سریال «فرندز» در نگاه اول، یک کمدی موقعیت بیآزار است: شش جوان خوشقیافه در نیویورک، هرکدام با شغلی که ظاهراً جدی است، اما نه آنقدر که مانع ساعتها وقتگذرانی در کافه شود. آپارتمانهایشان هم از نظر چیدمان، بیشتر به لوکیشن تبلیغ مبلمان شبیه است تا خانهای در محلهای طبقهمتوسطی.
شغلها وجود دارند؛ آشپز، دیرینهشناس، کارمند تبلیغات، پیشخدمت، بازیگر بیکار و ماساژور، اما بیشتر برای تولید موقعیت طنز به کار میروند نه به عنوان جزئی از مشغلههای زندگی یک انسان بزرگسال. در این جهانِ صیقلخورده، دغدغه اصلی ۶ آدمبزرگ فهمیدن این است که آیا فلان دوست از فلان دوست خوشش میآید یا نه.
شخصیتها هم نه شخصیت که تیپاند: «دختر همیشه گیج»، «پسر همیشه دستوپاچلفتی»، «باهوشِ همیشه بدشانس»، «خوشگلِ همیشه درگیر»، «کدبانوی همیشه وسواسی» و «جذاب همیشه لاسزن». این شش تیپ را مثل قفسه رنگارنگ فروشگاه چیدهاند تا هر تماشاگر یکی را «مال خود» بداند.

نیویورکِ Friends همان نیویورک شلوغ و درهمبرهم و حتی رویاییای نیست که دربارهاش شنیدهایم. روستای کوچکی است که فقط کافه دارد با چند ساختمان آپارتمانی و یک خیابان تمیز. بحرانها از جنس «کادوی تولد چی بخرم؟» یا «دیدن همکلاسی سابق در رستوران» هستند.
سریال دقیقاً همانقدر به دوستی میپردازد که تبلیغ یک نوشابه به «فواید آب»؛ آنقدرها مهم نیست چطور دوست شدهاند، چطور ادامه دادهاند یا چرا هرگز نمیبینیم که کسی واقعاً تنها بماند. اینجا تنهایی با یک شوخی سهثانیهای رفع میشود، بحران مالی هم با یک آهنگ کوتاه.
اما جذابیت سریال هم در همین بیمسئولیتیاش است. «فرندز» قرار نیست واقعیت را نشان بدهد، بلکه یک نسخه فیلترشده و ضدعفونیشده از آن را تحویل میدهد. مثل کارتپستالی که از سفر برایت میآورند: منظره آفتابی زیبایی را میبینی، اما نه بوی عرق مسافر را حس میکنی، نه خستگی جاده را.
در کل سریال Friends مثل همان کاناپه وسط کافه است: جایی که همه دوست داریم بنشینیم، قهوه بخوریم و وانمود کنیم که همیشه، در هر فصل، دوستانی داریم که منتظرمان باشند.