ویرگول
ورودثبت نام
فرزانه تونی
فرزانه تونی
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ ماه پیش

ازکی؟بله...ذرت مکزیکی؟خیر!

"فکر کن که یک ماشین زمان داری و می‌تونی برگردی به عقب و قبل از یکی از حوادث زندگی‌ات یه بیمه بخری. اون رخداد رو به شکل طنز برامون تعریف کن."

همه چیز با این حسرت شروع شد!می مردی ذرت مکزیکی نمی خوردی!!!

خطبه عقد که خونده شد، مصطفی گفت: حالا باید تو شهر یه دور دوری بزنیم.من گفتم:با کدوم ماشین؟
ماشین نداشتیم و هردوتامون دانشجو بودیم. تو همین فکرها بودیم که یاد ِداماد مصطفی اینا افتادیم که تازه ماشین جدید خریده بود.علی آقا دامادشون آدم محترم و کمرویی بود، وقتی بهش پیشنهاد دادیم، بنده خدا نه نگفت و ماشین رو به ما داد.

تو شهر کلی با ماشین دوردور زدیم و کیف کردیم. از جلوی پاساژ دی که داشتیم رد می شدیم، یهو هوس کردم بریم یه خریدی کنیم و ذرت مکزیکی بخوریم.جلوی پاساژ خیلی شلوغ بود. به زحمت تونستیم جای پارک پیدا کنیم.بین دوتا ماشین یه جای خالی بود. ماشین رو پارک کردیم و از ماشین پیاده شدیم. در ماشین رو که بستم، یکهو نفهمیدم چی شد، انگار قشنگ پِرس شدم.اتفاقی که نباید می افتاد،افتاد. یه راننده مست، با سرعت زیاد در خلاف ِجهت داشت حرکت می کرد و یکهو منحرف شد و زد به قطاری از ماشین ها. ماشین ها یکی یکی به هم برخورد کردند و تا قبل از اینکه به ماشین ما برسه، اول من رو مثل یک سیلی محکم خوابوند تو گوش ِماشین.بعد هم رفت سراغ خود ماشین. مثل یه کتلت این وسط له شده بودم..مصطفی هم باخودش فکر می کرد اول زندگیش، شبیه داستان هندی ها شده و منو از دست داده.ولی خب من بیدی نبودم که به این بادها بلرزم.پهن شده ام رو جمع کردند و بردنم بیمارستان و سی تی اسکن. تا ببینیم چه بلایی سرم اومده. خداروشکر چیزیم نشد.گفته بودم که. البته چند روز بعدش تمام بدنم بنفش شد، دیگه این حداقل کاری بود که بدنم می تونست انجام بده تا نشون بده علائم حیاتی داره.

حالا من هیچی. تازه یادمون اومد ماشین مال داماد اونهاست و نو بوده.اول که بهش زنگ زدیم چیزی از تصادف نگفتیم. گفتیم: خب علی آقا ماشین رو چند خریدی؟ چقدر بیمه کردی؟ خدایی ماشین باحالیه...خیلی جدی شد و گفت: ببین چکهاش هنوز پاس نشده. بیمه هم نداره. همین چند روز هم قراره معامله اش کنم برای فروش!!و اونجا بود که دودستی به سرمون زدیم و چند بیتی شعر پشت تلفن سرودیم.

بیمه بدنه لازمه ؛ آرامش ِخیال میاره.

بیرون که پارک می‌کنی،روحت رو حال میاره.

اگه آسیب ببینه، ازکی میاد به دادت.

حمایت ِ خودش رو، بی قیل و قال میاره! :»

همه چیز با این حسرت تمام شد! میمردی بیمه بدنه می کردی ماشین رو!!! والا

#بسپرش_به_ازکی



ذرت مکزیکیبسپرش_به_ازکیبیمه بدنهازکی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید