برای شرکت در ماه مرداد چالش کتابخوانی طاقچه گزینههای زیادی داشتم. موضوع این ماه کتابی به پیشنهاد آدمها و یا پادکستها بود. از پادکستهایی که دربارهی کتاب میشناختم کتابهای پادکست بیپلاس علی بندری و کتابهای رادیو راه مجتبی شکوری رو برای انتخاب کتاب این ماه بالا و پایین کردم و در نهایت چشمم به کتاب «چرا ماهیها وجود ندارند» افتاد. عنوان این کتاب من رو به یاد کتاب «صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی» که یکی از کتابهای مورد علاقهم در سال ۱۴۰۱ شده بود انداخت. برای همین این کتاب رو انتخاب کردم و واقعا از این انتخاب خوشحالم. این کتاب به یکی از کتابهای مورد علاقهم در سال ۱۴۰۲ تبدیل شد.
کتاب «چرا ماهیها وجود ندارند» از لولو میلر یک کتاب داستانه که در عنوانش ذکر شده «فقدان، عشق و نظم پنهانی زندگی». ولی چیزی که توی این کتاب بیش از همه من رو جذب کرد آشوب بود. آشوب زندگی راوی داستان، آشوب زندگی دیوید استار جردن که راوی کتاب زندگی این شخص رو لابهلای ماجرای خودش روایت میکنه و آشوب کلی کتاب.
داستان از این قراره که راوی داستان در زندگی شخصیش دچار مشکلات و آشوبی شده که به دنبال برطرف کردن اون و یا کنار اومدن باهاشه. در این بین داستانی از یک آرایهشناس معروف به نام دیوید استار جردن (که در زمان خودش نامگذاری بسیاری از ماهیها را انجام داده) میشنوه که روزی با یک زلزله تمام حاصل کارش با خاک یکسان میشه ولی دیوید به جای تسلیم این آشوب شدن آستین بالا میزنه و راهی نو برای برقراری نظم در کارش پیدا میکنه. این اتفاق چنان الهامبخشه که راوی اقدام به دنبال کردن داستان زندگی این آرایهشناس میکنه. ماجراجویی جالبی که بین زندگی خود راوی جا باز میکنه. ابتدای داستان، زندگی راوی پر از آشوبه و زندگی دیوید استار جردن پر از نظم و قد خم نکردن در برابر آشوب. ولی رفتهرفته با روی تاریک زندگی دیوید روبرو میشیم و این مواجهه کمکم باعث میشه تا راوی متوجه بشه هیچ راه در شیوهی زندگی دیوید استار جردن وجود نداره که بتونه به راوی کمک کنه تا از آشوب زندگیش فرار کنه.
توی این کتاب خود موضوع آشوب برای من به شدت جذاب بود، داستان زندگی دیوید استار جردن هم به نوعی جالب و قابل پیگیری بود. نقطهی اوج داستان برای من اونجایی بود که دیوید شروع به همکاری برای عقیمسازی افرادی که از نظر برخی کمتر مرغوب بودند کرد. اون چهرهی قوی و استوار که حتی احتمال قتل رئیس دانشگاه هم در نظرم خدشه بر هیبتش ننداخته بود یک باره فرو ریخت. باورم نمیشد که آدمی که از چارچوبهای زمان خودش فراتر رفته بود در نهایت این طور باز به تعصب گره میخوره. مجتبی شکوری توی رادیو راه در بارهی این بخش از زندگی دیوید استار جردن میگه که یکی از نزدیکان جردن که در این زمینهی نژادپرستانه با جردن هم فکر بوده، تفکرات و اقداماتشون رو در یک کتاب منتشر میکنه و این کتاب بعدها یکی از مراجع هیتلر برای اقدامات نژادپرستانهش میشه. بنگگگگ! چیزی توی ذهنم با شنیدن این جمله میشکنه. کسی که اونطور قهرمانانه داشت توی ذهنم شکل میگرفت ناگهان پست و خفیف میشه. جالب این که بعدها، یعد از مرگ جردن تحقیقاتی انجام میشه که نشون میده اصلا گروه جانوری به نام ماهیها وجود ندارند و این موجودات زیر مجموعهی گونههای دیگهای مثل مهرهداران هستند. بعضی تلاشهای جردن وقتی که هنوز زنده بود با اقدامات نژادپرستانهاش زیر سوال رفت و بعد، ماهیها هم دیگه وجود نداشتند. فکر که میکنم میبینم مجتبی شکوری راست گفت. باید «دفعهی بعد که فکر کردیم حق با ماست به خودمون یادآوری کنیم که ماهیها وجود ندارند.»
نمرهی من به این کتاب ۵ از ۵ بود. واقعا از خوندنش لذت بردم و خوشحالم که این کتاب رو انتخاب کردم. اگر مایل به خوندن کتاب از طاقچه هستید اون رو از لینک زیر دریافت کنید: