آیا ادامه تحصیل برای من مفید است؟

این ترم باید رسما ترم آخر دکتری من باشد و از ترم بعد علیالاصول با داشتن مدرک دکتری برای جذب اقدام کنم و در دانشگاهی مشغول به کار تدریس و پژوهش شوم. البته باید پرسید بر اساس کدام قاعده و در چه زمان و مکانی این رویا میتوانست رنگ حقیقت به خود بگیرد.
جواب این است که هر زمان و شاید هرجایی غیر از حال حاضر و غیر از ایران کنونی. جایی که اصول و قواعد پذیرش دانشجو در رشتههای مختلف کاملا منطقی است و شرایط آینده و نیاز بازار کار از همان ابتدای ورود به دانشگاه برای محصلین روشن و قابل دسترس است. نه در زمانهای که دانشگاهها بیش از ظرفیت و نیاز کشور به متخصص تحصیلکرده، دانشجو میگیرند، و آینده شغلی جوانان ما بههیچوجه در نظر گرفته نمیشود، و صرفا منفعت شخصی بنگاههای کنکور و مدارس مدنظر است. همچنین آمار و ارقام تعداد دانشجو و رقابت بر سر تعداد فارغالتحصیلان برای دانشگاهها بیشتر از خروجیهای موثر و کارکشته و حرفهای اهمیت دارد.
از زمانی که تصمیم به انصراف گرفتم، افراد بسیاری سعی کردند مرا متقاعد کنند که تا به اینجا آمدی و حیف است، مقطع دکتری، آن هم رشته فیزیک، آن هم کیهانشناسی و فیزیک نظری چیزی است که خیلیها آرزویش را دارند، چرا میخواهی رها کنی؟ یکی دو سال را تحمل کن و مدرکت را بگیر، پس از آن به کاری که دوست داری بپرداز. مدرکگرایی اینقدر باب شده که کسی از خودش نمیپرسد آیا این مدرک به دردی هم میخورد یا صرفا قرار است مثل مدارک قبلی قاب شده و در گوشهای رها شود. حتی یکی از دوستان میگفت شنیدهام میتوانی با گذراندن آزمون جامع بدون دفاع از رساله نیز یک نیمه مدرک پیاچدی داشته باشی، به همین راحتی رها نکن!
من شخصا آدم کارهای سخت و مسائل پیچیدهام. زمانی که تصمیم گرفتم رشته مترجمی زبان انگلیسی را بهخاطر فیزیک رها کنم، باز همۀ صحبتها این بود که پشیمان میشوی، سخت است و آینده ندارد. اما اولین جلسهای که بعد از یک ترم دوری از دروس سختِ ریاضی و فیزیک، سرِ کلاس ریاضی نشستم و استاد روابط و فرمولها را پشت هم روی تابلو ردیف کرد، چنان شعفی داشتم که اصلا آینده برایم مهم نبود، به لذتی فکر میکردم که قرار بود حل مسائل بغرنج در سالهای آتی تحصیل نصیبم کند.
حتی بعدتر وقتی همه مشغول حفظ کردن جوابهای آماده حلالمسائل و یاد گرفتن راههای میانبر برای نمره گرفتن و پاس شدن بودند، من اینقدر به یادگیری پایهای و حل کردن مسائل با اتکاء به علم خودم و نه کپی کردن از حلالمسائل مشغول بودم که زمان امتحان پایانترم میرسید و من موفق شده بودم صرفا تا میانترم کتاب را یاد بگیرم.
زمانی که بقیه دانشجوها به دنبال گرفتن درسهای اختیاری و ساده بودند آن هم با اساتیدی که به خوب نمره دادن شهره بودند، من درس اختیاری پروژه کارشناسی را با یکی از سختگیرترین و جدیترین اساتید دانشگاه برداشتم که باز هم همه دیوانهام میدانستند. این اتفاق در انتخاب موضوع پایاننامۀ ارشدم نیز تکرار شد.
خلاصه اینکه اصولا اهل کارهای سخت و تصمیمات مشکلم. پس دلیل انصرافم سختی نسبیت اینشتین و پیچیدگی درسهای کیهانشناسی و گرانش نیست، چرا که سالها با موضوعات سخت جنگیدهام و چیزی دلنشینتر از این رویارویی نمیشناسم. پس چه میشود که تصمیم به انصراف میگیرم؟
دو دلیل عمده دارد و دو دلیل فرعی؛
دلیل فرعی اول این است که شنا کردن درجهت رودخانه هیچوقت برایم جذابیتی نداشته، اینکه بیبرنامه و انگیزه صرفا در مسیری که دیگران هم رفتهاند حرکت کنم و چون راه دیگری پیش رویم نیست آن را ادامه دهم، همه انرژی و نشاط و شادابیام را از من میگیرد و افسرده و خستهام میکند. گرفتن مدرک پشت مدرک در زمانه ما دقیقا یکی از همین مسیرهای عادی و خستهکننده است؛ این روزها همه دکتری میگیرند، شما چطور؟!!
دلیل فرعی دوم، بحث درآمد و مسائل مالی است که نمیشود چهار سال و حتی بیشتر را به تحصیل مشغول شد و برای آن هزینه کرد بدون اینکه شاغل باشی و درآمدی داشته باشی. خانواده تا کی قرار است جور ماها را بکشند؟ رشته فیزیک بهخصوص فیزیک نظری رشتهای نیست که بتوانی همزمان درس بخوانی و مشغول به کار باشی، که حتما یکی از این دو را بهخوبی انجام نمیدهی. پس تحصیل در مقطع دکتری حتما به بورسیه، گرنت یا کمک هزینه و حقوق و دستمزد برای انجام کار پژوهشی نیاز دارد.
اما دو دلیل اصلی چیست؟؛
دلیل اول سطح علمی اساتید علومپایه، مخصوصا علومپایۀ محض و نظری، در کشور ماست؛ در کلِ دانشگاههای ایران اساتید شایسته برای تربیت دانشجویان دکتری فیزیک به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد، و این واقعیتی انکارنشدنی است.
اما دلیل دوم که به مراتب از دلیل اول مهمتر و حیاتیتر است و همه، از دوستان خودم و دانشجویان مقاطع مختلف گرفته تا اساتید و سیاستگذاران علم و مسئولین دانشگاهها و نهادهای علمی و پژوهشی، باید خیلی جدی به آن فکر کنند این است که هدف از تربیت این همه دانشجو چیست؟ فارغالتحصیلان ما قرار است چه نیازهایی را از جامعه خودشان و یا جهان بهطورکلی برطرف کنند؟ و قرار است چه چیزی را به خودشان و این جهان اضافه کنند؟ چرا اساتید و دانشگاههای ما در رشتهای که نیازی برایش وجود ندارد دانشجو میگیرید؟ چند نفر هیئت علمی در آینده لازم داریم و چند نفر فارغالتحصیل دکتری در سایر مشاغل مورد نیاز است؟ آیا ورودی دانشگاهها بهویژه در مقاطع تکمیلی با نیروی کار مورد نیاز با این سطح از تحصیلات تناسب دارند؟
پس دکتری را میگیرم نه به این دلیل که چارهای جز آن ندارم و نه از جایی که چیزی به علم من اضافه نمیکند و دردی نیز از آیندۀ من دوا نمیکند. بلکه بهشیوهای این مدرک را میگیرم که با افتخار و با سربلندی تمام به مدرکم و کاربردهای آن ببالم و از داشتنش خشنود باشم، و از نداشتنش نیز شرمگین نباشم.
در عصر تکنولوژی و هوش مصنوعی متاسفم که بگویم بهجای صحبت از آینده و اینکه چه مشاغلی در آینده وجود خواهند داشت و نسل بعد را برای چه تغییراتی باید آماده کرد، ناچارم از بدیهیات هر جامعه انسانی صحبت کنم، چرا که در عمل کمتر به آنها توجه داریم:
انسانها استعداد و تواناییهای خدادادی متفاوت و متنوعی دارند که هر یک بهجای خود خوب، لازم و ضروری است و هیچکس به خاطر استعداد ذاتی یا سابقه خانوادگی و یا شغل و مقام والدینش برتری ندارد. برتری و تفاوت انسانها در عقل و فهم و انسانیت خلاصه میشود و نه در شغل و مدرک و مقام. پس به همان میزان که یک استاد دانشگاه، یک مدیرعامل و یک مسئول رده بالای حکومتی قابل احترام است به همان میزان نیز یک کارگر یا تکنسین یا مغازهدار ساده، مهم و محترم است و وجودش برای کشور لازم و ضروری.
اینکه نظام آموزشی ما از ابتدایی تا دکتری همه را به رسیدن به یک جایگاه واحد اجتماعی و حرفهای تشویق میکند، خطا و جفایی است نابخشودنی که ما در حق فرزندان و نسلهای بعدی خود مرتکب میشویم. اینکه والدین بدون توجه به استعداد و علاقۀ فرزندانشان از آنها میخواهند که پزشک و مهندس شوند خطاست. اینکه رسیدن به جایگاه استادی فیزیک دانشگاه یک افتخار و ارزش به حساب میآید اما یک نقاش، یک خطاط و یک نویسنده بودن شغل و حرفهای سطح پایین در نظر گرفته میشود، خطاست. این نوع تفکر در تک تک افراد جامعه باید اصلاح شود و این اصلاح باید از اصلاح نظام آموزشی آغاز گردد. و این رخ نمیدهد مگر اینکه تک تک ما فارغالتحصیلان، والدین و معلمان این مطلب را درک کنیم و از مسئولین نیز برای رفع موانع و بهبود شرایط مطالبه جدی در جهت این تغییر داشته باشیم.
همچنین در این رابطه بخوانید:
چرا دکتری نمیخوانی، محمدرضا شعبانعلی
مطلبی دیگر از این نویسنده
چگونه فارسی را پاس بداریم؟
مطلبی دیگر در همین موضوع
داستان ترک تحصیل من!
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
شبکه ملی اطلاعات؛ دو راهی توسعه و کره شمالی شدن