معمولا سراغ کتابهای پرفروش با عناوین پرطمطراقی که با تمام وجود فریاد میکشند من را بخرید و به سرعت نیز به چاپهای بالا میرسند، نمیروم. اما خب این کتاب اتفاقی به دستم رسید و اینقدر قدرت ایجاد شوک و مسخکنندگی داشت که تا چند ساعت مداوم من را درگیر خودش کرد. در این یادداشت به طور خلاصه نظر شخصی خود را در مورد این کتاب و ترجمه آن مینویسم.
کتاب به دو قسمت عمده تقسیم میشود؛ بخش اول مربوط به خاطرات ثریا است، دختر بچه دبیرستانی مظلومی که مورد فریب و آزار و اذیت دیکتاتور قرار گرفته و خاطراتش را برای نویسنده، آنیک کوژان، که یک خبرنگار فرانسوی است، تعریف میکند. بخش دوم دیدهها و شنیدههای سفر نویسنده به لیبی پس از سقوط و مرگ قذافی است. در این بخش، نویسنده سعی کرده با مصاحبهها و ملاقاتهای مختلف راز حرمسرای قذافی و صحت و سقم حرفهای ثریا را کشف یا اثبات کند.
همین ابتدا تاکید میکنم که در مورد تاریخ لیبی و سرگذشت قذافی تا کنون مطالعه نداشتهام. مترجم کتاب در ابتدای کتاب بیان میکند که نویسنده نیز قصد معرفی قذافی و بیان همه زندگینامه او را نداشته است و تنها یک وجه از زندگی او را مورد کنکاش و بررسی قرار داده است. پس من هم صرفا به همین کتاب و سبک و سیاق نوشتن روایتهای آن میپردازم و هیچ قضاوتی خارج از خواندههایم در این کتاب ندارم.
بخش اول، یعنی خاطرات ثریا، را که میخواندم به نظرم رسید که داستان نظم درستی ندارد، مدام از این شاخه به آن شاخه میپرد، بعضی جاها در بین نوشتهها و روایتها به وضوع تناقض وجود دارد. و مرتب به این فکر میکردم که چطور میشود نوشتههای یک کتاب را اعتبارسنجی کرد. تا انتهای بخش اول تخیلات نویسنده یا شاید راوی، همراه با اغراق مفرط بیشتر به چشم میخورد. این حجم از وقایع تلخ و دهشتناکی که بدون ارائه هیچگونه سندی در کتاب ریخته شده است کمی دور از ذهن و کاملا یک طرفه به نظر میرسد. تا اینجا ثریا محور اصلی کتاب بود و به نظر میرسد بهتر بود اسم این بخش ثریا میبود و نه عنوان کنجکاوی برانگیز و شاید زردی چون حرمسرای قذافی.
بخش دوم کتاب، درصد بالایی از نقصهای بخش اول را به خوبی میپوشاند. نویسنده سعی میکند به دنبال شواهد مختلفی برود که میتواند حرفهای ثریا را اثبات کند و با زیرکی و هوش تمام، کلیدواژههایی به مخاطب میدهد که بخش اول کاملا باورپذیر شود. اما همچنان هیچ سند محکمی ارائه نمیدهد و حتی در جایی ادعا میکند که یک استاد دانشگاه فیلمهایی که از صحنههای جنایت به دستش رسیده را از بین برده و بهانهای میآورد که خیلی ابتدایی و سطح پایین است. این بخش به مراتب نسبت به قسمت اول، متن دقیقتر و حرفهایتری دارد. علیرغم بخش اول که کاملا به نظر میرسد به وسیله دختر بچهای مبهوت و عصبانی و دستپاچه روایت میشود، این قسمت توسط نویسنده و خبرنگاری مسلط و با همهجانبهگری و دقت بالاتری نوشته شده است. شاید عمدا نویسنده این روش را پیش گرفته تا کتاب را پرخوانتر کند، نمیدانم.
کتاب با این که متن روان و گیرایی دارد و با ترجمه خوب بیژن اشتری بسیار خوشخوان و گیراست، اما نه میتوان گفت داستان است و نه زندگینامه و نه حتی گزارش مستند خبری. شاید ذات موضوع و حساسیتهای سنتی و تابو بودن آن باعث شده که اینگونه نوشته شود، شاید هم دلیل دیگری داشته باشد.
چند نکته پایانی و در انتها تحلیل خودم را خواهم گفت.
اینکه یک دیکتاتور به این حد از قساوت رسیده باشد و این اعمال وحشیانه و غیرمعمول را انجام دهد شاید تخیلی به نظر برسد، چیزی که فقط در فیلمها و رمانها شاهد آن هستیم، اما فیلم و رمان هم برگرفته از وقایع واقعی است با کمی چاشنی اغراق و تصویرسازی برای جذابیت بیشتر. حرفم این است که این وقایع میتواند رخ داده باشد و حرفهای نویسنده میتواند درست بوده باشد. اما نکات ریزی در جای جای کتاب به چشمم آمد که از جنس همان اغراق و تصویرسازی فیلمها به نظر میرسد. از جمله اینکه نویسنده با تکرار مکرر این جمله از طرف خودش و ثریا، که کسی این حرفها را باور نخواهد کرد، سعی میکند روایتها را باورپذیرتر کند. با پشت هم ردیف کردن اتفاقات شوکه کننده و با مبالغه مضاعف، انصافا در این کار موفق هم بوده. این مسئله را نیز میتوان از واکنشهای مختلف نسبت به کتاب تا حد زیادی متوجه شد.
در ترجمه کتاب عمدا از کلمات و عباراتی استفاده شده است که ملاک مقایسه لیبی با ایران را برای مخاطب فراهم کند. اینکه این مسئله با خواندن کتاب اصلی هم وجود دارد یا خیر را باید بعد از دیدن متن اصلی نظر داد. به هر حال، شاید هم این مسئله به این علت به ذهن من خطور کرد که این سالها زیاد از پروژه لیبی شدن ایران شنیدیم. اما وجود این موضوع غیرقابل انکار است چرا که با یک مراجعه گذرا به شبکههای اجتماعی و خواندن نظرات افراد مختلف در مورد کتاب، بارها و بارها شاهد چنین مقایسههایی خواهیم بود.
استفاده از تیراژ پایین از سوی نشر ثالث برای زودتر رسیدن به چاپهای بالاتر نیز نکته قابل توجهی است. ترفند زیرکانه اقتصادی از طرف ناشر که منجر به فروش و بالا رفتن سریع چاپ کتاب میشود!
خب، و اما صحبت و تحلیل اصلی خودم:
حقیقت تلخ اینجاست که باید بپذیریم بخش اعظمی از این دست اتفاقات ناخوشایند با واسطه و دخالت و نظارت مستقیم یا غیرمستقیم زنان رقم میخورد. در طول تاریخ ظلمهای زیادی به زن شده و مختص یکی دو پادشاه و دیکتاتور نیست. بعضی از این وقایع ممکن است حتی در تاریخ گم شده باشد و به دلایل مختلف به گوش هیچکس نرسیده باشد. اما از حرمسرای ناصرالدینشاه تا سایر شاهان ایرانی و تا سریالهای پرزرق و برق ترکیهای و غیره همه یک اصل اساسی و مشترک دارند؛ نقش و حضور پررنگ زنان. زنانی علیه زنانی دیگر!
در این کتاب نیز مدام از زنان مختلفی حکایت میشود که شرایط را برای قذافی فراهم میکردند. در مکانهای مختلف به دنبال طعمه برای دیکتاتور بودند، تحت فرمان و نظارت آنها همه این وقایع رخ میداد. برخی حتی به طمع مقام و ثروت و شهرت خود را در اختیار او قرار میدادند. از این زاویه که بنگریم اتفاقا این زنان هستند که به رفتارهای وقیحانه برخی مردان دامن زدهاند.
تصور کنید مبروکهای نبود که خود را برای خوشایند رئیس کشورش بازیچه شهوترانی او کند، آیا این همه ظلم میتوانست ادامه پیدا کند؟! اگر ثریاها قربانی میشوند این مبروکهها هستند که شاهد و ناظر این رفتارها هستند و خودشان مسبب اصلی! پادشاه اگر پادشاه است اسمش مشخص است، زورگویی در رگ و خون اوست. مردی که بر سر قدرت است، حتی اگر اسمش پادشاه نباشد، قدرت این زمینه را برایش فراهم کرده که بتواند سوءاستفاده کند. از همه مهمتر او زن نیست و از نیازها و عواطف زنان چیزی نمیداند. اگر نفهمد، شاید طبیعی باشد. اما زنی که از عواطف زنانه بویی نبرده و شریک جرم میشود اگر گناهش بیشتر از آن دیکتاتور نیست کمتر هم نیست.
اینکه به بهانههای واهی، از قبیل اینکه ناچار بودم و راه دیگری نداشتم، خودش را تبرئه کند قابل پذیرش نیست، همانطور که نویسنده هم به این حرف مبروکه در انتهای کتاب با نیشخند و تمسخر اشاره میکند. گیرم که قذافی را نتوانستند علنا محاکمه کنند و به سزای اعمالش برسانند، مبروکه چرا راست راست راه میرود و محاکمه نمیشود؟! چون زن است؟!
کوتاه سخن آنکه، نمیدانم جنبشهای فمینیستی چقدر به این مسئله توجه دارند، اما بهتر است برای برگرداندن عزت و احترام به جامعه زنان و جنس لطیف صرفا به دنبال کوبیدن مردان نباشند. بهتر است برخی ریشهها را در خود جنسِ لطیف واکاوی و محکوم کنند. که اگر اینگونه نباشد، این رویهی یک جانبه محکوم کردن مردان و تبرئه گستردهی گناهان غیرقابل جبران برخی از زنان، منجر به ایجاد نوعی ظلم جدید علیه مردان میشود که طبیعتا انسانی نیست. پس بهتر است قبل از هرگونه نگاه جنسیتی کمی نگاه انسانی داشته باشه و عادلانهتر قضاوت کنیم.
...
نکته پایانی اینکه، کتاب اصلا مناست زیر ۱۴، ۱۵ سال نیست. در هیچ کجای کتاب چنین تذکری به چشم نمیخورد. اینکه گروه سنی فیلم و سریال و حتی بازیهای رایانهای مشخص میشود اما برای کتابها چنین قاعدهای نداریم به نظرم جای تامل دارد. کاش مسئولان وزارت ارشاد توجه بیشتری به این مسئله داشته باشند.