می توانید چند مورد از ویژگی های مثبت یا منفی خود را بگویید؟
در چه کارهایی خوب عمل می کنید؟
از انجام چه کارهایی لذت میبرید؟ چه چیزهایی شما را اغنا می کند؟
چه حرفه ای را در آینده تمایل دارید دنبال کنید؟ برنامه آینده تان چیست؟
چه چیزهایی می تواند شما را عصبی کند؟
و "فکر می کنید تا چه میزان در مورد خودتان آگاهی دارید؟"
این فقط بخش کوچکی از سوالاتی بود که می توانید از خودتان بپرسید. هرچه بیشتر جواب این سوالات را بدانید برای مسیر پیش رو کارتان راحت تر است.
احتمالا همه شما ویژگی ها و خصوصیاتی دارید که نسبت به دیگر ویژگی هایتان برجسته ترند. حتی اگر نسبت به آن ها هم آگاهی نداشته باشید، چیزی ست که دیگران شما را معمولا با آن خصوصیات می شناسند. گاهی اگر اسم تان را ندانند یا خاطرشان نباشد، میگویند فلانی که شوخ طبع ست، همان که همیشه خوش پوش است، فلانی که زود از کوره در میرود و...
یکی از راه های موثری که می توانید برای شناخت خودتان پیش بگیرید استفاده از دیگران است. هر فردی که به شکلی با شما در ارتباط است. نه اینکه لزوما بسیار با شما صمیمی باشد. ممکن است فقط یکبار بیشتر هم شما را ملاقات نکرده باشد. اتفاقا این افراد می توانند به شما بگویند چه first impression ی(برداشت اولیه ای) از شما دارند. چون این مسئله با اهمیتی ست.
برای شروع تعدادی از اطرافیانتان را انتخاب کنید. تعدادی سوال طراحی کنید و بصورت حضوری یا با پیام از آن ها بپرسید. مثلا اینکه 5 مورد از ویژگی های خوب اخلاقیتان را بگویند، 5 انتقاد از شما بکنند، شما را شبیه چه ماشینی یا حیوانی می بیندو... همه جواب ها را در کنار هم بگذارید. احتمالا از بین آن ها گزینه هایی تکرار شده است. این ها همان مواردی هستند که باید بیشتر در موردشان فکر کنید. و احتمالا می توانند بخشی از خصوصیات شما باشند، یا همان برندی که الان دارید.
وقتی شما را نقد می کنند بهم میریزید؟ طبیعتا این اتفاق می افتد. اما این بار متفاوت است. چون خودتان از آن ها خواستید نظرشان را بگویند. چون از پیش خودتان را آماده شنیدن هر جوابی کرده اید.اگر نقدی به شما شد سعی کنید بجای بهم ریختگی روی آن کار کنید. اگر ویژگی خاصی را دوست ندارید یا بنا به موقعیتی که دارید داشتنش را مناسب نمی بینید با تلاش آن را اصلاح کنید.
حتما همه شما در ذهنتان افرادی را دارید که تحسینشان می کنید و دوست دارید از جنبه های خاصی مثل آن ها باشید. علاوه بر آن سعی می کنید به یک سری مسائل پایبند باشید؛ چون برایتان اهمیت دارند. این ویژگی ها ارزش های شما هستند. این ارزش ها می تواند بخشی از خودتان باشد یا اینکه در دیگران وجود داشته باشد. ارزش چیزیست که باور دارید مهم است. یکبار همه آن ها را روی کاغذ بیاورید تا جلوی چشمتان باشد.
علاوه بر آن خصوصیاتی وجود دارند که "استعداد" شما را ساخته اند. یعنی توانایی های طبیعی و ذاتی انسان برای انجام درست کارها. استعدادها در زمینه ای که بیشتر از آن لذت می برید یا کاری که آن را خوب انجام میدهید بروز پیدا می کند. هیچ اهمیتی ندارد که این کار چقدر کوچک یا چقدر بزرگ باشد. اما حتما بوده اند چیزهایی که هم از انجام آن ها لذت برده اید و هم بخوبی آن ها را انجام داده اید.
پس تا اینجا به دو موضوع اشاره کردیم: "استعدادها" و " ارزش ها". این دو باید باهم باشند و بتنهایی نتیجه خاصی نمی دهند. بخشی را ممکن است داشته باشید و بخش دیگر را باید در طول مسیر بدست بیاورید. و حتی این بخش ماجرا هم مهم تر است و هم زمان بر. گاهی پیش می آیدکه استعدادها و ارزشها در یک جهت هستند و این بهترین اتفاق است. چون خیلی سریعتر به نتیجه می رسید. در کنار اینکه باید روی استعدادها و توانایی های خودتان کار کنید تلاش کنید به الگوهای ذهنی که دارید هم نزدیک شوید. اینکه بخواهید فقط به چیرهایی که دارید اکتفا کنید قطعا از خودتان راضی نخواهید بود. در مقاله های بعدی بیشتر در مورد استعداد و ارزش صحبت می کنم.
دوست دارید شما را با چه صفاتی بشناسند؟ اینکه همه ی آنچه که دارید را دوست داشته باشید بنظرم امکان پذیر نباشد. طبیعتا همه ما ویژگی یا صفاتی داریم که شاید از آن رضایت نداشته باشیم. در مقابل بعضی خصوصیات را در ذهن داریم که دوست داریم آن ها را داشته باشیم. تمایل به این گونه خصوصیات گاهی از دیگران و الگوهای شخصیتی که داریم، ناشی شده است. اینکه دوست داشته اید مثل فلانی باشید و سعی کرده اید فلان خصلت او را در خود پرورش دهید. هرچند که بصورت ذاتی آن را نداشته باشید.
این تمایل احتمال دارد که یکی از ویژگی های سرکوب شده خودمان باشد دیگران بازتاب یافته است. یا اینکه نشانه ای از آن را نداریم ولی دوست داریم همانطور باشیم. در هر دو حالت، رسیدن به این خصوصیات دور از دسترس نیست. اجازه دهید گریزی به موضوع "خود" وقابلیت های انسان در "تغییر" بزنم.
اینکه بخواهیم طبق طبیعت و ذات خود رفتار کنیم درست نیست. چون ما این پتانسیل را داریم که فردی بهتر از خود کنونی مان باشیم.یعنی "بهترینه خودمان باشیم". این جمله که "خودت باش" را از جهاتی نمی پذیرم. از کجا معلوم چیزی که هستیم رضایت بخش باشد؟ شاید این "خود" یک فرد مزخرف باشد که دیگران هیچ تمایلی ندارند تا با او ارتباط برقرار کنند. گاهی بهترین کار این است آن چیزی نباشیم که "خود بودن" است. گاهی "خودبودن" پیامدهایی به همراه دارد. اگر بپذیریم که گاهی هیچ لزومی ندارد خودمان باشیم از این پیامدها دور می مانیم. تلاش برای اصیل بودن گاهی باعث بوجود آمدن یک "خود غیرقابل تغییر" در ما می شود. خودی که شاید مطلوب ما و دیگران نباشد. اصلا بطور کلی "خودت باش" کاری غیر ممکن است. چون ما در موقعیت های متفاوت جنبه ای از این خود را نشان می دهیم. مرتب از خودتان بپرسید "آیا این همان آدمی ست که من میخواهم باشم؟"
اگر نبود، آیا باید همینطور ادامه دهیم؟ هیچ ارتباط کاملی بین چیزی که هستیم با چیزی که میخواهیم باشیم وجود دارد. خیلی وقت ها بخاطر همین باور که خودت باش این را به خودمان تحمیل می کنیم و ناامیدانه به چیزی که هستیم قانع می شویم. چون امیدی به تغییر نداریم .اگر کنترلی بر آن نداشتیم، بسیاری از کارهایی که تصور می کردیم نمی توانیم انجام دهیم انجام نشده باقی می ماندند. هر لحظه می توانیم این خود را بسازیم. اینکه برای موفقیت در یک زمینه باید استعداد ذاتی داشت بخشی از کار است. فردی که استعداد هم دارد اگر آن را پرورش ندهد عملا با کسی که هیچ پتانسیلی ندارد تفاوتی ندارد.
اینکه بخواهیم خودمان را رها کنیم تا همانی که هستیم بمانیم راحتترین کار است. چون طبیعتا تغییر، تلاش و انرژی می خواهد.با تکرار آن چه می خواهیم می توانیم آن را واقعی کنیم. اینکه شما بخواهید کدام مسیر را پیش بگیرید انتخاب خودتان است. در هر صورت لازم است که نسبت به خودتان شناخت کافی داشته باشید.
بسیاری از کسانی که می خواهند برند شوند تصورشان این است که می توانند مسئولیت آن را به فرد دیگری محول کنند اما این اشتباه ترین کار است. هیچ کسی مثل شما نمی تواند نسبت به شما آگاهی داشته باشد و بگوید شما دقیقا چه چیزهایی دوست دارید یا ندارید. این شمایید که تصمیم میگیرید چه حرفه ای را دنبال کنید، وقتتان را صرف چه کاری کنید و....
نهایت کار این است که دیگران می توانند در این مسیر به شما کمک کنند و نظرشان را ابراز کنند.