بالها را بگشا
در ماجرای انصرافم از دانشگاه بالهایم را در دانشگاه چیده بودند و در عوضش هیچی هم یاد نگرفته بودم، دوباره بلند شدن سختترین کار دنیا بود. اولین بار آیدین داریان را در کافه محتوا دیدم. از این مربیهایی نبود که تئوری آموزش بدهد و تو را با اطلاعات اضافی که میدهد، تنها بگذارد. مشقِعشقهایش تمرینی بودند که قبل از اینکه به باشگاه محتوا بیایم یخِ نوشتن من را شکست.
حالا که فهمیده بودم؛ نوشتن هم قوانین یادگرفتنی دارد، بیشتر دوستش داشتم. باشگاه محتوا را از فصل دو رصد میکردم. ولی فصل سه؛ هربار که خواستم پا روی ترسم بگذارم از مسیر پر اِبهام بیشتر میترسیدم.
اِبهام ترسناک نیست شروع نکردن به خاطر اِبهام ترسناک است. (شاهین کلانتری)
بالها را دوباره بسته بودم. ولی انگار موفق نشده بودم، بالها را راضی کنم بسته بمانند. پس شروع کردم، برای آزمون ورودی فصل چهارم نوشتم. با تمام قلبم باور داشتم، قبول میشوم؛ چون سختترین قسمت کار را انجام داده بودم. من بر ترسهایم غلبه کرده بودم و بالهایم را گشوده بودم.
از غار خفاشها بیرون بیا
چالش هفته اول بیرون آمدن از غاری بود که چند سال به او پناه برده بودم. کجای دنیا دیدهاید، آدمی عاشق بازاریابی محتوایی باشد و در شبکههای اجتماعی به شکل عمومی حضور نداشته باشد؟ کنار آمدن با شبکههای اجتماعی راحت نبود اما تنها نگذاشتن ما اصل نانوشته باشگاه محتوا بود. وجود کمک مربی در کنار مربی که سعی میکرد در کنار ما باشد تا راحتتر از پس چالشها بربیاییم خود نعمت بود.
در کنار آدم معروفهای حوزه دیجیتال
نکته خوبی که از هفته اول تا آخر باشگاه محتوا با ما بود. کلاسهای تقویتی در کنار آموزشهای اصلی مربی داریان (از اینجا به بعد بابای باشگاه محتوا صدایش کنید.) بود. مربیهای مشهور این حوزه با ما به لطف بابای باشگاه محتوا کلاس تقویتی داشتند. اگر بخواهم دلتان را آب کنم و اسم ببرم:
آقای شاهین کلانتری، آقای حامی غفاری، آقای پوربافرانی، آقای پارسا کاکوئی، آقای افشین زندی، آقای صفاکرم، آقای علیرضا ابراهیمیان، آقای شراگیم مرادی، آقای سلیمانی، آقای تسوجی، آقای رضا واعظی
در طول دوره در کنار آموزشهای خوب بابای باشگاه محتوا، کلاسهای تقویتی در کنار عزیزانی که در بالا اسم بردم چیزی است که در کمتر دورهای پیدا میکنید.
آغاز نوشتن در جعبه سیاه پرواز
از هفته دوم باشگاه محتوا شروع کردم؛ در گوگل داک گزارش هفتگی از عملکردم نوشتم که از یک جایی به بعد خیلی شخصی میشود و شکل جعبه سیاه پرواز شد. گزارشها شاهد اشتباهات، خستگی، شکست و… بودند.
مگر قرار نبود با نوشتنن خودم را شفافتر ببینم؟ گزارشها دقیقاً همین کار را داشتند انجام میدادند. هر چه جلوتر میرفتم خودم را شفافتر میدیدم.
پرواز با بالهای زخمی
در طول باشگاه محتوا هر کسی که بالهایش میشکست بابای باشگاه محتوا این جمله را تکرار میکرد:
از زخمهایتان نور خارج میشود.
واقعاً چه بالهایی که نشکست؛ اما با همان بالهای شکسته هم پرواز ادامه داشت. به سمت نور حرکت میکردیم به خیال اینکه نور از زخمهای ما ساطع میشود.
صدای بال زدنت زیباست
در هفته هفتم باشگاه محتوا آموزش پادکست را دیدم، حالا باید خودم هم دست به کار میشدم. سنگ اولِ آشتی با صدایم را در هفته اول برداشته بودم. وای از هفته اول زیر پتو بال بال میزدم تا صدای شیون همسایهبغلی که تازه عزیزی را از دست داده بودند داخل ویس نویز نندازد دیگر حرفهای شده بودم حالا ترسی از صداهای اطراف نبود ولی کار به آن سادگی هم نبود. وقتی خودتان خالق محتوا میشوید سختیهای مسیر را میچشید و قضاوت کردن سختترین کار دنیا میشود؛ چون به زودی احتمال دارد همان اشتباه را تکرار کنید. بالاخره یکی از دستاوردهای این دورهام دوقسمت پادکستم بود؛ که با کمالگراییام در این قسمت خیلی مبارزه کرده بود؛ و صدای بال زدنم به گوش خیلیها زیبا بود.
پرواز را به خاطر بسپار؛ پرنده مردنی نیست
در آخرِپرواز سختی که در مسیر محتوایی شدنم؛ در باشگاه محتوا داشتم. دوست دارم بدانید پرندهای در اطراف شما یا شاید درون شما باشد که نیاز دارد پرواز را یاد بگیرید. پس روی ترسهایتان پا بگذارید؛ چون کسی در باشگاه محتوا شما را قضاوت نمیکند.
در صورتی که سؤالی درباره باشگاه محتوا دارید کامنت بگذارید؛ چرا که ممکن است سؤال شما سؤال فرد دیگری هم باشد.
فاطمه بتیار، بهار 1400