فاطمه کاری
فاطمه کاری
خواندن ۹ دقیقه·۴ سال پیش

کتاب «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش»


تنهایی و جداماندگی، سرنوشت محتوم انسان امروزی

جداماندگی انسان امروزی باعث ایجاد جراحتی عمیق در روح و ایجاد حس تنهایی ابدی در او شده است. اما جداماندگی از چه کسانی و چه چیزی؟

کتاب سوکوروتازاکی و سال‌های زیارتش، درباره احساس خلا درونی سوکورو، شخصیت اصلی داستان است. حس تنهایی عمیق و ابدی در او و افکاری که درمورد جداماندگی دارد، باعث تجربه کابوس‌های شبانه‌اش شده است. احساس شدید طرد شدن و کنار گذاشته شدن در عمق روح او نفوذ کرده است. موجی از رخوت و بی تفاوتی را می‌توان از سوکوروتازاکی دریافت کرد. ما در این کتاب با زندگی سوکورو و افکار او همراه می‌شویم.

هاروکی موراکامی، نویسنده محبوب نسل امروز، دغدغه تنهایی انسان را دارد. او در اکثر آثارش با الهام از قطعه‌ها و آثار موسیقی مورد علاقه‌اش و اقتباس از آن‌ها و نمایاندن این آثار در خلل داستان، منظور خود را به خواننده القا می‌کند. در این اثر هم قطعه «سال‌های زیارت» از فرانتس لیست، تاثیر زیادی در پیشبرد داستان دارد.

داستان کتاب درمورد پسری است که پس از طرد شدن از گروه صمیمی دوستانش، به ورطه مرگ و نابودی کشیده می‌شود و دیگر هیچ چیز برایش مهم نیست. سوکورو با زندگی منزوی و ساده‌ای که در توکیو دارد، تنها سرگرمی‌اش تماشای ایستگاه‌های قطار توکیو است.

او طراح ایستگاه قطار است و رسالت خود را در «ساختن» چیزها می‌داند. حس تک افتادن در تمام لحظات داستان با سوکورو همراه است. این حس جداماندگی در او باعث ایجاد انزوایی خود خواسته شده است. سوکورو نمی‌داند که چرا از گروه دوستان خود طرد شده. این حس بلاتکلیفی سال‌ها مثل خوره در تمام جان او رخنه کرده است. خاطره‌هایش زیر ماسه‌های فراموشی مدفون شده‌اند. اما وزش یک باد کافی است تا ماسه‌ها کنار روند و آرزوی مرگ در سوکورو باز هم بیدار شود.

« گاهی وقت‌ها واقعیت من را یاد شهری مدفون زیر ماسه‌ها می‌اندازد. هر قدر زمان می‌گذرد، ماسه‌ها روی هم بیشتر تلنبار می‌شوند. یک وقت هم بادی می‌آید و ماسه‌ها را کنار می‌زند و چیزی که زیرشان است پیدا می‌شود.»

سوکورتازاکی نمادی است از انسان‌های تنها که برای مدت‌ها است که در لاک تنهایی خود فرو رفته‌اند و در فضای سرد و تاریک ذهن خود زندگی می‌کنند. افکار ذهن او را پر کرده‌اند، افکار درباره گذشته و آینده و گیر کردن بین این دو و گذراندن زمان حال با ذهنی آشفته.

آشنایی با سارا سوکورو را تغییر می‌دهد و او را بیدار می‌کند. سارا سوکورو را مجبور می‌کند تا با واقعیت روبه‌رو شود و به دنبال چرایی طرد شدن از گروه باشد. سوکورو با خودش کلنجار می‌رود. از طرفی این موضوع سال‌ها است که روح او را عذاب می‌دهد و دلش می‌خواهد بداند که چرا از گروه صمیمی دوستانش طرد شده است. گیجی و منگی سوکورو به خواننده هم انتقال پیدا می‌کند. لحن و نگاه سرد سوکورو نسبت به همه چیز فضای داستان را تاریک و سرد کرده است.

خواندن این داستان تجربه دردناک فقدان و از دست دادن را در من بیدار کرد. همه ما حداقل یک بار در زندگی‌مان، جداماندگی و طرد شدن از انسان‌های دیگر را تجربه کرده‌ایم. حس دوست داشته نشدن، معمولی و بی‌رنگ بودن. بعد از تجربه تلخ از دست دادن، ترس تکرار آن لحظات، دیگر تو را رها نمی‌کند. ترس از دست دادن و رها شدن برای همیشه در وجود تو خانه می‌کند.

سوکورو هیچ گاه فکر نمی‌کرد دوستانش او را برتر از خود می‌دانستند. او سال‌های زیادی را با فکر معمولی بودن و چیزی برای عرضه نداشتن، طی کرد. گاهی ما در مورد خودمان فکرهایی می‌کنیم که با نظر و دیدگاه بقیه کاملا متفاوت است. احساسی که درمورد خودمان داریم، به طور کلی با حس اطرافیان ما فرق می‌کند. گاهی واقعیت فرسنگ‌ها با تصورات ما فاصله دارد. زمانی که ما در عمق نا امیدی‌ها دست و پا می‌زنیم، کسی دیگر از دور به زندگی ما غبطه می‌خورد و آرزوی بودن در موقعیت ما را دارد. گاهی صرف صحبت کردن با کسی می‌تواند تمام تصورات ما را تغییر دهد.کتاب «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش»

نوشته هاروکی موراکامی

تنهایی و جداماندگی، سرنوشت محتوم انسان امروزی

جداماندگی انسان امروزی باعث ایجاد جراحتی عمیق در روح و ایجاد حس تنهایی ابدی در او شده است. اما جداماندگی از چه کسانی و چه چیزی؟

کتاب سوکوروتازاکی و سال‌های زیارتش، درباره احساس خلا درونی سوکورو، شخصیت اصلی داستان است. حس تنهایی عمیق و ابدی در او و افکاری که درمورد جداماندگی دارد، باعث تجربه کابوس‌های شبانه‌اش شده است. احساس شدید طرد شدن و کنار گذاشته شدن در عمق روح او نفوذ کرده است. موجی از رخوت و بی تفاوتی را می‌توان از سوکوروتازاکی دریافت کرد. ما در این کتاب با زندگی سوکورو و افکار او همراه می‌شویم.

هاروکی موراکامی، نویسنده محبوب نسل امروز، دغدغه تنهایی انسان را دارد. او در اکثر آثارش با الهام از قطعه‌ها و آثار موسیقی مورد علاقه‌اش و اقتباس از آن‌ها و نمایاندن این آثار در خلل داستان، منظور خود را به خواننده القا می‌کند. در این اثر هم قطعه «سال‌های زیارت» از فرانتس لیست، تاثیر زیادی در پیشبرد داستان دارد.

داستان کتاب درمورد پسری است که پس از طرد شدن از گروه صمیمی دوستانش، به ورطه مرگ و نابودی کشیده می‌شود و دیگر هیچ چیز برایش مهم نیست. سوکورو با زندگی منزوی و ساده‌ای که در توکیو دارد، تنها سرگرمی‌اش تماشای ایستگاه‌های قطار توکیو است.

او طراح ایستگاه قطار است و رسالت خود را در «ساختن» چیزها می‌داند. حس تک افتادن در تمام لحظات داستان با سوکورو همراه است. این حس جداماندگی در او باعث ایجاد انزوایی خود خواسته شده است. سوکورو نمی‌داند که چرا از گروه دوستان خود طرد شده. این حس بلاتکلیفی سال‌ها مثل خوره در تمام جان او رخنه کرده است. خاطره‌هایش زیر ماسه‌های فراموشی مدفون شده‌اند. اما وزش یک باد کافی است تا ماسه‌ها کنار روند و آرزوی مرگ در سوکورو باز هم بیدار شود.

« گاهی وقت‌ها واقعیت من را یاد شهری مدفون زیر ماسه‌ها می‌اندازد. هر قدر زمان می‌گذرد، ماسه‌ها روی هم بیشتر تلنبار می‌شوند. یک وقت هم بادی می‌آید و ماسه‌ها را کنار می‌زند و چیزی که زیرشان است پیدا می‌شود.»

سوکورتازاکی نمادی است از انسان‌های تنها که برای مدت‌ها است که در لاک تنهایی خود فرو رفته‌اند و در فضای سرد و تاریک ذهن خود زندگی می‌کنند. افکار ذهن او را پر کرده‌اند، افکار درباره گذشته و آینده و گیر کردن بین این دو و گذراندن زمان حال با ذهنی آشفته.

آشنایی با سارا سوکورو را تغییر می‌دهد و او را بیدار می‌کند. سارا سوکورو را مجبور می‌کند تا با واقعیت روبه‌رو شود و به دنبال چرایی طرد شدن از گروه باشد. سوکورو با خودش کلنجار می‌رود. از طرفی این موضوع سال‌ها است که روح او را عذاب می‌دهد و دلش می‌خواهد بداند که چرا از گروه صمیمی دوستانش طرد شده است. گیجی و منگی سوکورو به خواننده هم انتقال پیدا می‌کند. لحن و نگاه سرد سوکورو نسبت به همه چیز فضای داستان را تاریک و سرد کرده است.

خواندن این داستان تجربه دردناک فقدان و از دست دادن را در من بیدار کرد. همه ما حداقل یک بار در زندگی‌مان، جداماندگی و طرد شدن از انسان‌های دیگر را تجربه کرده‌ایم. حس دوست داشته نشدن، معمولی و بی‌رنگ بودن. بعد از تجربه تلخ از دست دادن، ترس تکرار آن لحظات، دیگر تو را رها نمی‌کند. ترس از دست دادن و رها شدن برای همیشه در وجود تو خانه می‌کند.

سوکورو هیچ گاه فکر نمی‌کرد دوستانش او را برتر از خود می‌دانستند. او سال‌های زیادی را با فکر معمولی بودن و چیزی برای عرضه نداشتن، طی کرد. گاهی ما در مورد خودمان فکرهایی می‌کنیم که با نظر و دیدگاه بقیه کاملا متفاوت است. احساسی که درمورد خودمان داریم، به طور کلی با حس اطرافیان ما فرق می‌کند. گاهی واقعیت فرسنگ‌ها با تصورات ما فاصله دارد. زمانی که ما در عمق نا امیدی‌ها دست و پا می‌زنیم، کسی دیگر از دور به زندگی ما غبطه می‌خورد و آرزوی بودن در موقعیت ما را دارد. گاهی صرف صحبت کردن با کسی می‌تواند تمام تصورات ما را تغییر دهد.داماندگی، سرنوشت محتوم انسان امروزی

جداماندگی انسان امروزی باعث ایجاد جراحتی عمیق در روح و ایجاد حس تنهایی ابدی در او شده است. اما جداماندگی از چه کسانی و چه چیزی؟

کتاب سوکوروتازاکی و سال‌های زیارتش، درباره احساس خلا درونی سوکورو، شخصیت اصلی داستان است. حس تنهایی عمیق و ابدی در او و افکاری که درمورد جداماندگی دارد، باعث تجربه کابوس‌های شبانه‌اش شده است. احساس شدید طرد شدن و کنار گذاشته شدن در عمق روح او نفوذ کرده است. موجی از رخوت و بی تفاوتی را می‌توان از سوکوروتازاکی دریافت کرد. ما در این کتاب با زندگی سوکورو و افکار او همراه می‌شویم.

هاروکی موراکامی، نویسنده محبوب نسل امروز، دغدغه تنهایی انسان را دارد. او در اکثر آثارش با الهام از قطعه‌ها و آثار موسیقی مورد علاقه‌اش و اقتباس از آن‌ها و نمایاندن این آثار در خلل داستان، منظور خود را به خواننده القا می‌کند. در این اثر هم قطعه «سال‌های زیارت» از فرانتس لیست، تاثیر زیادی در پیشبرد داستان دارد.

داستان کتاب درمورد پسری است که پس از طرد شدن از گروه صمیمی دوستانش، به ورطه مرگ و نابودی کشیده می‌شود و دیگر هیچ چیز برایش مهم نیست. سوکورو با زندگی منزوی و ساده‌ای که در توکیو دارد، تنها سرگرمی‌اش تماشای ایستگاه‌های قطار توکیو است.

او طراح ایستگاه قطار است و رسالت خود را در «ساختن» چیزها می‌داند. حس تک افتادن در تمام لحظات داستان با سوکورو همراه است. این حس جداماندگی در او باعث ایجاد انزوایی خود خواسته شده است. سوکورو نمی‌داند که چرا از گروه دوستان خود طرد شده. این حس بلاتکلیفی سال‌ها مثل خوره در تمام جان او رخنه کرده است. خاطره‌هایش زیر ماسه‌های فراموشی مدفون شده‌اند. اما وزش یک باد کافی است تا ماسه‌ها کنار روند و آرزوی مرگ در سوکورو باز هم بیدار شود.

« گاهی وقت‌ها واقعیت من را یاد شهری مدفون زیر ماسه‌ها می‌اندازد. هر قدر زمان می‌گذرد، ماسه‌ها روی هم بیشتر تلنبار می‌شوند. یک وقت هم بادی می‌آید و ماسه‌ها را کنار می‌زند و چیزی که زیرشان است پیدا می‌شود.»

سوکورتازاکی نمادی است از انسان‌های تنها که برای مدت‌ها است که در لاک تنهایی خود فرو رفته‌اند و در فضای سرد و تاریک ذهن خود زندگی می‌کنند. افکار ذهن او را پر کرده‌اند، افکار درباره گذشته و آینده و گیر کردن بین این دو و گذراندن زمان حال با ذهنی آشفته.

آشنایی با سارا سوکورو را تغییر می‌دهد و او را بیدار می‌کند. سارا سوکورو را مجبور می‌کند تا با واقعیت روبه‌رو شود و به دنبال چرایی طرد شدن از گروه باشد. سوکورو با خودش کلنجار می‌رود. از طرفی این موضوع سال‌ها است که روح او را عذاب می‌دهد و دلش می‌خواهد بداند که چرا از گروه صمیمی دوستانش طرد شده است. گیجی و منگی سوکورو به خواننده هم انتقال پیدا می‌کند. لحن و نگاه سرد سوکورو نسبت به همه چیز فضای داستان را تاریک و سرد کرده است.

خواندن این داستان تجربه دردناک فقدان و از دست دادن را در من بیدار کرد. همه ما حداقل یک بار در زندگی‌مان، جداماندگی و طرد شدن از انسان‌های دیگر را تجربه کرده‌ایم. حس دوست داشته نشدن، معمولی و بی‌رنگ بودن. بعد از تجربه تلخ از دست دادن، ترس تکرار آن لحظات، دیگر تو را رها نمی‌کند. ترس از دست دادن و رها شدن برای همیشه در وجود تو خانه می‌کند.

سوکورو هیچ گاه فکر نمی‌کرد دوستانش او را برتر از خود می‌دانستند. او سال‌های زیادی را با فکر معمولی بودن و چیزی برای عرضه نداشتن، طی کرد. گاهی ما در مورد خودمان فکرهایی می‌کنیم که با نظر و دیدگاه بقیه کاملا متفاوت است. احساسی که درمورد خودمان داریم، به طور کلی با حس اطرافیان ما فرق می‌کند. گاهی واقعیت فرسنگ‌ها با تصورات ما فاصله دارد. زمانی که ما در عمق نا امیدی‌ها دست و پا می‌زنیم، کسی دیگر از دور به زندگی ما غبطه می‌خورد و آرزوی بودن در موقعیت ما را دارد. گاهی صرف صحبت کردن با کسی می‌تواند تمام تصورات ما را تغییر دهد.

لینک کتاب در فیدیبو: https://fidibo.com/book/93438-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%D9%88%DA%A9%D9%88%D8%B1%D9%88-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D8%A7%DA%A9%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D8%B1%D9%86%DA%AF-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4

هاروکی موراکامیکتابتو هم بخوان
ادبیات داستانی خوندم و با عشق تولید محوا میکنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید