شب پرستاره The Starry Night اثر ونسنت وَن گوگ، یکی از معروفترین آثار هنری جهان است. و نماد هنر مدرن اروپا، به شمار میرود. وَن گوگ این اثر را سال ۱۸۸۹ در سی و شش سالگی، زمانی که در بیمارستان روانی در فرانسه بود، کشید. منظره شب پرستاره، نمایی از چشم انداز پنجره اتاقش در بیمارستان روانی است. نمایی که ونگوگ در پشت میله های پنجره در طول شب میدیده است. این تصویر، زمان گرگ میش دقیقا قبل از طلوع آفتاب را نشان میدهد؛ ابرهایی مدور، ستارگان درخشان و هلال فروزان ماه، پسزمینه رویاگونه این اثر را تشکیل میدهند؛ که به بیننده، صبح را نوید میدهد. میدان پر از انرژی و مدوری که ونگوگ کشیده، آسمان و زمین، زندگی و ستارگان را گرد هم آورده، که پیوسته در حال چرخش است. این آسمان چشم بیننده را روی تابلو در تعقیب خطوط خمیدهاش به حرکت درمیآورد، و دیدی نقطه به نقطه با ستارگان به وجود میآورد. دهکده پایین خط افق، در زیر تپه، آرامش در آن موج میزند. رنگهای تیرهی خانههایی، با پنجرههای روشن و یازده ستاره که پر نورترین آنها سیاره زهره است، و تصویر مبهمی از سرو که به گفته بسیاری منتقدان نماد و سمبل خود ونگوگ است. این اثر در ابعاد ۹۲ × ۷۳ سانتیمتر (28.7 اینچ × 361⁄4 اینچ) با تکنیک رنگ روغن روی بوم کشیده شده است و در حال حاضر در موزه هنر مدرن نیویورک نگه داری میشود.
ونسنت وَن گوگ در سال 1853 در هلند متولد شد. او خانواده ای متوسط و مذهبی داشت، که تا مدتها ونگوگ در کودکی برای جلب توجه پدر و مادرخود قصد داشت، کشیش کلیسا شود. دوره نوجوانی و جوانی خود را در مغازه، فروش آثار هنری برادرش گذراند، ولی او معتقد بود که به اثر هنری، باید فراتر از ارزش مادی نگاه کرد. به همین سبب در کنار برادر تاب نیاورد و شغل آموزگاری را پیشه کرد.
ونسنت وَن گوگ در بیست و هفت سالگی بهطور، خود آموخته نقاشی را آغاز کرد؛ و فقط هشت سال طول کشید، که ونگوگ از یک نقاش آماتور، به یک هنرمند تاثیرگذار برسد. از طبیعت و قشر متوسط جامعه کارگران الهام میگرفت، هیچ چیز از جزئیات زندگی برای او پوچ و ناچیز نبود و نقاشیها او گواه بر، احساسات و عواطف لطیف او است. در اواسط جوانی عاشق دختر روسپی شد، و از عشق او نافرجام ماند. از افسردگی و پارانویا رنج میبرد، و روز به روز حال او وخیمتر میشد، ولی هیچ چیز باعث نشد او نقاشی را کنار بگذارد. در دسامبر ۱۸۸۸ گوش چپ خود را با برید؛ روایت های زیادی در این باره وجود دارد که ونگوگ صداهای عجیب و ناهنجاری از گوش خود می شنیده، که ناچار به بریدن گوشش شده. روایت دیگر مربوط به قولی بود که، ونگوگ به دختر روسپی داده؛ تا هدیه ای گران قیمت به او تقدیم کند، و از آنجا که او از فقر زیادی رنج میبرد، گوش چپ خود را به عنوان تنها داشتهاش به او هدیه کرد. این داستانها مختلف هرچه که بود، مهر دیوانگی را بر پیشانی ونگوگ زد، و او مجبور به زندگی در یک بیمارستان روانی در فرانسه شد. پس از آن بسیاری از منتقدان به او لقب نقاش دیوانه را دادند، اثرهای او را کودکانه، مشوش و ناپخته دانستند. در روز های پایانی زندگی اش از افسردگی بهبود یافته بود، و در شهر کوچکی در فرانسه در یک مهمان خانه ساکن بود، که در نهایت در سال 1890 (میلادی) ونسنت ون گوگ در مزرعه گندم با اصابت گلوله یه شکماش، زخمی شده، و روز بعد در همان مهمانخانه از دنیا رفت. مرگ ونسنت ونگوگ، نابغه هنر به دلیل خودکشی یا قتل برای همیشه در ابهام ماند.
ونسنت ونگوگ در طول ده سال فعالیت هنری بیش از 800 نقاشی کشید. و در ۶۰ روز پایانی عمرش ۹۰ نقاشی کشید که بیشتر آثار فاخر او را شامل میشود. ولی در طول حیات فقط توانست یکی از آنها را با قیمت 400 فرانک به فروش برساند. آرزو داشت هنر صاف و سادهای بیافریند که نه تنها مورد توجه هنرشناسان قرار بگیرد، بلکه مایه شگفتی و آرامش همه انسانها باشد.