ما هستیم. ما زنان همه جا هستیم. هرجا میشد و نمیشد آمدیم، ماندیم و زندگی کردیم.
سخت بود. قدمهایمان کوتاه بود اما سعی کردیم. مردیم تا پا به پای مردان جای خودمان را باز کنیم.
هرجا خواستیم خودی نشان دهیم. هرجا حرف زدیم، مهر فمنیست را بر دهانمان کوبیدند. درحالی که هنوز هم هیچ کس نمیداند فمنیست یعنی چه.
روزهایی چنان بالیدیم مانند گیاه روندهای در سایه ساختمانی پیچیدیم و رشد کردیم و حالا سالهاست در مرکز توجه هستیم اما رشد نمیکنیم.
دور باطلی را طی میکنیم و دنبال منفذی برای رشد میگردیم.
راستش این روزها کسی را نمیبینم که در رویم برگردد و بگوید که تواناییها و تاثیر زنان در اجتماع را قبول ندارد. این ویژگی مال یک روز و دو روز هم نیست. در طول تاریخ جاپایمان حک شده است.
اما و اما که صدایی در ذهنم میگوید بیراههای که میرویم به سمت تعالی زن و مرد و خانواده نیست.
حضورمان هرچقدر کم اما در دانشگاه و مسئولیتهای مختلف غنیمت بوده و این روزها درگیر دغدغههای عجیبی شدهایم که حواسمان از موثر بودنمان و حتی گاهی حضورمان در جای درست هم پرت شده است.
مثلا همین مجلس، ما حضور داریم. نمایندههای خانم داریم اما آنهایی که انجا هستند شاید نمیدانند که قرار است نماینده تمام زنان باشند. پس فردا اگر کسی بیاید بگوید اینهمه خانم در مجلس، کدامشان کار موثری کردند؟ مثال بارزی در ذهن بیاورید یا نه؛ فرقی نمیکند. توجیههای الکی آوردن هم کمکی نمیکند. راستش زنان در مسئولیتهای مختلف آنقدر که باید نمیتوانند کار کنند. شاید هم خودشان نمیخواهند کار کنند.
زنان سیاست عملا بازیچهاند. زن سیاستمدار ما مستقل نیست و نمیتواند هم باشد.
اولویتهای زنان و برای زنان در جامعه ما تغییر کرده. شابلون جدید برای زن بودن داریم که زن را فرقی نمیکند بخواهد یا نخواهد، تواناییاش را داشته باشد یا نه، برمی دارد و میگذارد گوشهای در ادارهجاتی و دیگر حتی وقت نمیکند زن باشد.
حالا در این معادلهای که ساخته شده، هرچقدر تعدادمان بیشتر میشود، مثل پرینتری که کارتیجش رنگ ندارد، حضورمان رنگ ندارد.