خیلی وقت بود که یه عکس از شبِ میدون شهرداری رشت رو دیوار اتاقم بود و حتی قبل از خرداد امسال که این مجموعه عکس از جاهایی که دلم میخواد برم بیاد رو دیوار اتاقم، دلم رشت میخواست. تا حالا زیاد سفر نرفتم، ولی همین چندتایی که رفتم، بیشترشون یهویی بوده، رشت هم همینطور.
شهری که من زندگی میکنم شبهای زندهای نداره، به خاطر همین خیلی دوست داشتم به شهرهایی که شبهای زندهای دارن، مثل رشت و آبادان، سفر کنم. از وقتی سفر کردنِ مستقل از خانواده رو شروع کردم، به یزد، اصفهان و رشت سفر کردم و تو همهی این شهرها یه نقطهی اشتراکی هست که خیلی دوست دارم. مجموعهی امیرچخماق یزد، میدون نقش جهان، پل خواجو و سیوسه پل اصفهان، و میدون شهرداری رشت. همهی اینها مکانهایی هستن که برای وقتگذرونی تو هر ساعتی از شبانهروز، مخصوصا غروبها و شبها عالین. پیادهراههایی [تقریبا] خالی از وسایل نقلیه موتوری، نورپردازی، حوض آب، غذاهای خیابونی و گاهی موسیقی زنده، همه و همه در کنار هم فضای لذت بخشی رو تشکیل میده که هم برای وقتگذرونی با خانواده مناسبه هم وقتگذرونی با دوستان.
نه تنها شبهای میدون شهرداری جذابه، بلکه صبحها هم به خاطر وجود کبوترها خیلی جذابه. من از این کبوترها خبر نداشتم و وقتی 7 صبح روز اول توی ترمینال، و بعد در تعداد بیشتر تو میدون شهرداری دیدمشون، خیلی ذوقزده شدم. فقط کافیه یه مقدار گندم براشون بریزین تا همهشون جمع بشن. اونوقت بعد از اینکه غذاشونو خوردن و قبل از اینکه متفرق شن از وسطشون رد بشین تا همهشون یهو پرواز کنن و یه صحنه هیجانانگیز به وجود بیارن. [البته امیدوارم این کار کبوترآزاری به حساب نیاد.]