
این داستان مشترک زندگی همهٔ ماست. صرفنظر از جنبههای خاص زندگی هرکس، کمتر کسی پیدا میشود که بدون تأیید و تحسین ازسوی دیگران، از حس درونی ارزشمند و دوستداشتنیبودن برخوردار باشد. ما هنوز هم مثل دوران کودکیمان برای حس امنیت و اعتماد، چشم به رفتار دیگری دوختهایم.
وقتی بهجای گشتن در پی عشق، خودمان «تجلی و منشأ» آن باشیم، بزرگترین و التیامبخشترین هدیه را نثار خود و اطرافیان و جهان اطرافمان میکنیم. قدرت تغییر روابط و محیط پیرامونمان در قلب و جان ماست. شعلهٔ عشقی که در دل تکتک ما روشن است، سرچشمهٔ حقیقی التیام و شفای همهٔ دردهاست.
یکی از اصلیترین نیازهای ما در تمام روابطمان، چه در کودکی و چه در بزرگسالی، احساس اطمینان و امنیت کافی است تا بدون هراسِ ازدستدادن ارتباط و حمایت دیگران، خود واقعیمان باشیم. احساس اطمینان و امنیت برای ابراز خودِ حقیقی و دیدگاهها و هیجاناتی که در رویارویی با مسائل مختلف تجربه میکنیم، موجب خلق صمیمیت احساسی میشود.
وقتی از دیگری توقع داشته باشیم آنطور که ما میخواهیم نیاز و خواستهمان را برآورده کند، در واقع فقط بذر رنجش را در دل او میکاریم و رابطهمان را در چرخهٔ مخرب و بیپایان اختلافاتی میاندازیم که در گذر زمان، ریشهٔ روابطمان را میپوساند و از بین میبرد.
هیجانات «نتیجهٔ برداشت و معنابخشی ما به وقایع این جهاناند، نه واکنش ما به آنها. این حقیقت که هیجاناتمان زاییدهٔ [تعامل میان] جسم و مغزمان هستند نه واکنشهای پیشفرض و تغییرناپذیر دستگاه عصبی انسان به واقعیت موجود یا روابط، به این معناست که میتوانیم خود را از بند احساسمان برهانیم و تجربیات هیجانیمان را تغییر دهیم. نظریهٔ هیجانات پیشساخته نشان میدهد هیجانات، مخلوق جسم و مغز خود انساناند، نه حقیقت محض و این آگاهی به ما انگیزه و اقتدار میبخشد تا به اختیار خود، احساسات درونجسمیمان و متعاقب آن، هیجان غالب بر وجودمان را تغییر دهیم.
این ها جملاتی بود از یک کتاب ......ک نیاز داشتم امشب بشنوم ....اخه این روزهامدام دلم مشوق میخواد ...همراه ..کسی ک تشویقم کنه عاشقم باشه ...بهم باور اشته باشه .....روحیه بده
فاطمه بیا اول خودمون عاشق خودمون باشیم
افرین دختر خوب ادامه بده