فاطمه. یه کاراموز وکالت احساسی
فاطمه. یه کاراموز وکالت احساسی
خواندن ۱ دقیقه·۵ روز پیش

ملیکا


نامه ای به دختر خوشگلم ملیکا:

عزیزکم ...عشق مامان ...اگرچه که الان وجود نداری اگرچه که هنوز با بابات ملاقات نکردم ...اما کاملا حست میکنم ...مامانی همین الان هم به شدت دوستت داره ....از حالا دارم لحظه شماری میکنم برای مامانی گفتنت .....واااای ... خدای من .....از شوقش اشک تو چشمام جمع میشه و چشمام قلبی قلبی میشه ....

ملیکای من مامانی واس اینکه مامان فوق العاده ای واس تو باشه داره یه خانوم قدرتمند میشه یه خانومی ک حسابی از زندگی خودش لذت میبره واس هدفاش میجنگه ...

مامانی یکم این روزا سختشه ...ولی خب بافکر به تو عزیزکم این روزام رو راحت تر سپری میکنم ....میجنگم و میرسم ....

دختر خوشگلم من حسابی واس زندگیم تلاش میکنم تا تو زندگی قشنگی داشته باشی هر هدف سالمی داشته باشی من حمایتت میکنم ...ازادی هر راهی ک دوس داری واس زندگیت انتخاب کنی

نازنینم ...وقتی بهت فکر میکنم هورمون عشق توی بدنم پخش میشه و ارامش خاصی میگیرم .... نازنینم ...جگرگوشه ی من وقتی به دستای کوچولوت فکر میکنم .... به چشمای درشتت ک به خودم رفته به بینی باریکت به مامان گفتنت به حرف زدن قشنگت......... غنج میره دلم .....شدیدا منتظر اون لحظه ای ام که محکم وبرای مدت طولانی بغلت کنم ....... تو بغلم خوابت ببره ......

دختر خوشگلم ....یه روزی با بابای بی نظیرت اشنا میشم .اون روز نزدیکه ....بابایی هم خیلی دوستت داره خیلی زیاد

هنوز من و بابات همدیگه رو ملاقات نکردیم ....

جگر گوشه ی مامان روحت الان حتما توی بهشت داره احساسات قلبیم رو میشنوه ... بهش سلام میکنم و از راه دور بوسش میکنم ....

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید