اسپرینت سوم کارآموزش طوفانی شروع شد!
برای ورود به اسپرینت سوم کارآموزش پروکسیما باید دوهفته داخل تیم محتوا وبسیما کارآموزی انجام میدادیم. اینجا دیگه نقطه عطف حضور داخل کارآموزش محتوا برای ما محسوب میشد.
هدف اصلی اسپرینت سوم، یادگیری مهارتهای نرم، کارگروهی، آشنا شدن با روند کار تیم محتوا و ارزیابی توانایی ما برای حضور در مجموعه بود. باید به شکل حرفهای مثل اعضای تیم اصلی، تسکهایی که بهمون محول شده بود رو جلو میبردیم. محتوایی که مینوشتیم، بررسی و درنهایت داخل سایت کارفرما منتشر میشد. این یعنی اولین تجربه پروژه واقعی در حوزه محتوا!
روز اول در اسپرینت سوم کارآموزش محتوا، آشنا شدن با سرپرست و منتور بود؛ فردی که در این دوهفته پا بهپای ما حرکت و نکات مهم رو گوشزد میکرد. بعد از آشنایی با اعضای تیم و منتور، جلسه آموزش کار در تیم برای کارآموزها برگزار شد. در این جلسه با انواع پروژهها، نحوه ایجاد تسک، نکات مهم هنگام نوشتن متن پروژه و نحوه گزارشدهی روزانه آشنا شدیم.
روز دوم کار اصلی ما داخل اسپرینت سوم کارآموزش شروع شد. باید از ۸ صبح تا ۴ و نیم عصر مثل یه کارمند فول تایم مشغول به کار میشدیم. تسک هامون ایجاد و سیر محتوایی متن اون روز رو با سرپرست چک میکردیم؛ بعد از تایید سیر محتوایی از طرف سرپرست، نگارش محتوا شروع میشد.
تسک اول من برای یک سایت لوازمالتحریری بود. فضای شاد و رنگارنگی داشت. باید راجع به بازیهای تاثیرگذار برای رشد اعتمادبهنفس در کودکان مقاله مینوشتم و بعد از تموم شدن نگارش، با سرپرستم جلسه منتورینگ شرکت میکردم. اما خب تکمیل کردن تسک روز اول برای من زمان برد؛ پس قرار بر این شد که جلسه روز بعد برگزار بشه.
پایان روز اول خوشحال بودم. با چنگ و دندون تونسته بودم تسکم کامل انجام بدم، پس با انرژی بیشتری برای روز بعد آماده بودم. روز دوم رو پر انرژی شروع کردم. تسک روز دوم نگارش یه رپورتاژ راجع وسایل موردنیاز برای نقاشی بود. خب همین اول باید بگم به معنای واقعی کلمه به فنا رفتم =)) شروع کار با تایید سیر محتوایی از طرف سرپرست انجام شد؛ اما یه اشتباه کوچیک توی جزایر محتوایی، وقت من رو کلاً هدر داد ...
اونروز جلسه منتورینگ با سرپرستم برگزار شد. متن مقاله نوشته شده روز قبل، بررسی شد. نقطه ضعف اصلیم، استفاده بیجا از «نقطهویرگول» بود. هرجا دستم رسیده بود یه «؛» گذاشته بودم. من کلاً نقطهویرگول خیلی میپسندم؛ برای همین راهبهراه ازش استفاده میکنم (مثل همینالان).
جمعبندی جلسه رضایتبخش بود. متنی که نوشته بودم با ادیت کمی رفت که روی سایت کارفرما منتشر بشه. این اتفاق خوشحالم کرده بود. اینکه بعد از سه ماه تلاش میتونستیم نتیجه کارم ببینم. ولی تسک اونروزم هنوز خوب پیش نرفته بود. ساعت ۵ عصر بود؛ اما من کار خاصی نکرده بودم. همین موضوع یه مقدار انرژی ازم گرفت. از طرفی خیلی خسته بودم و ذهنم برای نگارش متن یاری نمیکرد. از سرپرستم اجازه گرفتم که روز بعد اول وقت روی متن کار کنم.
روز بعد مثل روز قبل انرژی نداشتم؛ چون یکم ترسیده بودم که این کند بودنم داخل نوشتن مانع پیشرفتم بشه. الان وسط پروژههای واقعی بودم و دیگه جای هیچ بهونهای نبود. خلاصه اینکه شروع کردم به ادامه نگارش رپورتاژ ولی اشتباهام داخل جزایر محتوایی کار دستم داده بود. کاری که تایم زده بودم یک ساعت تموم کنم ۴ ساعت طول کشید. وقتی صبح سرپرستم ازم پرسید وضعیتم چطوره، راستش دیگه میخواستم همونجا بشینم گریه کنم:)
بهش گفتم که جملهبندیها انرژیه زیادی ازم میگیره و نمیدونم چرا هرکاری میکنم سریعتر جلو نمیرم: ((پرگل بنده خدا بهم گفت که آروم باشم و اشکال نداره درست میشه. اما من با ذات عجولم چیکار میکردم؟ این بُعد شخصیتیم اینطوریه که وقتی شروع به کاری میکنم اگه در طی مدتزمان کوتاهی ازش نتیجه نبینم، سریع شروع به سرزنش خودم میکنم.
بعدازظهر یه جلسه کوتاه داشتیم و اونجا متوجه شده که اشتباهم برای نگارش متن کجا بوده و قرار شد که اصلاحش کنم و دوباره جلسه بذاریم. وقتی داشتم اصلاحش میکردم، فهمیدم که مشکل بخاطر درک نادرستم از جزایر محتوایی بوده. اگه همون اول این روند پیش میبردم، خیلی زودتر کار پیش میرفت. نگارش اون متن بالاخره تکمیل شد؛ ولی چون دیروقت بود و پرگل دیگه تایم نداشت، جلسه به یه روز دیگه موکول شد. سعی کردم یکم به خودم دلداری بدم که این نگرانیم تقصیر همون شخصیت عجولمه و همه چی بهمرور زمان درست میشه.
کنار همه این دلداریها به خودم، تسک انجام نشده اونروز بهم چشمک میزد =)) ساعت دوباره ۵ عصر بود و ذهن بیچاره من دیگه توان نداشت. اون ذات عجول سرزنشگر دوباره داشت میومد سراغم که پرتش کردم اونطرف. الان وقتش نبود من هنوز از شروع کار حرفهایم تو حوزه محتوا یک هفته هم نگذشته بود. این همه عجله فقط و فقط ذهنم خسته میکرد.
به خودم گفتم بشین سر جات دختر جان انقدر غر نزن. دفعه اولت نیست سختی و چالش میبینی. خودت جمعوجور کن و به فکر یه راهحل باش. یه لیست از دلایلی که باعث میشه کارت طول میکشه بنویس و بعد با پرگل راجع بهشون صحبت کن. ازش راهنمایی بگیر که چطور میتونی مشکلاتت حل کنی.
مهمترین دلایل کند بودنم موقع نگارش:
این چالشها اینجا بمونه به یادگار تا دفعه بعدی که چکشون میکنم تغییراتی که حس کردم رو مقایسه کنم. ببینم چطور میتونم زخمیشون کنم =))
خلاصه بعد از هزار کلمه غر زدن بگم که دارم دوران دوستداشتنی و جالبی رو تجربه میکنم. یه وقتا که سخت میشه میام نوشتن رو شبی بازی میکنم تا روحیه بگیرم.
چیزی که توی 24 سال زندگی یاد گرفتم هیچ موفقیتی بدون تلاش و تجربه سختی برات نمیوفته. پس پرروتر از قبل ادامه میدم تا ببینیم دست تقدیر چی برام رقم میزنه.
راستی خانم شریفی، پرگل خیلی بچه ماهیه. توی همین چند روز کلی موارد مختلف چه مربوط به محتوا و چه مربوط به کار تیمی ازش یاد گرفتم. حالا امیدوارم حضوری بتونم هم از شما هم از پرگل تشکر کنم.
بیصبرانه منتظر دیدار حضوری با بچههای تیم محتوا هستم💖