پروکسیما! قطعاً هرموقع این واژه رو هرجایی ببینم؛ یادآور دوران عجیب اما جالبی از زندگیم هست.
بیایید قصه یه دختر ساده اما لجباز براتون تعریف کنم. دختری که شروع کننده خوبی هست؛ اما وقتی به اواسط کاری نزدیک میشه یکدفعه همه انرژی و انگیزهاش از بین میره. حالا این دختر وارد ماجرایی داخل یک سیاره شده بود که اگه میخواست نتیجه ببینه نباید نیمهراه همهچی رو رها میکرد.
اگه بخوام یکم عقبتر برگردم؛ باید بگم اتفاقات هیجانانگیز از وقتی برای دختر قصه شروع شد که دلش زد به دریا و با صدایی جنگید که توی سرش ۲۴ ساعته چرخ میزد. دختر قصه ما خدای دستکم گرفتن خودش هست. شاید از بیرون معلوم نباشه اما از درون مثل موریانه وجودش میخوره.
و اما حرکت یکدفعهای، ساختن اکانت داخل لینکدین بود! همینقدر ساده! ولی این کار ساده برای اون دختر سه سال زمان برد. بعداز این حرکت، داستانهای جالب و هیجانانگیز یکییکی پشتسرهم اتفاق افتادند. با آدمها و موقعیتهای جالبی روبهرو شد. شاید بشه این ماجرا رو مثل ورود آلیس به سرزمین عجایب تعبیر کرد؛ همونقدر عجیب و غیرقابل پیشبینی.
یکی از این داستانها آشناشدنش با دورههای کارآموزش پروکسیما بود. دختری که از نوشتن حرفهای فراری بود تصمیم گرفت توی دل نهنگ بره. خودش رو محک بزنه که چندمرده حلاجه؟ اونقدر شجاعت داره که یه ناممکن دیگه رو برای خودش ممکن کنه؟
در اولین مرحله باید آزمونی که جلوی پاش گذاشته بودن رو بهدقت جواب میداد؛ خودش رو صادقانه معرفی میکرد، مهارت نگارشی و داستان پردازیش رو به نمایش میگذاشت و در آخر هدفش از شرکت در دوره رو بیان میکرد.
مرحله بعد انجام مصاحبه ورودی بود. حالا باید به مدیر دوره نشون میداد که چقدر لجباز و پیگیر هست. آیا قرار برای آینده خودش بجنگه یا بذاره سرنوشت اون هرجا خواست ببره؟ خلاصه دختر قصه که خودم باشم بالاخره تونست وارد سیاره بشه و یه ماجراجویی جدید دیگه رو شروع کنه.
نمیدونم چیشد که خانم شریفی بعد از مصاحبه ورودی توی اون دقایق آخر زمان گزینش، تصمیم گرفتن به منی که ایدهای راجع به فضای تولید محتوا نداشتم اجازه ورود به سیاره رو بدن. نمیدونم اصلاً یادشون هست که چرا این کار کردن یا نه. شاید بگن دلیل خاصی نبوده؛ ولی از اول ورودم به دوره همیشه دلم میخواست این سؤال ازشون بپرسم چطوری بین افرادی که داخل آزمون شرکت کردن، گزینش انجام میدادن.
دلیلش هرچی که بود الان دیگه فرقی نمیکرد. الان فقط این اهمیت داشت که از پس چالش دوماهه با موفقیت بر بیام. زندگی توی سیاره پروکسیما به انرژی زیادی نیاز داشت. بعضی روزها انقدر خسته و درمونده میشدم که میگفتم ولش کن تو این کاره نیستی. بعضی روزها هم که نتیجه کارم میدیدم واقعاً خوشحال میشدم. ترن هوایی شهربازیها رو دیدید؟ احساساتم همینطوری بالا پایین میشد.
خارجکیها یه اصطلاح دارن؛ احساساتشون توی یک شرایط خاصی رو bittersweet ابراز میکنن. یعنی همزمان شادی و سختی رو با تمام وجود تجربه میکنی. اگه ازم بخوان کارآموزش پروکسیما رو توی یک کلمه تعریف کنم قطعاً اون کلمه همین احساس bittersweet هست.
اتفاقهای مختلفی توی دوره کارآموزش افتاد؛ سختی تمرینهای سنگین، امتحانهای دشوار و سؤالهای ریزبینانه، استرس، خستگی، سردرگمی و گیج شدن و شاید ترس اما همه اینا با شیرینی یادگیری نکتههای جدید، پیشرفت، دوستیهای جدید، خوشحالی و ذوق و خنده ترکیب شده بود.
هدف دوره کارآموزش محتوا، آموزش افراد علاقهمند و سختکوش برای تبدیل شدن به کارشناس محتوای کاربلد بود. کارشناس محتوایی که به شعور و خواسته مخاطب احترام بذاره و دقیقاً همون چیزی که کاربر نیاز داره - نه بیشتر و نه کمتر - در اختیارش قرار بده.
داخل دوره کارآموزش پروکسیما قرار بر اتفاق افتادن معجزه نبود؛ بری داخل یه غول جادو و دو ماه بعد کارشناس ارشد تولید محتوا بیای بیرون! اما عوضش یاد میگرفتی چطور در مسیر درست تولید محتوا پیش بری. خلق محتوا به شکل اصولی بهت آموزش و درنهایت مهارتت با پروژههای واقعی سنجیده میشد.
تلاش هوشمند، مسئولیتپذیری و احترام به وقت و انرژی همدیگه از ارزشهای کارآموزش محتوا بود. کسی تو رو مجبور به انجام تسکی نمیکرد. این خودت بودی که تصمیم میگرفتی انجامش بدی یا نه اما عواقب تصمیمت پای خودت بود!
روز اول هر هفته با خانم شریفی جلسه پرسشوپاسخ و حل تمرین داشتیم. سؤالهای بچه هارو یکییکی با صبر و حوصله جواب میدادن و بعد نوبت به بررسی تمرینها میرسید. به اینجا که میرسیدیم، همه یه استرس کوچیکی میگرفتیم که قرار چه واکنشی دریافت کنیم:).
نکتهها و ایرادهایی که به نوشتههامون گرفته میشد رو یادداشت و سعی میکردیم داخل نوشته بعدی تکرار نکنیم. یکی از چیزهایی که داخل کارآموزش پروکسیما دوست داشتم، همین آزمون و خطاهای جلو تر از یادگیری بود. اینجوری باعث میشد مفهوم اون آموزش بهتر درک و استفاده بشه.
نکتهای که شاید باعث کاربردیتر شدن کارآموزش بشه، تقسیم بچهها به گروههای دو یا سهنفره از ابتدای دوره و قرار دادن یک منتور برای هر گروه هست. بنظرم با این کار هم کارگروهی آموزش داده میشه و هم منتور تکالیف هر گروه رو با دقت بالاتری بررسی و تحلیل میکنه. در نهایت اول هر هفته بچهها با آمادگی بیشتری داخل جلسه با خانم شریفی حضور پیدا میکنن.
حالا دوره کارآموزش پروکسیما تموم شده. من هنوزم داخل تولید محتوا پر از نقطهضعف هستم. مثلاً هنوز بین گذاشتن «نقطهویرگول» یا «ویرگول» یا «نقطه» آخر بعضی از جملهها گیج میشم. اکثر وقتها توی ساختن جملههای مرکب درجا میزنم و بیشتر از دوتا فعل میذارم. برای بیزینسی نگه داشتن لحنم داخل لندینگ و دستهبندی با خودم کلنجار میرم. یک مقدار زمانی بیشتر از زمان استاندارد دو سه ساعته برای تولید محتوا میذارم. برای لینکسازی طبیعی داخل محتوا هنوز تمرین بیشتری نیاز دارم و از همه مهمتر هنوز اینکه دقیقاً محتوایی بنویسم که موردنیاز کاربره - نه کمتر نه بیشتر - برای من یه چالش بزرگ هست.
ولی میدونید از چی خوشحالم؟ اینکه حداقلش الان این رو میدونم که برای نوشتن یک محتوای خوب باید این موارد رعایت کنم! این خودش یه قدم از دانستههای فاطمه سه ماه پیش جلوتر هست. همه ما همیشه تلاشمون اینکه از گذشته خودمون جلوتر باشیم و معیار پیشرفتمون رو همین میدونیم. پس من از خودم و تلاشم در این سه ماه راضیام. میشد خیلی بهتر باشم ولی بازم خوشحالم از اینکه سعی کردم از این موقعیت استفاده درست کنم.
من و سه تا از بچههای دیگه دوره زمستانه پروکسیما محتوا تونستیم تا ایستگاه آخر اسپرینت دوم کارآموزش ادامه بدیم. نمیدونم فردا چه اتفاقی میوفته. ممکن هست روز خداحافظی من با پروکسیما یا نقطه شروع اسپرینت سوم و ماجراجویی جدید دو هفتهای دیگه باشه.
هر اتفاقی هم که بیوفته از اینکه تونستم این تجربه جذاب تا اینجا داشته باشم خدا رو شکر میکنم؛ اما واقعا امیدوارم فرصتی پیدا بشه که بتونم بچههای سختکوش کارآموزش زمستانه ۱۴۰۲ رو از نزدیک ببینم و بیشتر باهاشون آشنا بشم.
در آخر هم میخوام صمیمانه از خانم شریفی تشکر کنم. در این مدت ایشون از هیچ کمکی دریغ نکردن و دلسوزانه پابهپای ما کارآموزش رو ادامه دادن. امیدوارم بتونم یک روزی زحماتشون جبران کنم. از خانم رضازاده هم خیلی ممنونم که دو کارگاه کاربردی اصول نگارش در زبان فارسی برگزار و کمک کردن که درک بهتری از نگارش اصولی داشته باشیم.
از عزیزان پشتیبان که در این سه ماه زحمت زیادی برای برگزاری دوره و آزمونها کشیدن، خانمها شمس و سلطانی و همچنین کارکنان بخش منابع انسانی وبسیما هم خیلی زیاد تشکر میکنم.
و حسنختام متن هم این ضربالمثل باشه:
«به پایان آمد این دفتر؛ حکایت همچنان باقی است»