پیاژه یک دانشمند سویسی بود که حدود 50 سال به صورت مطالعاتی و مشاهداتی بر روی مراحل رشد کودکان تحقیق کرد. مراحل رشد از دیدگاه وی اینگونه است از بعد تولد تا بلوغ اینگونه است:
مرحله رشد حسی و حرکتی
این مرحله از بعد تولد آغاز میشه و تا دو سالگی ادامه دارد. در این مرحله کودک با کسب تجربه و انجام امور مختلف مثل مکیدن، چنگ زدن، لمس کردن، نگاه کردن، شنیدن و... با محیط پیرامون ارتباط برقرار می کند. نوزاد در 9 تا 11 ماهگی متوجه می شود که مجزا از جهان اطراف است و کمی رابطه علت و معلولی را درک می کند.
در این مرحله کودک خزیدن، راه رفتن و کمی گفتار را از طریق ارتباط یاد می گیرد و درک جهان اطراف از طریق احساسات و حرکاتش انجام می شود. از نظر پیاژه مهم ترین بخش در این مرحله این است که کودک ثبات اشیا را می آموزد یعنی یاد می گیرد اگر شیء مثلاً اسباب بازی خود که قبلاً با آن بازی کرده است الان در اطراف و دایره دید او نیست نابود یا ناپدید نشده بلکه وجود دارد و در صورت نیاز باید به دنبال آن بگردد. همچنین کودک به مرور زمان به اشخاص و اشیا اسمی مستقل می دهد.
مرحله تفکر پیش عملیاتی
این مرحله از دو سالگی شروع می شود و تا هفت سالگی ادامه دارد. کودک در این مرحله به اشیا بی جانی که مشاهده می کند جان می دهد. آن ها یاد می گیرند که به صورت سمبلیک فکر کنند و از واژه ها و تصاویر برای بیان حرف های خود استفاده کنند. کودک در این مرحله علت و معلول را کشف می کند و دو اتفاقی که یکی پس از دیگری می افتد را به هم وصل می کند و در ذهن خود ثبت می کند. کودک در این سن توانایی تفکر کردن دارد اما تفکر وی محدود است. او در این سن تمایل بیشتری به بازی دارد و فرایند صحبت کردن او تکمیل می شود. کودک در این مرحله رشد خود محور است و نمی تواند به احساسات دیگران اهمیت دهد.
مرحله تفکر عملیات عینی
این مرحله از هفت سالگی شروع می شود و تا دوازده سالگی ادامه دارد. کودک در این مرحله به تفکر منطقی می پردازد و از روحیه خود محوری خود می کاهد. آماده پذیرش قواعد تربیتی بیشتری مانند احترام، صلح، دوستی و... می شود. در این مرحله رشد، کودک مفهوم پایستگی مواد را در می کند و در هنگام گفتگو از منطق استقرایی استفاده می کند و برای صحبت های خود دلیل می آورد.
مرحله رشد عملیات انتزاعی
از دوازده سالگی آغاز می شود و تا بزرگسالی ادامه دارد. در این مرحله نوجوان توانایی درک چیزهایی که مشهود نیست را نیز دارد. او می تواند از اصطلاحات و ضرب المثل ها استفاده کند و با توجه به تفکر انتزاعی و استدلال قیاسی صحبت کند. نوجوان درباره مسائل مختلف تفکر و تصمیم گیری می کند و در مورد امور اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کنجکاو می شود. او توانایی فرضیه سازی و سنجیدن احتمالات را دارد.
اریکسون یک دانشمند آلمانی است که پس از گذشتن از سختی ها و مراحل مختلف جایگاه حقیقی خود را که در پی یافتن آن بوده است را پیدا کرده. اریکسون روانکاو، روانشناس، محقق اجتماعی، استاد دانشگاه و... است.
او در زمینه رشد شخصیت نظریه رشد روانی_اجتماعی را ارائه داده است که دارای هشت مرحله است:
مرحله اعتماد در برابر بی اعتماد
از زمان تولد تا یک سالگی این مرحله ادامه دارد. در این مرحله کودک با رفتارهای مختلف مانند گریه کردن از مراقبت کننده خود می خواهد تا نیازهای او را بر طرف کند و به او احساس امنیت دهد. کودک درباره جهان اطراف خود مردد است و دچار شک و تردید می شود و نیاز به توجه و مراقب دائم دارد. کودک مراقبتی پایدار و مقاوم قابل پیشبینی و قابل اطمینان نیاز دارد. نتیجه این امر ایجاد فضیلت امید در کودک است و عدم آن باعث ایجاد ترس در درون کودک می شود و در آینده بر روی روابط او با افراد و جامعه ارتباط دارد.
مرحله خودمختاری در برابر احساس شرم و تردید
این مرحله از دو تا سه سالگی پیدا می شود. در این مرحله کودک تحرک و فعالیت بیشتری دارد و توانایی ارتباط و بازی کردن در او افزایش پیدا می کند. کودک از نظر فیزیکی در حال رشد است و به دنبال کشف مهارت ها و توانمندی های خود است. از جمله مهارت بازی با اسباب بازی، لباس یا کفش پوشیدن که منجرب به احساس استقلال و خودمختاری در کودک می شود و فضیلت خواستن را در او ایجاد می کند. والدین باید اجازه دهند کودک برخی از امور خود را انجام دهد مثل پوشیدن لباس یا انتخاب اسباب بازی و فضای کشف استقلال را با صبر و تحمل برای کودک باز کنند. در هنگام شکست ،نقدکننده و شماتت کننده نباشند. والدینی که استقلال و احساس خود باوری را از فرزندان خود سلب می کنند باعث می شوند فرد در تمامی امور وابسته به دیگران باشد. کودک در این صورت از کاستی عزت نفس رنج می برد و احساس می کند توانایی های مورد نیاز برای بقا در این جهان را ندارد.
مرحله ابتکار و خلاقیت در برابر حس گناه
در طول این دوره، اولین ویژگی، تعامل مداوم کودک با سایر کودکان در مدرسه را شامل میشود. در مرکزیت این مرحله، بازی کردن قرار دارد. زیرا این فرصت را در اختیار کودکان قرار میدهد تا بتوانند تواناییهای بینفردی خود را از طریق فعالیتهای خلاقانه کشفکنند.
کودکان شروع به برنامهریزی برای فعالیتها، خلق کردن بازیها و آغاز به انجام فعالیتها با دیگران میکنند. اگر این فرصت به کودکان داده شود، حس ابتکار و خلاقیت در آن ها توسعه پیدا میکند. و آن ها نسبت به تواناییهای خود برای هدایت دیگران و تصمیمگیری، مطمئن خواهند شد.
ایجاد یک تعادل سالم بین خلاقیت و گناه از اهمیت زیادی برخوردار است. موفقیت در این مرحله به کسب فضیلت هدف منجر میشود. کودک در این مرحله با پرسیدن سوال های مکرر به دنبال کشف چیزهای جدید است اما اگر والدین این کنجکاوی و خلاقیت او را سلب کنند به منظور محافظت از او در برابر خطرات یا شکست موجب احساس گناه فرد و خاموش شدن خلاقیت او می شوند.
مرحله سختکوشی در برابر حقارت
در این مرحله که سنین پنج تا دوازده سال را شامل می شود، کودک در تلاش است که اطلاعات جدیدی مانند ریاضیات و علوم را کسب کند. بخش مهم این مرحله در مدرسه و با معلمان و کودکان همسال خود شکل می گیرد. اگر معلم و والدین کودک را برای ابتکار و توانمندی های حداقلی او تشویق کنند او احساس شایستگی می کند و با تلاش و سختکوشی آن هارا تقویت می کند.
سلب ابتکار و سرزنش کودک توسط والدین و معلم باعث می شود کودک احساس کند توانایی های حداقلی مثل ورزشکار بودن یا درس خواندن برای بودن در این جامعه را ندارد. البته گاهی شکست در این حوزه لازم است تا کودک احساس فروتنی کند. موفقیت در این حوزه می تواند به کسب مهارت شایستگی منجرب شود.
مرحله هویت در برابر سردرگمی نقش
این مرحله از دوازده تا هیجده سالگی است و مرحله بلوغ و نوجوانی است. این بلوغ می تواند جنسی یا شغلی باشد. در این مرحله نوجوان به این تفکر می پردازد که در آینده چه شغل، خانه، خانواده و ... داشته باشد. او در حال انتخاب برای آینده است و مرتباً دچار سردرگمی می شود از این رو امور مختلفی را انتخاب می کند تا کشف کند به چه چیزی علاقه دارد یا در چه چیزی ماهر است.
در این مرحله رشد جنسی فرد افزایش پیدا می کند و هورمون های مختلف او فعال می شود. در دیدگاه اریکسون نوجوان تا مدت ها در پذیرش بدن خود و رشد جنسی اش چالش دارد. گذشتن از این مرحله باعث ایجاد فضیلت وفاداری و صداقت می شود. در این دوران نوجوان به فکر توسعه خود است و این مرحله مهم ترین مرحله نیز می تواند باشد. فرد مدام به دنبال هویت خود می گردد و اگر هویت پیدا نکند و مدام تحت فشار و سرزنش از جانب والدین و جامعه باشد دچار کسب هویت منفی و ضد اجتماعی می شود.
مرحله حس تعلق در برابر انزوا و گوشه گیری
این مرحله از هجده تا چهل سالگی است. در این مرحله فرد به دنبال تقسیم خود و احساسش با دیگران و یافتن شریک و دوستانی متعهد است. فرد به دنبال رابطه ای متعهدانه و طولانی مدت جدای از اعضای خانواده است و رسیدن به این مرحله باعث ایجاد احساس عشق، تعهد و... می شود. اما اگر فرد نتواند این مرحله را به درستی بگذراند دچار انزوا و تنهایی می شود.
مرحله فعالیت و باروری در برابر حس رکود و بی حاصلی
این مرحله از سن چهل تا شصت و پنج سالگی را شامل می شود. فرد با پروش فرزند، خدمت به جامعه، خلق چیزهای جدید و... احساس تعلق را در خود ایجاد می کند. این مرحله نوعی ثابت کردن نقش خود در جهان است و وقتی فرد این مرحله را موفقیت آمیز رد کند احساس تحقق اهداف را دارد. افرادی که موفقیتی در این مرحله ندارند از اجتماع و مشارکت دوری می کنند و احساس راکد و غیر مفید بودن می کنند.
مرحله یکپارچگی نفس خود در برابر نا امیدی
این مرحله از شصت و پنج سالگی تا مرگ ادامه دارد...
در این مرحله فرد احساس می کند که به تمام اهداف و خواسته های خود رسیده است و نیاز به بازنشستگی دارد. به موفقیت های خود می اندیشد و احساس یکپارچگی می کند. اریکسون یکپارچگی خود را به این شکل توصیف کرده است «پذیرش تنها یک نفر و یک چرخه از زندگی بهعنوان چیزی که باید بههمان شکلی که هست، باشد» و بعد آن را به عنوان «حس انسجام و تمامیت» توصیف کرده است.
اریک اریکسون معتقد است که اگر ما زندگی خود را بیحاصل میبینیم و اگر در مورد گذشتهی خود احساس گناه میکنیم، و یا احساس میکنیم که به اهداف خود در زندگی دست پیدا نکرده ایم، در نتیجه در زندگی خود احساس نارضایتی و ناامیدی میکنیم، که همین مسئله اغلب به افسردگی و ناامیدی منجر خواهد شد. موفقیت در این مرحله به کسب فضیلت خردمندی میانجامد. خردمندی فرد را قادر میسازد تا با حس تمامیت، بهزندگی خود در گذشته نگاهی بیاندازد و مرگ را بدونترس، بپذیرد.