چندوقت پیش بود که این عکس رو توی یکی از کانال های تلگرامم دیدم،اونقدر برام قشنگ و عمیق بود که درجا ذخیره اش کردم. چرا باید برام اینقدر اثرگذار باشه؟ اولش متوجه نشدم اما بعد فهمیدم؛حس امنیت. این عکس و این نوشته در کنار هم به من به شدت احساس امنیت داد:امنیت ناشی از اینکه یک نفر دوست داره،همیشه دوست داره. و این دوست داشتنش ادامه داره حتی وقتی تو نقص داری،حتی وقتی اشتباهی میکنی و حتی وقتی کافی نیستی.
دارم دوست داشتن و دوست داشته شدن رو،گاهی از نوع عاشقانه اش وگاهی از نوع دوستانه اش، بین تعدادی از آشناهام میبینم و از دیدنش لذت میبرم.تلاشی که برای رشد همدیگه میکنند،رنجی که برای حال خوب طرف مقابلشون به جون میخرن، نگاه هاشون،چشماشون، ادامه دادن هاشون...
به زهرا ومریم غر میزنم که باید منو از همه بیشتر دوست داشته باشید،حق ندارید جلوی من شوهرم شوهرم راه بندازید:)) میخندن و من غرق چشماشون میشم،چشمای آدمای عاشق واقعا قشنگه...
به خودم زیاد فکر میکنم،به اینکه عشق برام با چه احساساتی عجین شده، برای من احترامه، امنیته،صمیمیته،توجه و مادرانگی و کودکی. جالب توجه اینجاست که هیچکدوم اینا در جریان عشق لزوما واژه مثبتی محسوب نمیشه...
امنیت ناشی از اینکه دوست داشتنش ادامه داره حتی وقتی تو نقص داری،حتی وقتی اشتباهی میکنی و حتی وقتی کافی نیستی.... و من اینو ندارم...
من آدم امنی نیستم...=نتیجه گیری دردناک.
و خب امنیت واژه قشنگیه.من از جمله آدم هایی هستم که خیلی به امنیت محتاجم،برام بیس و پایه ارتباطاتم محسوب میشه و چند درصد ممکنه ما با آدم هایی مواجه بشیم که در دوست داشتنشون امنیت وجود داشته باشه؟
پ.ن: قبلنا هم دوست داشتن و دوست داشته شدن اینقدر سخت بود؟
پ.ن: مردی به نام اوه رو میخوندم و این لعنتی قرار نبود اینقدر منو به گریه بندازه...