فاطمه میرزاپور
فاطمه میرزاپور
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

وقتی میرسی به ۳۰ سالگی پرسیدن این سوال ترسناک میشه

وقتی میرسی به ۳۰ سالگی کم‌کم باید عادت کنی به سوالات سختی جواب بدی که پیشتر حتی به ذهن مبارک خطور نمی‌کرده. مثل اینکه چرا هنوز با خونواده‌ات زندگی می‌کنی؟ چرا درآمدت اونقدری نیست که بتونی از پس مخارج خودت در شهری مثل تهران به تنهایی بر بیای؟ چرا هنوز فلان عادت منفیت همراهته و تا چند سال دیگه میخوای به داشتنش ادامه بدی؟

این فهرست انتها نداره!

وقتی می‌رسی ۳۰ سالگی انگار دکمه «تراشیدن بهانه»‌ات خراب می‌شه و به راحتی آب خوردن مسئولیت کارهای عقب‌افتاده و اشتباهاتت رو به عهده می‌گیری.

تا چند سال پیش «ترس» داشتم از نزدیک شدن به ۳۰ سالگی و حتی در جریان فرار از ترس، اجازه تولد و کادو گرفتن و خوشحالی کردن در تولد ۲۹ سالگی رو هم از خودم منع کردم. امروز در حالی که آگاهم ۲ ماه دیگه به طور رسمی در دهه سوم زندگی پا خواهم گذاشت، از یکی از بزرگترین یافته‌های دهه گذشته صحبت می‌کنم.




اگر قدری تم مذهب داشته باشی درباره جهان آخرت و بازخواست شدنت چیزهای زیادی شنیدی. اگر هم نداشته باشی ممکنه به بازگشت کارهات به سمت خودت اعتقاد داشته باشی. موارد متفاوت دیگری هم هست که ممکنه اساس اعتقادات و باورهای شما رو شکل بده. چیزی که منِ فاطمه بهش باور دارم اینه که این دنیا ایستگاه آخر نیست و ما باید روزی جایی تاثیر انتخاب‌های امروز رو ببینیم. اون روز ممکنه روز کنکور باشه یا ۲ سال بعد از راه‌اندازی کارآفرینی شخصی یا حتی روز قیامت. مقیاس‌‌‌ها متفاوته. حوصله شما رو نمی‌خوام سر ببرم؛ بنابراین درجا می‌پرم سر اصل مطلب.

ما هر روز با انتخاب‌‌های کوچک بی‌شماری روبرو هستیم.
ما هر روز با انتخاب‌‌های کوچک بی‌شماری روبرو هستیم.

چه بر اساس روایات دینی چه بر اساس روانشناسی مدرن، همه ما می‌دونیم باید خودمون رو بازخواست کنیم و تا فرصت داریم از خودمون پرسش‌‌های حیاتی مرتبط با زندگی رو بپرسیم. یکی از سوالاتی که تو همه جوامع با گزش لب همراهه درباره حقوقی هست که از دیگران ضایع میشه یا همون حق الناس خودمون. حقی که اغلب یا نمی‌دونستیم چطور ضایعش کردیم یا نمی‌دونیم چطور باید جبران کنیم.

وقتی رسیدی به سی سالگی، اساسا پرسش این سوال درباره خودت ترسناک میشه.


فکر کردن به اینکه تو این ۳ دهه چه فرصت‌هایی رو سوزوندی، چه استعدادهایی رو حرم کردی، چه توانی که بی‌منت بخشیده شده رو در جوی ریختی ... دارم دقیقا درباره «خویشتن» صحبت می‌کنم.


همه حقوقی که «اخلاق و دین» به ما یاد میده که از دیگران ضایع نکنیم رو باید درباره خودت بررسی کنی. مثلا:

ــــ به شب‌هایی فکر کن که به خاطر نه نگفتن به بقیه تو مهمونی موندی و فردا صبحش دمغ و خسته راهی محل کار و دانشگاهت شدی، و روزی که از دست رفته.

ــــ به وعده‌‌های غذایی فکر کن که مثل بچه‌ها به خودت گفتی حالا یه شبه بخور اشکال نداره و حالا در چند قدمی کبد چرب هستی.

ــــ به زنگ‌هایی که گذاشتی یه ربع بعد دوباره زنگ بزنه و خیلی شیرین یکی دو ساعتت رو به خواب برده. به زمان‌های طلایی عمرت که در خواب گذشته؛ خوابی که هر بار گفتی لازم بوده اما به اندازه‌ای که لازم بوده ازش بهره‌وری استخراج نکردی.

ــــ به این فکر کن که همیشه چه استعدادی رو در خودت دیدی اما به خاطر رقم خرد حقوقت پای خودت رو بستی و اجازه جاری بودن رو از خودت گرفتی.

ــــ به علاقه‌هایی فکر کن که فقط به خاطر درمان نشدن تله‌های زندگی (طرحواره)، همواره آرزو مونده و ته قلب نازنینت داره خاک می‌خوره.

ــــ و الی آخر ... شاید بهتر باشه به جای رفتن به صفحه دیگری از وب، ۳ دقیقه به همه حقوقی که از خودت ضایع کردی فکر کنی.

جای پات رو خودت باید محکم کنی.
جای پات رو خودت باید محکم کنی.

این‌ها همه نمونه‌‌هایی از حق‌های شخص شریف تو هست که به طیفی از دلایل نادیده گرفته شدن. نمونه‌‌هایی از لحظه‌هایی که می‌تونسته بخشی از نقاط قوت تو باشه اما امروز نقطه ضعفته. دوست دارم با هم نقاط ضعف رو تبدیل به نقاط قوت شخصیتمون کنیم.

امروز فکر می‌کنم اگر روز قیامتی باشه، اتفاقا شاید خدا حق الناس نابخشودنی رو به حقوقی که از خودت ضایع نکردی ببخشه.


لطف کن و اگر نکته نظری داری برای من بنویس. قطعا روشنایی راهم خواهم بود.

فاطمه میرزاپور

۰۱/۰۲/۰۳




سی سالگیمهارت نرمتوسعه فردیخودپرسش‌گری
من یک یادگیرنده تمام عیار هستم؛ از برگ درختی که می‌افته تا صحبت‌های استادانم در کلاس‌ها، درس می‌گیرم. ویرگول جاییه که برخی از تجربه‌‌ها، فهم و یادگیری‌م رو در اون با دیگران به اشترک می‌ذارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید