عنوان این مطلب قطعا همه ما رو تا الان در مسیر زندگی قلقلکها داده.
آخرین بازی لوکوموتیوی که انجام دادم خیلی خوب این درس رو به من آموخت.
بگذارید خیلی سریع بگم بازی لوکوموتیو چیه و بعد ادامه بدم؛
لوکوموتیو یه بازی رومیزی هست که هرکس باید طبق کارتهایی که داره مسیر راهآهن بکشه. برنده بازی کسیه که تعداد مقصدهای بیشتری رو از طریق راهآهن به هم متصل کرده باشه.
چالش بازی چیه؟
مسلما مسیرها همپوشانی داره و تعدادشون کافی نیست. قوانین بازی هم اجازه نمیده افراد با فاصله امتیازی زیادی از هم بازی کنن. شاید باور نکنید اما یه جاهایی واقعا ترسناکه!
در نتیجه:
ممکنه تو برای مسیری کارت واگن جمع کنی که نفر روبرو؛ دقیقا هم همون موقع که میای بسازیش نفر قبلت اون مسیر رو با رنگ خودش پر کنه و خلاص. ?
نابود میشی. ?
خیلی وقتا واقعا نمیشه مقاصد رو به هم برسونی و جدا میسوزی. ?
بعد از مدتها با ۲ نفر ده نشستم بازی. دست اول بلای ریل مشترک سرم اومد؛ هر ۳ نفرمون داشتیم از شهرهای مشترک ریلکشی میکردیم و من بعد بازی حال خیلی بدی داشتم.
خوب من معمولا امتیاز خوبی تو این بازی به دست میآوردم و باختن اینطوری برام درد داشت.
اگر لوکوموتیو بازی کرده باشی خوب میدونی چه دردی کشیدم!
دست دوم خواستم ببرم.
به تجربهام مراجعه کردم.
فکر کردم معمولا بقیه چه مسیرهایی رو برای ساختن انتخاب میکنن!
مسیری که انتخاب نمیکردن مسیری بود که برای ساختنشون باید کارتهای بیشتری جمع میکردم. این یعنی صبوری و یعنی دیدن موفقیت بقیه در حالی که انگار تو هنوز هیچی نداری.
تا الان این استراتژی رو پیاده نکرده بودم. همیشه با تیزبازی و استرس از شهرهای مشترک سریع ریل میکشیدم و تند و تند کارتهای مقصد بیشتر برمیداشتم.
بدون شک هم دائم نگران بودم نکنه یکی جلوتر از من مسیر رو بکشه اما طول بازی عصبی بودم و مضطرب و مراقب که کسی جر نزنه! و البته پر از هیجان و آدرنالین.
ریل سیاه داخل عکس من هستم. تو رو خدا زوم کنید عکس رو چند لحظه با دقت ببینید.
اگر به رنگهای زرد وسبز نگاه کنید متوجه میشین بیش از یک بار در برخی نقاط به هم برخورد کردن. اینکه مجبور شدن دور اضافی بزنن تا ریلشون رو بسازن هم مشهوده.
اما سیاه ??? از یه لبه باصفا داره برای خودش میره و میسازه. باید بگم در حالیکه مسیر طولانیتری رو رفته برنده بازی شد.
همه این قصهها رو گفتم که بگم
گاهی زندگی شبیه بازی لوکوموتیوه،
انتخاب زمین بازیات تعیین میکنه چقدر استرس داشته باشی و چقدر برنده - برنده زندگی کنی.
انتخاب مسیر حرفهای و شغلیت، اولویتبندی اهداف و برنامههات هم همینطور.
ممکنه بخوای کسب و کار راه بندازی و بدون آگاهی پاشی بری با یه کلمه یا حوزه سخت خودتو بکشی تا دیده بشی. خوب هم یادگیری راهاندازی کسب و کار، هم مدیریتش و هم تولید و عرضه و بقیه داستانا؟ طبیعیه که کشته بشی مرد مومن!
به جاش یه حوزه یه کم روونتر که فرصت کنی کنارش ۴ تا چیزی جدیدی که یاد میگیری رو اعمال کنی و نمیری از کار زیاد رو انتخاب کن.
گاهی فکر میکنیم همه خبرهای خوب اونجاییه که شلوغیه اما الزاما درست نیست. در واقع چگونه بازی کردن تو هست که تعیین میکنه آخر بازی برنده باشی یا نه.
منکر این نیستم که در حالت مسیر سخت و سریع انگار بیشتر تو مسیری، بیشتر خودت رو موتیویت میبینی، زودتر به هدفت میرسی اما
اما لازمه به معانی مفاهیم موفقیت و سعادت فکر کنی. فکر کنی چند سال از عمرت رو میتونی با این شدت و حدت بگذرونی.
بهت نمیگم شل بگیر و عشق و حال کن اون وسط اگر رسیدی به کارت هم برس. نه اصلا. میگم دنبال هیاهو نباش!
همه حرف همینه.
انتخاب میکنیم مسیر زندگی کوتاه اما جانفرسا باشه یا طولانی اما با استرس کمتر ؟