فاطمه نصیری خلیلی
فاطمه نصیری خلیلی
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

اگر روزی تریلیاردر شوم! (یک)

سلام.

ممنون از جناب دست انداز که چالش های جذابی واسه ما ویرگولی ها می ذارن. اونم با جایزه! به به!

برای اولین بار گفتم من هم شانسمو برای برنده شدن امتحان کنم. واسه همین در گاهنامه شماره 20 شرکت کردم. خداییش هدفم برنده شدن و گرفتن و خوندن کتابیه که جناب دست انداز معرفی کردن.

حقیقتش من از بچگی کار اقتصادی می کردم.

حدودا فکر می کنم 5 یا 6 ساله بودم. چطوری؟!

اون موقع ما توی یه در اتاق خونه مادربزرگم زندگی می کردیم. اتاق ما توی حیاط جدا بود. کنار حوض. بقیه اتاق ها یه کمی اونطرف تر که شاید به دو سه متر هم نرسه بودن. اونجا هم داییم اینا توی یه اتاق زندگی می کردن. چه روزایی داشتیم. پر از بازی و شیطنت بچگانه.

یادمه که من چند تا کاغذ می گرفتم، احتمالا یه سمت رنگی، یادم نمیاد (انگار اون موقع ذهن ما هم سیاه و سفید بود مثل تلویزیون های قدیمی همون دوران). با برش هایی که به کاغذ می دادم و بعد یه سوزن ته گرد و نی های چوبی، فرفره درست می کردم. یادمه یه جعبه چوبی برمی داشتم و فرفره ها رو توی درز و سوراخاش قرار می دادم و می رفتم دم در خونه می نشستم تا فرفره بفروشم.

خداییش یادم نیست کسی هم مشتری بوده یا نه. ولی خواستم بگم همچین آدم مقتصدی بودم از اول. :))

خب بریم سراغ اصل مطلب!

با دیدم این موضوع من اصلا تعجبی نکردم. اتفاقا یکی از آرزوهایی که همیشه داشتم این بوده که کاش اونقد پولدار بشم که بتونم خیلی کارا باهاش بکنم.

وقتی توی محله قدم می زدم و یه زمین خالی رو می دیدم، می گفتم آخ این زمین جون می ده برای راه انداختن یه چیزی مثل فرهنگسرا. کلی کلاسای خوب و مفید. با استادای متخصص و عالی. اگه پول داشتم حتما این مرکز رو راه اندازی می کردم و دیگه نگران هزینه استاد و پذیرایی و ... نبودم.

یکی دیگه از آرزوهایی که دارم اینه که زیرزمین زینبیه مسجد محله رو که همینطور افتاده و هیچ استفاده ای ازش نمی شه، تبدیل کنم به یه باشگاه یا کارگاه تولیدی. مثلا چند تا چرخ خیاطی بگیرم و برای خانمای محله آموزش بذارم و درآمدزایی کنن. اینطوری هم مشغولیتشون بیشتر می شه و فکر و خیال و فضای مجازی زندگیشونو تهدید نمی کنه، هم اینکه باری از روی دوش خانواده برمی دارن با حفظ عزت نفس.

برای بچه هاشون هم کلاس می ذاشتیم همون موقع تا توی خونه تنها نمونن و مهارت های زندگی یاد بگیرن.

برای خود مامانا هم کلاس های همسرداری و فرزندپروری می ذاشتم و مسابقات مختلف و جایزه. اینطوری محله هم از رکود و آسیب دور می شد.

خب یه کم بزرگ تر شیم، آرزوی دیگه ای که داشتم و دارم اینه که کارآفرینی کنم. چندین کارگاه تولیدی راه اندازی کنم. البته با تحقیق و پیداکردن بازار فروش. خصوصا دوس دارم تولیداتی باشه که بومی باشه مثل گلیم یا عروسک های محلی و ... و براشون دنبال بازار جهانی باشم.

قدیم کارخونه چیت سازی داشت توی شهرمون که خیلی ها رو نون می داد. راهنمایی که بودیم، یه بار ما رو بردن اونجا و از نزدیک مراحل تبدیل پنبه به پارچه رو دیدیم. همیشه حسرت می خوردم که کاش دوربین عکاسی داشتم و از اون صحنه ها عکاسی می کردم. بچه که بودیم وقتی از کنار کارخونه رد می شدیم، همیشه سه تا ریسه لامپ های رنگارنگ اونجا روی دیوار می دیدم. خیلی دوسشون داشتم. مثل گردنبند می موندن و همیشه توی تخیلاتم اونا رو به گردنم آویزون می کردم. روبروی کارخونه هم خونه های سازمانی وجود داشت که خیلی جذاب بودن. خصوصا اینکه دیوارهای خیلی کوتاه داشتن و خیلی لاکچری به نظر می رسیدن اون موقع. همیشه دوس داشتم برم ببینم داخلش چه شکلیه و کیا توش زندگی می کنن؛ ولی نشد. این کارخونه متأسفانه بعدها تعطیل شد و از بین رفت. هنوز سوت شروع و اتمام کار کارخونه رو یادمه. کارتون باخانمان رو تداعی می کنه واسم.

فکر نکنم این چند مورد که گفتم هزینه هاش به مثلا 500 میلیارد هم برسه.

حالا کلی پول می مونه که باید کارای بزرگتری باهاش انجام بدم.

اصلا تریلیارد چقدره واقعا؟! 10 به توان 21. فکر کنید میلیارد 10 به توان 9 هست. خیلیه ها!
توی ویکی پدیا نوشته:

شمار کل ستارگان موجود در جهان را هشتاد و پنج تریلیارد (85000000000000000000000) برآورد کرده اند.

اوه خدای من!

اگه بخوایم کسی رو تریلیاردر حساب کنیم، قاعدتا باید چندین تریلیارد پول داشته باشه. تازه اینکه با ریال حساب کنیم یا دلار هم خیلی تفاوت ایجاد می کنه در مبلغ نهایی.

بذار یه حساب سرانگشتی کنیم که اگه به فرض بخوام این پول رو بین تمام آدمای کره زمین تقسیم کنم، چقدر بهشون می رسه. مثلا من 80 تریلیارد پول به تومن داشته باشم، به هر نفر 10 به توان 12 تومن می رسه. چه رقم بی نظیری! یک میلیون میلیون. اصلا شاید نتونیم بفهمیم این عدد یعنی چقدر!

ازونجایی که هر منبعی اگه نجوشه، یه روزی خشک می شه، خب درآمدزایی ما از طریق کارخونه هایی هست که در نقاط مختلف دنیا می سازیم و سرمایه گذاری می کنیم. (فعل رو به صورت جمع به کار بردم چون واقعا برای مدیریت اینهمه پول باید چندین نفر در کنار هم باشن.)

خب بریم به ادامه خرج کردنا برسیم. :))

یکی از اولین کارهایی که می کنم اینه که برای یکی از دوستام کارخونه تولید سخت افزار کامپیوتر می زنم و بهش هدیه می دم. چون می گفت یکی از آرزوهاش این بوده که چنین کارخونه ای داشته باشه. امیدوارم از این هدیه لذت ببره و بپذیره.

یکی دیگه از کارایی که می کنم اینه که به مجموعه آسمان مفرح امید که الان تقریبا 11 ماهه باهاشون آشنا شدم کمک می کنم تا مدارس و مهدکودک هایی که در نظر داره و خیلی اثرگذاره رو راه اندازی کنن. خانه ایتامی که دارن راه می اندازن رو حمایت می کردم تا تنها دغدغه شون آموزش و تربیت درست کودکان باشه و بتونن در همه شهرها و روستاها این مجموعه رو گسترش بدن.

فکر کنم با این پول می شه برای همه آدما خونه بزرگ مثلا 500 متری حیاط دار با حوض آبی فواره دار و درخت کاری و گل کاری شده درست کنم و هدیه بدم. به ازای هر فرزندی هم که به دنیا بیاد مبلغ قابل توجهی رو هر ماه واریز کنم به حسابشون تا در مضیقه نباشن. هر بچه بعدی هم تصاعدی بالا می ره مبلغ ماهانه.

احتمال زیاد می رم سراغ رئیس جمهور و مبلغ کسری بودجه ای که دارن رو بهشون هبه می کنم و یه پولی هم روش می ذارم تا دغدغه کمبود مالی نداشته باشه دولت اسلامی. :) البته خودم با ساخت و سازهایی که دارم در مسکن و کارخونه خیلی از بار دولت کم می کنم عملا. هم اینکه همه مردها کاری با درآمد خوب دارن و خیلی از زندان ها و طلاق ها و بزهکاری ها کم می شه.

اصلا به بنیاد برکت و مجموعه های علمی دیگه یه پول قلمبه می دم تا زیرساخت های تولید واکسن کووایران برکت رو بیشتر کنن تا نخوایم از خارج واکسنی وارد کنیم. والا! چه معنی داریم سرمونو جلوی غریبه ها خم کنیم!

با بخشی از پول هم چندین شبکه ماهواره ای و فضای مجازی راه اندازی می کردم و آموزش حرفه ای افرادی دغدغه مند که تولید محتوای به روز و مدرنی داشته باشن برای همه دنیا. اینکه دین اسلام رو اونطور که هست بشناسونن به دنیا. دین اسلام دین زندگی هست و مطمئنا یادگرفتن مهارت درست زندگی مومنانه، دنیا رو به بهشت تبدیل می کنه.

فکر کنم به بعضی از این جاسوسا و نفوذی ها و اسرائیلی ها هم که احتمالا به خاطر پول دارن دنیا رو خراب می کنن، پولی می دادم و سرشون رو یه جایی بند می کردم تا دست از کاراشون بردارن و دنیا قشنگ تر بشه.

الان دیگه باید برم به کارای خودم برسم. تازه اگه بخوام بیشتر این الان نوشت رو ادامه بدم، فکر کنم ساعت ها طول بکشه و متن هم طولانی بشه و کسی نخونه و برنده نشم. :)

اصلا جناب دست انداز، شما هر مبلغی می خوای بگو کارت به کارت کنم. دوستان مطمئن باشید جایزه های گاهنامه های بعدی دست انداز رو هم بیشتر می کنم. مثلا نفر اول پنج میلیون تومن کتاب بخره. خوبه؟! :))

در آخر همینجا می گم که اگه من تریلیاردر بشم ان شاءالله در راه بهترکردن فضای زندگی همه آدما مصرفش می کنم. ان شاءالله صاحب اصلی و امام عصرمون زودتر بیان تا همه پول هامو تقدیم ایشون کنم. گرچه تمام ذخایر دنیا دست ایشونه ولی ما هم برگ سبز درویشی خودمونو تحفه می دیم به ایشون ان شاءالله.

مسابقه دست اندازحال خوبتو با من تقسیم کنتریلیاردرآرزو بر جوانان عیب نیستالان نوشت
سلام. اینجام که در کنار هم یاد بگیریم بهتر زندگی‌کردن و شادبودن رو.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید