سلام.
من این متن رو به شدت دوس دارم و برای همین می خوام برای شما عزیزان هم بذارم تا لذتشو ببرید.
? «كسانى درنگ مىكنند و به بازى گرفتار مىشوند كه هدفى ندارند.
وقتى كه ما بچهتر بوديم، مشتاق بازى و توپ بوديم، در انتظار مىنشستيم تا ما را به بازى بگيرند، تملق مىگفتيم تا راهمان بدهند و قهر مىكرديم و دور مىشديم تا نزديكمان كنند، اما همين كه هدفى پيدا مىكرديم ديگر به توپها و بچهها نگاه نمىكرديم، حتى اگر دعوتمان مىكردند مىخنديديم و اگر دستمان را مىكشيدند، نق مىزديم و فرار مىكرديم.
چرا؟
مگر توپ همان توپ نبود و بازى همان بازى محبوب نبود؟ چرا اينها همهاش همانها بودند، اما ما ديگر آن نبوديم، ما هدفى داشتيم و لباسى به تن كرده بوديم و مهمانى مىخواستيم برويم . . .
آه
حالا مىفهمم كه چرا خيلىها به توپهاى بزرگتر و كرههاى زمين و ماه و خورشيد هم همان طور نگاه مىكنند و توپ بازى نمىكنند و اسير بازى نمىشوند.
اينها كارى دارند و هدفى دارند و اين است كه مشغول نمىشوند و سرگرم نمىشوند.
سرگرمىها براى بيكارههاست.
بازىها براى آوارههاست
و آنها كه جايى دارند و آنها كه كارى دارند و آنها كه به مهمانى دعوت شدهاند و لباس ضيافت پوشيدهاند، ديگر با توپها و با بازيچهها كارى ندارند.
اينها نه بازيگرند و نه بازيچه و نه تماشاچى. اينها رهرو هستند و به تحركها رسيدهاند و از تنوعها گذشتهاند.
اينها راه را مىبينند و وقت كم را مىبينند و اين است كه شب و روز مىكوشند و آرام ندارند.
اين است كه همۀ خوردن و خوابيدن و حركتهاى بىحاصلشان بايد حاصلخيز بشود و بار بياورد.»
? رشد، ص۳۳
✍️ استاد علی صفایی حائری
☘️ @EinSadTehran