سلام دوستای عزیز.
خیلی وقته ننوشتم بنا به دلایل و بهانههای جورواجور.
دیروز یه ایمیل از استاد عزیز «شاهین کلانتری» واسم اومد که دیدم دقیقا مشکل منم هست.
تصمیم گرفتم این متن رو واستون بیارم تا شما رو هم به فکر وادارم؛ بلکه تغییر کنیم.
با دیدن تصویر زیر حدس میزنید بحث چیه؟!
سلام سلام
این روزا بیشتر از همیشه به کمالگرایی فکر میکنم. کمالگرایی ده برابر یا شاید صد برابر بیشتراز حد تصور ما، به ما لطمه میزنه. کمالگرایی فقط در انجام کارهای بزرگ و مهم زندگی بروز نمیکنه. ما حتی در ریزترین چیزهای زندگی هم ممکنه قربانی کمالگرایی بشیم؛ برای دو خط نوشتن، یه تماس تلفنی، انتشار یه پست تازه و هر کاری که چندان کار بزرگ و مهمی نیست، اما به خاطر کمالگرایی انرژی زیادی ازمون میگیره. استفان گایز تو کتاب «چگونه کمالگرا نباشیم» میگه چارۀ غلبه بر کمالگرایی اینه که معمولگرا شیم. اون از ایدۀ جالبی به اسم صفر و یک حرف میزنه. میگه انجام دادن یه کار یعنی یک، انجام ندادن اون یعنی صفر. و بعد پیشنهاد میده که بهتره بچسبیم به یک. یکِ ما ممکنه ناقص و ناچیز باشه، اما در هر صورت از صفر بهتره و اعتماد به نفس ما رو به تدریج بیشتر و بیشتر میکنه، و همین کمک میکنه که اتفاقا به کمال نزدیکتر بشیم. این مقدمه رو چیدم که بگم برای ارسال این نامه هم من دچار کمالگرایی بیهودهای بودم که اذیتم میکرد.
راستش یه زمانی وقتی از کمالگرایی ناله میکردم زیرزیرکی از پُز دادن به کمالگرایی خودم لذت میبردم. اما الان میفهمم که کمالگرایی یه سم مهلکه، که میتونه باعث بدترین فجایع زندگی آدم بشه. خلاصه که من یکی دیگه کمالگرا نیستم. به قول بابابزرگم نعلت به کمالگرایی! آهان، راستی یکی از دلایلی که نتونستم به خیلی از ایمیلهای قبلی شما جواب بدم همین کمالگرایی بود. چون مدام دنبال این بودم که یه وقت زیاد گیر بیارم و با نهایت تمرکز بهترین جواب ممکن رو براتون بنویسم. تجربه ثابت کرد که این نوع خیالات فقط آدم رو سرخورده میکنه و نتیجۀ عملی نداره. امیدوارم همیشه از شر کمالگرایی دور باشید و لذت عملگرایی رو هر روز بچشید.