فاطمه رحمتی
فاطمه رحمتی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

اتاقی با ترکی بزرگ



بعد از ازدواج چند روزی به خانۀ پدری همسرم در روستا رفتیم. اتاقی که برای ما آماده کرده بودند بهترین اتاق خانه بود. پنجره‌اش رو به کوه‌ها باز می‌شد و باد خنکی از آن سمت وارد اتاق می‌شد. با اینکه بهترین اتاق خانه بود، ولی ترک بزرگی که از سقف شروع می‌شد و تا دیوار شرقی اتاق ادامه داشت، چهرۀ اتاق را زشت کرده بود.
ترک چنان بزرگ بود که می‌ترسیدم وقتی خواب هستیم، سقف روی سرمان بریزد.
تابستان بود و من ترجیح دادم به جای خواب در اتاقی که هرآن ممکن است سقفش روی سرم بریزد، روی پشت‌بام اتاق پدربزرگ و توی کِلّه بخوابم.
حالا با گذشت بیست سال هنوز هم آن اتاق با سقف ترک‌خورده‌اش پابرجاست، ولی تبدیل شده به یک انباری که پر از گردوخاک است.

سال‌هاست خودمان را در اتاقی مثل آن اتاق می‌بینم که روی سقفش ترک بزرگی دارد و هرلحظه احتمال ریزش سقف هست، اما هنوز نریخته است. در طول سال‌ها آن ترک بزرگ، بزرگتر شده و از خودش ترک‌های کوچک زیادی منشعب کرده است. به هر طرف که نگاه می‌کنم ترک است و شکاف. شکاف‌هایی که عمقشان روزبه‌روز بیشتر و بیشتر می‌شود. ترک‌هایی که سقف و دیوار سفید اتاق را زشت و کریه کرده‌اند.
خیلی وقت‌ها ما از ترس و نگرانی و ناراحتی به زیر آسمان پناه می‌بریم و در کِلّه می‌خوابیم تا از عوارض سقف ترک‌خورده و دیوارهایش در امان باشیم. اما آیا واقعا در امانیم؟ اگر در امانیم پس این استرس و نگرانی و ترس و اندوه برای چیست؟ و تا کی می‌توانیم در کِلّه بمانیم؟ آیا اگر این وضعیت ادامه داشته باشد، این اتاق مثل اتاق خانۀ پدری همسرم به انباری‌ای تبدیل می‌شود که بعد از مدتی دیگر کسی سراغش نمی‌رود؟
هیچ دلم نمی‌خواهد که چنین اتفاقی بیفتد.
شاید باید همه، دست‌ها را در گل فرو بریم و آن را بسرشیم و ترک‌ها را با کاه‌گل پر کنیم و بعد آنانکه صاف‌کارترند، همۀ سقف و دیوارهایش را با گچ، چنان سفید کنند که نسل‌های بعد هیچ‌ اثری از آن ترک‌ها نبینند.
این اتاق نباید انباری‌ای خاک‌گرفته شود.
نباید...

عاشق نوشتن هستم و دوست دارم خوانده شوم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید