شاید از روزی که ویرگول رو به اسکرینم اضافه کردم حدود شش ماه میگذره و هرچند وقت یک بار توی این شش ماه به خودم یادآوری کردم که من آدم غرق شدن توی تست و کتاب درسی نیستم ، تا اینکه امروز بالاخره این طلسم رو میشکنم
از جدیدترین تکراری های این روزهایم که بدجور میدوند ، دغدغه هایم از بابت کنکور و مشتقاتشه که مدام در ذهنم رنگ عوض میکنه اما از این موضوع که دلم نمیخواد تا آخر عمرم در بین کتاب تست و درس شنا کنم، مطمئنم .
مطمئنم که من نه آدم پزشکی ام و نه آدم مهندسی اما قدم زدن بین پزشکها و مهندسها یا نقاشها و معلمها و هرشغل دیگری میتونه خیلی جالب باشه.
از این ها جالب تر اینه که کسب و کار خودت رو داشته باشی و در عین حال بکفایت شجاع .
یا مدیر باشی و مسئول .
منتها زیردست نباشی ! و کار تکراری هم نکنی !
من که میدونم خیلی ها هستن مثل من که چیزهای -به قول برخی ها- دم دستی رو دوست دارن اما جامعه اطرافشان پزشک و مهندس شدن رو بر دلشون تحمیل کرده):
خب من هم یکی از همان ها هستم ، شاید هم بودم اما هنوز گیج میزنم بین اونچیزی که دلم میگه یا اونی که دلم میبینه یا اونی که دلم میخواد .
آنقدر که هیچ چیزی نمیدونم راجع به آنچه خواهم شد و میخوام بشم، لازم دیدم بالاخره شروع کنم .
پس این شروع من باشه !