فاطمه نجفی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

چالش کتاب‌خوانی طاقچه: بهار

کتاب: بهار

نویسنده: عامر حمیو /مترجم: سیدرضا قزوینی غرابی


همین که یه داستانی تو خاورمیانه رخ داده باشه احتمال این که کتاب بره تو دسته‌ی «حال‌بدکن» خیلی زیاد می‌شه. حالا شما تصور کن که داستان در مورد چندتا دختر جوون باشه و تو شرایطی که داعش موصل رو تصرف کرده. منم معمولا با خوندن کتاب‌های داستانی اینقدر می‌رم تو فضای تصویر شده که برام سخته کتاب‌هایی بخونم که می‌دونم غمگینن و ممکنه ذهنم رو مدت زیادی درگیر کنن. به خاطر همین قبل از این که این کتاب رو شروع کنم دو سه روز مردد بودم و درنهایت دلمو زدم به دریا.

قضیه از اونجا شروع می‌شه که بهار داره تولد 22سالگیش رو با دوتا از دوستای دانشگاهش جشن می‌گیره که گروهی از افراد داعش به محله‌شون میان و دخترا رو به اسیری می‌برن. در ادامه هم اتفاقایی که براشون میفته یا می‌بینن رو برامون تعریف می‌کنن.

این سه تا دختر هرکدومشون دین و مذهب متفاوتی دارن و نویسنده داره نشون می‌ده که برای داعش فرقی نداشته کی و چی رو چه‌جوری می‌پرستی و اسم مسلمون رو فقط یدک می‌کشیدن.

بیشتر بخش‌های کتاب از زبان بهار گفته شده و این یعنی ما درمورد دین «ایزدی» یه سری اطلاعات می‌گیریم. برای خودم خیلی جالب بود چون من فقط اسمش رو شنیده بودم و هیچ دیدی نداشتم ولی نویسنده با این که خودش ایزدی نیست درمورد آیین‌ها و مراسم‌هاشون مطالب جالبی می‌گه.

تو مقدمه‌ای که مترجم نوشته، گفته که کتاب رو سانسور کرده. با این که می‌گه بخش‌های تجاوز با جزئیات خشونت‌آمیز توصیف شده و می‌تونست عمق نفرت خواننده رو نسبت به گروه داعش بیشتر کنه، ترجیح داده که اونا رو تو ترجمه‌ی فارسی نیاره. البیته حجم سانسور اینقدر بالا بود که از یکی از فصل‌های کتاب بعد از ترجمه فقط یه پاراگراف کوتاه باقی‌مونده بود ولی با اطلاعات فصل‌های قبل و بعد می‌تونستیم بفهمیم که چه اتفاقی افتاده. تنها فایده‌ی این کار می‌تونه این باشه که حجم غم کتاب رو کاهش بده ولی تعهد به متن چی می‌شه؟

با این که سانسور کتاب شدید بود، با توجه به این که کتاب کوچیکیه و دید نزدیک‌تری نسبت به دوران تلخی که داعش برای مردم عراق ساخته می‌ده، می‌شه گفت که کتاب ارزش یک‌بار خونده شدن رو داره.


⚠ شروع خطر لوث شدن ⚠

فصل‌های داستان به ترتیب زمانی نیستن. تعدایش از زمان به اسارت گرفته شدن دختراست و دوران اسارتشون تا وقتی که نجات پیدا می‌کنن، تعدادی هم برای بعد از نجات پیدا کردنشونه که تو بیمارستانن و دارن خاطرات اون دوران رو می‌نویسن تا روند درمانشون طی بشه و تعداد کمی از فصل‌ها هم از گذشته‌ی دورتره. البته ماجراهای هر کدوم از این سه بخش به ترتیب گفته شده و اصلا گیج‌کننده نیست. فکر می‌کنم لازم بود قسمت‌های بعد از نجات پیداکردنشون بین قسمت‌های اسارتشون باشه تا یه امیدی ته دل خواننده بمونه و از بار اندوه اون اتفاقا کم کنه. ولی باید یادمون باشه این داستان ساختگیه و فقط سه‌تا دختر رو معرفی می‌کنه که دوتاشون نجات پیدا کردن. چه تعداد آدم به خاطر وجود داعش کشته‌ شدن، اسیر شدن، عذاب کشیدن، جانباز شدن یا خانواده‌شون رو از دست دادن بدون این که صداشون به جایی برسه؟

برای بهار و ویویان که کشته‌شدن دوستشون آمال رو از نزدیک و با اون حجم از خشونت دیدن زندگی خیلی سخت‌تر شده. این ماجرا براشون کابوسی توی خواب و بیداری بود. هرجا خون می‌دیدن یاد اون لحظه می‌افتادن و حتی موقع خوردن گوشت حالشون بد می‌شد. این بخش‌های داستان تاکید دارن که اثرات روانی جنگ و خشونت غیرقابل انکاره و ذهنیاتش می‌تونه تا مدت‌ها توی ذهن آدم رنج‌دیده بمونه و اذیتش کنه.

مدتی که تو اردوگاه اسیر بودن هم متاثرکننده بود. وقتی که برای بیشتر افراد چیزی مهم نبود و درواقع چیزی برای از دست دادن نداشتن.

نجات پیدا کردن بهار و ویویان از خونه‌ی کسی که آخر داستان زندانیشون کرده بود اونقدر عجیب نبود ولی این که کسی که می‌شناختن سرباز بود، همون اطراف در حال مبارزه بود و تونست به فرارشون کمک کنه یکم رویایی به‌نظر می‌رسید که با صحنه‌ی آخری که نویسنده از بهار و رسیدن به خانواده‌ش تعریف می‌کنه پایان خیلی خوش و خرمی رو ساخته.

⚠ پایان خطر لوث شدن ⚠


کتاب «بهار» رو می‌تونید تو طاقچه بخونید:

https://taaghche.com/book/72864


یه دیتاساینتیست که همیشه دانشجوی علوم کامپیوتره و با دوییدن شارژ می‌شه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید