کتاب: غرور و تعصب
نویسنده: جین آستین / مترجم: کیوان عبیدی آشتیانی
برای همراهی با چالش کتابخوانی طاقچه، «رمانی که در آن عشق حرف اول را میزند» موضوع آبانماه ۱۴۰۱ بود. «شاید» چون اون قدیما که آبان خونین نبود، میگفتیم تولد جمشید آبانه و سوال میشد چرا همه رفته بودناشون رو میذارن واسه پاییز؟ «شاید» چون اومده بودناشون رو هم گذاشته بودن برای پاییز. بگذریم.
از اولین انتشار رمان غرور و تعصب در بریتانیا، بیش از دویست سال میگذره. از این کتاب همیشه به عنوان یکی از عاشقانههای کلاسیک یاد میشه. اقتباسهای این داستان تو فیلم، سریال، تئاتر و حتی ماجراهایی که بقیه نویسندهها در ادامهش نوشتن میتونه میزان محبوبیتش رو تو این سالها بین مردم ملتهای مختلف نشون بده.
⚠️ خطر لوث شدن داستان
داستان حول زندگی خانوادهی بنت با پنجتا دختر میگرده و از زمانی شروع میشه که در همسایگیشون خانواده بینگلی، یکی از خانوادههای ثروتمند انگلیس، ساکن شده و رفت و آمدهای اهالی روستا با مهمونیهای مجللی که آقای بینگلی برگزار میکنه زیاد میشه. خانم بنت تمام تلاشش رو میکنه که آقای بینگلی از بزرگترین دخترش خوشش بیاد و تو این کار موفق میشه. شخصیتهای اصلی دختر دوم خانواده بنت، الیزابت و دوست آقای بینگلی، آقای دارسی هستن. داستان با غروری که هر دو دارن و پیشداوریهایی که برای هردو ایجاد شده، جلو میره. این پیشداوریها روی زندگی بقیهی افراد داستان هم تاثیر میذاره ولی به مرور زمان، سوءتفاهمهای پیشاومده برطرف میشه و در نهایت دو شخصیت متوجه عشقشون به هم میشن.
همراهی با شخصیتها، ما رو با ارزشهای اون زمان و مکان آشنا میکنه. مثل ارزش و احترامی که طبقه ثروتمند تو جامعه داشتند و اختلاف طبقاتی که به وضوح دیده میشد، تاکیدی که افراد به درستی تربیت فرزندان دارند و حتی اهمیت و جایگاه دین که با حضور کشیش نشون داده میشد.
به خاطر شرایط و طرز فکر آدمها زمان نوشته شدن این داستان، نمیتونم کتاب رو از این که دیدش به زنان اینقدر سطحیه سرزنش کنم. (هرچند نمیتونم بگم موقع خوندن کتاب غصه نمیخوردم.) این که خانمها خودشون به این اعتقاد داشتن که تنها هدفشون تو زندگی ازدواجه و بعدا این هدف به ازدواج فرزندان دخترشون تغییر میکرد، آزاردهنده بود. تا جایی که مادر خانواده با این که یکی از دخترها با فرد معقولی ازدواج نکرده بود هم خوشحال بود و کنار همه اشکالاتی که اون ازدواج داشت، تنها نگرانیش برای لباس و برگزاری مراسمشون دیده میشد. قضیه ازدواج وقتی اذیتکنندهتر بود که معیارهای انتخاب، بیشتر بر اساس زیبایی دختر یا پشتوانه مالی خانوادهش استوار بود و اون دختر خانواده که از نظرشون زیبا نبود، باید زمانش رو صرف کسب کمالاتی(!) مثل یادگیری موسیقی میکرد.
با این که تمرکز کل داستان روی ازدواج دختراست، موارد دیگهای از تبعیض رو هم میتونیم ببینیم. وقتی که خانواده بنت برای سرنوشت خانه و املاکشون بعد از مرگ پدر خانواده نگرانه، چون این املاک به دخترای خودشون به ارث نمیرسه و باید برسه به دست نزدیکترین فامیل مذکر. خیلی سخته که میبینیم بعد از این همه سال، هنوزم زنا حقوق برابری با مردها ندارن و گذشته از بحث حقوق، همچنان بخش بزرگی از جامعه ما، از خانمها توقع داره خانم خانهداری باشن که وقتشون رو فقط به تربیت فرزند میگذرونن. با این که شرایط به تلخی اون دوران نیست، ولی انگار هنوزم راه درازی رو در پیش داریم. ?️
کتابی که من خوندم، به خوبی ترجمه شده بود. با این که داستان هیجانی نیست، به خاطر متن روانش تو اون دسته از کتابهایی قرار میگیره که وقتی دست میگیریم، نمیفهمیم زمان چهجوری گذشت.
کتاب «غرور و تعصب» رو میتونین با طاقچه بخونین و بشنوین: