نویسنده: سندهیل مولاینیتنا، الدار شفیر / مترجم: سید امیرحسین میرابوطالبی
«کتابی که در ۱۴۰۱ آدمهای بیشتری خریدارش بودهاند» آخرین کتابی بود که برای فصل تابستون، فصلی برای اعتماد به دیگران باید سراغش میرفتیم. وقتی طاقچه لیست بلندبالایی از کتابهای پرفروش سال گذشته منتشر کرد، «فقر احمق میکند» یکی از کتابهای پر فروش معرفی شده بود. من همیشه از کنار این کتاب به عنوان یه کتاب زرد (کتاب زرد چیست؟!) گذشته بودم و تعجب نکردم که این کتاب رو تو لیست پر فروشها میبینم. فقط از سر کنجکاوی میخواستم بدونم عنوان اصلی کتاب چی بوده که با Scarcity: Why Having Too Little Means So Much مواجه شدم. نمیدونم چرا ولی این عنوان زرد به نظر نمیومد و متوجه شدم این کتاب نتیجه مجموعه پژوهشها تو حوزه کمیابیه و شاید نباید اینقدر ساده کتاب رو بر اساس جلدش قضاوت کرد. :)
بر خلاف چیزی که از عنوان فارسی کتاب به نظر میرسه، این کتاب فقط در مورد فقر و تاثیر منفی فقر روی عملکرد ذهن نیست. به طور کلی این کتاب میاد تاثیر کمبود مسائل مختلف رو روی زندگی و کارایی آدمهای مختلف با پژوهشهای مختلفی بررسی میکنه. این پژوهشها و فرضیهها در زمینه کمبود مالی و فقر، کمبود زمان، محدودیت کالری برای رژیمهای لاغری، کمیابی اجتماعی و ... بیان میشن.
«فقر احمق میکند» از سه بخش اصلی تشکیل شده که در ادامه هر کدوم از بخشها رو مرور میکنیم.
ذهنیت کمیابی این بخش که شامل دو فصل میشه، ایدهش رو با مثالهای متنوعی از انواع کمبود معرفی میکنه و چگونگی تاثیرش رو تو زندگی افراد نشون میده. تمرکز میتونه یکی از موارد مثبتی باشه که کمیابی به ارمغان میاره، چون به نوعی منجر به مدیریت بهتر شیوه استفاده از منابع حساب میشه. مثلا تصور کنید فرصت اتمام پروژهای محدود باشه و ددلاین نزدیک؛ توجه فرد از تمام مسائل پرت و متمرکز روی همین مسئله میشه. البته نتیجهی این تمرکز بیش از اندازه، تونلزنیه که میتونه در زمانی دورتر مشکلساز بشه چون باعث غفلت از مسائل مهم دیگهای شده که فقط در همون لحظه اورژانسی به نظر نمیرسیدن. در نهایت مسئله غیرارادی بودن عملکرد آدمها موقع کمیابی بیان میشه که به دلیل تنگنای پهنای باند رخ داده.
کمیابی کمیابی به بار میآورد بخش دوم کتاب با پنج فصل مثالها، توضیحات و پژوهشهای بیشتری تو زمینه کمیابی ارائه میده. بده بستان تو حالت کمبود با مثالهای گوناگون بیان (برای به دست آوردن چیزی، چه چیزهایی رو باید از دست داد؟) و تصمیمها برای این بده بستان با توجه به ادراک نسبی گرفته میشه. مسئله بررسی شده دیگه تو این بخش، بررسی قرض گرفتنه که با نمونههایی گفته میشه که تو شرایط کمبود و نیاز (مالی یا حتی زمانی) چطور آینده نادیده گرفته میشه و توانایی برای برنامهریزی برگردوندن قرض از بین میره. تو فصل دیگهای به دام کمیابی پرداخته میشه و سختیهای بیرون اومدن از حلقه بینهایت کمبود گفته میشه. در این زمینه از پژوهشی یاد میشه که حتی تو حالتی که بدهیهای افراد صاف شده، پس از مدتی، به وضعیت قبل دچار شدن. فصل آخر از این بخش تنها به بررسی مسئله فقر مالی اختصاص پیدا کرده.
طراحی برای کمیابی نویسندگان برای بخش سوم سه فصل در نظر گرفتن. فصل اول که به بهبود زندگی فقرا مربوط میشه، بیان میکنه که حتی با در نظر گرفتن آموزشهای رایگان، میشه همچنان شاهد رفتار فقیرانه بود و دلیلش رو مشوقهای ناکارآمد میدونه که شکستن این حصار برای فقرا رو آسونتر نمیکنه. فصل دوم به مثالها سازمانی اشاره میکنه تا تاثیر کمبود رو نشون بده. با مثال اول از همیشه پر بودن اتاقهای عمل یک بیمارستانه، از جای خالی دست کم گرفته شده صحبت میشه که با اختصاص دادن یکی از اتاقهای برای جراحیهای فوری، نظم و ساختار رو توی بیمارستان به ارمغان آورده. مثال دیگه نشون میده نظم حاصل از بدهی شرکتها باعث بهبود عملکرد میشه. و مثال بعدی به مدارگرد مریخ ۱۹۹۸ ناسا مربوط میشه که تاخیر اولیه منجر به ناکارآمدی بیشتر شده و عملیات با شکست رو به رو شد. در این فصل دام آتشنشانی معرفی میشه و فصل آخر که کمیابی در زندگی روزمره رو بررسی میکنه، راهکارهایی براش داره.
سازمانهایی که درگیر آتشنشانی هستند چند ویژگی مشترک دارند. اول اینکه، آنها «مشکلات متعدد و زمان ناکافی» دارند. دوم اینکه آنها مشکلات را فوری حل میکنند اما موارد غیرفوری را، هرقدر هم که مهم، به بعد موکول میکنند. سوم اینکه، این شرایط به تلنبار کارهای انجام نشده و افزایش روزافزون آنها میانجامد. به بیان ساده، زمان صرف مهار آتش مشکلات فوری و عینی میشود و در عین حال آتشهای جدید دیگری مدام سر بر میآورند، چرا که کاری برای جلوگیری از آنها انجام نگرفته است.
مسئله عجیبی که موقع خوندن کتاب باهاش رو به رو شدم، عصبانیتم از کمیابی بود. زمانی به خودم اومدم و دیدم خشم زیادی رو دارم همراه خودم میکشونم که از اتفاق خاصی ایجاد نشده و فقط با خوندن هر روزهی کتاب روی هم جمع شده. انگار هر چقدر جلو میرفتم، بیشتر متوجه میشدم این کمبودها چقدر میتونن تو نحوه زندگی آدمها موثر باشن و از اونجایی که اغلب ناخواستهاس، ناعادلانه بودن دنیا خودش رو پررنگتر بهم نشون میداد. خوشبختانه فصل آخر تونست پادزهری برای این ناعدالتی باشه (هرچند کم) و راهکارهایی برای جلوگیری از کمیابی بیشتر معرفی کرد. طبق گفتههای کتاب، متاسفانه نه! آدم همیشه تو محدودیتها ستاره نمیشه.
من بیشتر کتاب رو صوتی میشنیدم و خیلی دیر متوجه شدم که بهتر بود کتاب رو متنی/الکترونیکی میخوندم یا حداقل بیشتر با کتاب جلو میرفتم چون برای بسیاری از مثالهایی که تو کتاب هست، تصویر، نمودار یا جدولی آورده شده که به درک بهتر مسئله کمک میکنه در حالی که تو نسخه صوتی از این ویژگی محروم میشیم.
«فقر احمق میکند» کتابی بود که میتونم خوندنش رو به سادگی به بقیه پیشنهاد کنم به خصوص کسایی که همهش زمان کم میارن در حالی که نمیتونن به گرفتن پروژههای جدید نه بگن.