کتاب: دختر پرتقالی
نویسنده: یوستین گوردر / مترجم: مهوش خرمیپور
احتمالا به خاطر شروع مدرسهها از ماه مهر، یادگیری رو هم کنار زیباییهای پاییز میتونیم ببینیم و طاقچه تصمیم گرفته موضوع کتابهای این فصل رو «آموزش و یادگیری» قرار بده و برای مهرماه «کتابی که با عینک فلسفه به جهان مینگرد» در نظر گرفته شده بود. تو لیست کتابهایی که قراره بخونم، کتابهای فلسفی زیادی وجود داره و به خاطر همین گزینههای زیادی پیش روم وجود داشت. با کتاب «در باب حکمت زندگی» چالش رو شروع کردم اما به خاطر مشغلههای این روزهام، فرصت کمی برای خوندن کتابهای چاپی دارم. به خودم اومدم و دیدم فقط چند روز به پایان ماه مونده و باید خیلی سریع یک کتاب داستانی مرتبط که نسخه صوتی هم ازش موجود باشه رو انتخاب کنم. با توجه به تجربه خوب خوندن «دنیای سوفی» به نظر میرسید که «دختر پرتقالی» گزینه مناسبی باشه.
یوستین گوردر از پسر ۱۵ سالهای برامون روایت میکنه که داره نامهای از پدرش میخونه. پدرش این نامه رو یازده سال قبل، پیش از این که از دنیا بره نوشته بود. این نامه یک داستان عاشقانهاست. داستان عاشقانهای که پدر از زندگی خودش تعریف میکنه، از ماجراهای رسیدن به معشوقهش تا زمانی که زندگی رو از دست میده. اما تا اواخر داستان باید منتظر رسیدن به قسمتهایی باشیم که کمی به فلسفه ربط داره. این رگههای فلسفی رو فقط تو سوالهایی که پدر جورج ازش میپرسه میتونیم ببینیم که بخش کمی از کتاب رو به خودش اختصاص داده.
با این که شنیدن کتاب با صدا و اجرای سلطانزاده همیشه لذتبخشه، با جلو رفتن داستان هی میخورد تو ذوقم، چون انتظار نداشتم کتاب رمانتیکی بخونم که خیلی کوتاه به چندتا مسئله فلسفی اشاره کرده. به عنوان یه کتاب رمان نوجوان کتاب بدی نبود که در آخر ممکنه یکم خواننده رو به فکر بندازه ولی این که کتاب رو تو دسته رمانهای فلسفی قرار بدیم هم خیلی جالب به نظر نمیرسه. مهمترین سوال مطرح شده تو این کتاب، چیزی بود که من رو یاد ویلیام جیمز میانداخت و پاسخ ویلیام جیمز براش این بود که «زندگی شاید ارزش زیستن داشته باشد.» (نقل به مضمون)
در ادامه نقل قولهایی از کتاب رو میتونین بخونین:
برای کسانی که قادر به درک این نکتهاند که زندگی در این جهان به طور قطع روزی به پایان میرسد، زندگی بسیار کوتاه است. اما این نکته که روزی برای ابد باید رفت، برای همه قابل درک نیست. چیزهای بسیاری هست که این یافتهها و کشفیات را ساعت به ساعت و دقیقه به دقیقه، سختتر میکند.
بخشیدن زندگی به کودک، تنها به معنای بخشیدن بزرگترین هدیهی دنیا به او نیست؛ بلکه این معنای باورنکردنی را نیز دارد که این هدیه را دوباره از او پس میگیریم.
در هفتههای گذشته بارها این سوال را از خود پرسیدهام. اگر میدانستم که یکدفعه به طور ناگهانی مرا از زندگی بیرون میکشند آن هم در اوج خوشبختی، آیا باز هم زندگی در کرهی زمین را انتخاب میکردم؟ ما فقط یک بار به این دنیا میآییم و در این ماجرای بزرگ قرار میگیریم. بعد کلاغه به خانهاش نمیرسد ولی قصهی ما به سر میرسد. نه، به راستی نمیدانم که چه تصمیمی میگرفتم. به گمانم این شرایط و پیشنهاد شرکت در این ماجرای بزرگ را رد میکردم.
یک بار دیگر از تو میپرسم که اگر حق انتخاب داشتی چه تصمیمی میگرفتی؟ آیا زندگی کوتاه در کرهی زمین را انتخاب میکردی تا بعد از مدت کوتاهی همهچیز را بگذاری و بروی و تا ابد اجازهی بازگشتن به آن را نداشته باشی؟ یا با تشکر، این پیشنهاد را رد میکردی؟ تو فقط همین دو گزینه را داری؛ زیرا قواعد اینطورند. وقتی برای زندگی تصمیم بگیری، برای مرگ هم تصمیم گرفتهای. اما به من قول بده که قبل از جوابدادن، دربارهی همهچیز خوب فکر کنی.
کتاب صوتی «دختر پرتقالی» رو میتونین از طاقچه و با صدای آرمان سلطانزاده بشنوین: