روایتی از مصائب کار رسانهای در هیئت
ساعت ۱۰ صبح، خودم را از تخت جدا میکنم. با کورسویی امید برای صبحانهای که نیم ساعت از پایان آن گذشته، خودم را به راهرو میرسانم. خب خبری از صبحانه نیست. بقیه بچهها نقش شهدا را بازی میکنند و در کف میدان اتاقخواب، در خود پیچیدهاند. همین که دستگاه را روشن میکنی، باید تسبیح را دست بگیری و ذکر یا فتاح بگویی تا نرمافزار اجرا شود. نماز ظهر میشود. نگاهها به کاندیدای اصلح برای آوردن غذاست. ناهار را که خوردیم دیگر کار جدی میشود. همه مشغول تدوین سخنرانی و مداحیهای شب گذشته هستند. مسئول عزیز هم با قید باید کار را دیروز میرساندید، سعی در سرعتبخشیدن به کار رفقا را دارد. ساعت ۱۹ و هنوز رفقا پای دستگاهاند و سخت مشغول اصلاحیههایی هستند که باعث برگشتخوردن ویدئویشان میشود. دیگر زبان به شکایت باز میشود؛ مخصوصاً برای آنان که تجربه اولشان است. تا جایی که یکی از بچهها که در حال تدوین گزیده سخنرانی بود، به ناگه پرچم سفید را به دست گرفت و بهصورت حماسی فریاد زد: گزیده سخنرانی زدن، باتلاق ابرقدرتهاست. آه و ناله همه مدعیان عرصه تدوین پشت این دستگاه را میتوان شنید.
با همه خستگی به مراسم میرسیم، از زمان نماز مغرب و عشا سرگرم چیدن دوربینها و وصل کردن سیم و اتصالات میشویم. بیسیم بین فیلمبرداران پخش میشود. بچههای عکاسی دو گروه میشوند؛ گروهی برای غرفه عکاسی و گروهی هم در داخل مسجد از مراسم گزارش تصویری تهیه میکنند. با آن تاجی که بر سر میگذاریم که یک چراغ سبز در کنارش است، خواهناخواه نگاه متعجب مخاطب را به خود دریافت میکنیم. حس میکنم در دلهایشان این سؤال میپرسند که اینها در پشت بیسیم قرار است چهحرفهایی بزنند؟ بعضیها هم گمان خفن بودن ما را دارند. خلاصه، قانونی که اینجا حکمفرماست این است که هر حرکت اضافی که باعث حواسپرتی عزادار میشود ممنوع! پای هر دوربین، تجمع بیش از یک نفر هم ممنوع مگر اینکه مشکل خاصی پیش بیاید!
+خب رفقا سلام علیکم
-سلام علی آقا (هر 4 فیلمبردار)
تنظیمات اولیه دوربین انجام میشود...
چند دقیقه بعد...
+دوربین 1 حرکتت رو دوباره تکرار کن.
-حله
+آهان باریکلا، حالا برگرد رو حاجی.
-عه! فاینال نمیکنی؟
+فاینال بود
- عجب آدم...
شاید سختترین کار رسانه، همین کار درون مراسم است. جایی که کار و تعهدی که داری، مقدم میشود بر عزاداریات. انگار دستوپای تو را بستهاند و میگویند بنشین و فقط تماشا کن. سخت نیست؟ سخت است آن شور و حرارت را دیدن و بیتفاوت سرگرم دنبالکردن تصویر مداح بودن. احساسم این است عبادت و عزاداری خادم رسانه فرق دارد. او مانند حضرت سجاد (علیهالسلام) که نتوانست در صحرای کربلا بجنگد، نمیتواند مانند دیگران اقامه عزا کند؛ اما مانند زینبها و علیابنحسینها (سلام الله علیهم) وظیفه تبیین و به تصویر کشاندن کربلا را دارد. اصلاً فلسفه رسانه هیئت را به شخصه این میدانم که نشان دهیم که هنوز امر مولایمان احیا میشود. هنوز هم این غم ۱۴۰۰ساله، دل شیعیان را مانند خیمههای سوزانتان به آتش میکشاند. وظیفه به تصویر کشاندن راز همنوایی حسین (ع) بر دوش رسانه است که مایه افتخار اوست؛ البته تا آنجا که لیاقت و توان است. خط مقدم جهاد تبیین هیئت میثاق با شهدا، در دست رسانه است و بچهها گمنامانه و بدون ادعا برای احیای امر اربابمان، خدمت میکنند. برای یک نوکر همین بس است که اربابش از او راضی باشد. ما با دمهای پایانی همنوایی میکردیم درحالیکه پشت دوربین بودیم، اما دلمان وسط همان مجلس در بین میانداران بود. هنگام روضه، اشکهایمان پشت دوربین پنهان بود.
شبها را با صحبتهای حاجآقا، ویرایش عکس، طرح زدن و... سحر میکنیم. با مداحیهای جلسه همنوایی میکنیم. با مجموعه ویدئوهای عمریه همنفسیم، در خاطرات غرق میشویم.بهراستی، چه کسی میداند که همه این کارها بدون عنایت ارباب بهدرستی انجام میشد یا نه؟