دیروز تاحالا فک میکنم چی میشد اگ ما آدما بدون نگاه جنسیتی کنار هم فقط زندگی میکردیم؟
چی میشد اگه بجای دختر و پسر بودن، فقط آدم بودیم؟
آدمهایی که تصمیم میگیرند بدون هیچ انتظاری و خواستهای کنار هم دیگه فقط زندگی کنند.
میدونم که خیلی سورئال فکر میکنم و بنظر میرسه دوستی دو جنس بدون دیدگاه غریزی و جنسی واقعا ناممکنه، ولی من دوستدارم درباره دوستی بدون چشمداشت صحبت کنم..
ما ادم ها نیاز داریم تا حد زیادی از فضای جنسیت زده ذهنمون خارج بشیم، نیاز داریم از یاد ببریم که اشتراکاتی با میمون ها داریم، نیاز داریم یکم بریم جلوتر، با عقلمون فکر کنیم، با منطقمون معاشرت کنیم، از فضای قلبیمون بیشتر محافظت کنیم، کلید قصر دلمون رو دست هرکسی ندیم، باید بیاد بیاریم که این دل جای رژه رفتن هرکسی نیس، استراحتگاه آدما نیست که خیلی راحت بهشون اذن ورود بدیم!
که خیلی راحت بعد ازینکه استراحتشون تموم شد بدون هیچ تشکری، تازه با یه پوزخند، از قلبمون برن بیرون و مارو با دنیای خاطراتشون و یادشون تنها بذارن...
باید یاد بگیرم قلبم رو خاموش کنم اصلا..
باید یاد بگیرم با عقلم جلو برم...
باید یاد بگیرم هیچکس اجازه نداره قلب منو لگد کنه، قلب من جای هرز تابیدن ادما نیست، قلب من حرمت داره، قلب همه ادما حرمت داره
اما جدای از زن و مرد بودن همه نیاز داریم که با انسان بودنمون معاشرت کنیم، برای همینه که من عاشق روابط خانوادگی(تا حدودی)، روابط دوستانه و کاری هستم...
توی اینجور رابطه ها ادم ها بزرگ میشن...
ساخته میشن...
تو اینجور رابطه ها مهم نیست که تو دختری یا پسر، صرفا دوتا انسانید که باهم صحبت میکنید، گپ میزنید، میخندید حتی گریه میکنید..
توی تموم این زمان ها شماها فقط و فقط دو روح گاهی شاد، گاهی گریان و بعضی اوقات هم متفکر هستید...
اما اگه یهو یکی ازین معاشرت ها عمیق تر شد.. اونقدر که بدون دادن کلید قلبت، از در و دیوار و پنجره ها نفوذ پیدا کرد چی؟
کاش فقط انسان بودیم...