خستگی؛
احساس خستگی، مثل بچههاست. وسط بازی مورد علاقهات، با دوستات
وقتی داری خوراکی خوشمزهای میخوری، اما یهو حس میکنی باید بخوابی و دیگه لذت بازی کردن و خوراکی خوردن رو حس نمیکنی.
بچههای شیطونی که خوراکی به دست، وسط بازی آروم خوابیدن!
میدونی، وقتایی که خستهای هر چقدر پرو بازی در بیاری و به روی خودت نیاری که دیگه داری دست خودت رو محکم میکشی تا ادامه راه رو بدویی تا برسی، بدتره
همون لحظه میوفتی و اون موقع، ممکنه حتی جون بلند شدن از زمین رو نداشته باشی.
خسته که شدی، بچه شو!
وسط لذت و هیجان بازی، دقیقا وقتی که مامان خاله بازی شدی، دروازه بان فوتبال بازی شدی، گرگ بازی گرگم به هوا شدی
وقتی وسط گرمای تیز تابستون داری یخمک میخوری و خنکیش، سرحالت میکنه، وقتی رسیدی به کاکائو بستنیت!
همون لحظه از خستگی آروم بخواب، مهم نیست چقدر طول میکشه
چون وقتی بیدار بشی، بازم دوستات هستن تا دوباره بازی کنی، هنوزم میتونی بستنی بخوری
یکم خسته باش، اشکالی نداره!