دکتر شاکری از استادان بسیار باسواد و اقتصاددان متواضع و مطرح ایران هست. کتاب هاش و کلاس هاش سرتاسر نکات آموزنده هست. اولین باری که با ایشون برخورد داشتم تو دفترشون، رفتار متواضعشون واقعا آدم رو مجذوب می کرد. آدم دغدغه مندی هست و بسیار دلسوز. چند دقیقه ای که پیششون بودم، گفتن که سال هاست که مریضم و غصه ی اقتصاد ایران داره منو مریض می کنه. فکر به آینده این اقتصاد، اجازه نمیده شبا بخوابم. منم جهت همراهی کردن سری تکون می دادم و لبخند می زدم. ولی حقیقتا با خودم فک می کردم حالا اینقدم بزرگنمایی نداره دیگه!
ولی انگاری آدم هرچی بیشتر می دونه، بیشترم عذاب می کشه. این روزا با افزایش تورم، درد منم بیشتر شده و بله، منم دیشب رو نتونستم بخوابم! (اصلا ادعای باسوادی ندارم و واقعا رااااه دارم تا اقتصاددان شدن، ولی خب ی سری چیزا رو متوجه میشم).
از مهم ترین تبعات تورم همین شکاف بزرگی هست که بین طبقات ایجاد میشه. جامعه شده قشر سرمایه دار که همون قانون گذارای عزیز هستن و از این وضع سود می برن و قشر ضعیف. ارزش ریال اینقدر پایین اومده که باید باهاش خداحافظی کرد و عملا پول الان خیلی داغ شده: )) پول از بازار میره به بازار دیگه واسه کسب سود. هرچند توصیه من اینه ک پول رو تبدیل به دارایی کنین. جا داره تاکید کنم مواظب بورس هم باید بود. عامه ی مردم که وارد این بازار شدن خیلی خوشحالن. هم به خاطر سود خودشون و هم به خاطر اینکه فک می کنن دارن به تولید کمک می کنن!! ولی حقیقت ماجرا اینه ک توی بورسِ الان، کارخونه ی 1 میلیاردی ارزشش شده 10 میلیارد. مردم سهامشو خریدن ولی حقیقت امر اینه ک سهام اصلی رو همون اولیا خریدن، ینی اگه چندتای اول سهمشون رو بفروشن، ارزشش سقوط می کنه و عملا نفرات اخری که سهام این کارخونه رو خریدن، هوا خریدن نه سهام! و فقط تو ضررن. پس لطفا مواظب بازارایی که دولت می تونه اینقدر توش مداخله کنه، باشین(اینا رو با اطلاعات محدودم درباره بورس میگم؛ تصمیم با خودتون).
اگه روند همین جور ادامه پیدا کنه که یحتمل ادامه پیدا می کنه با این حجم از درایت در اداره ی کشور، نیروی کارِ ارزون بهترین راه دولت برای بقا هست. ینی بهترین راهِ پیشِ روی دولت برای کم کردن هزینه های تولید همینه. ینی شما باید مدرک و تخصصتون رو بکشین رو سرتون و ک*ن ها بدرین برای زنده موندن.
خلاصه ی حرفم اینه که ریال نگه ندارین تو خونه و قدر امروزتون رو بدونین و امید ندارم ولی دوس دارم سال دیگه این موقع اوضاعمون بدتر نشده باشه (چقد تراژدی نوشتم ولی حقیقی بود متاسفانه.)
پ.ن 1: دوست عزیزی دارم که تو حوزه بازار های مالی سرآمد شده. وقتی که باهم صحبت می کنم بسیار معمولی و عادی وقت می گذرونیم ولی همین که بحث بازار میشه یا سوالی ازش می پرسم، جهت جامع جواب دادن پرسش من، ویس میدن و همیشه لفظ صحبتش تو اینجور مواقع یه لحن بسیار رسمی و مودبانه میشه. لبخندی به لبای من میاره ولی جالبه. همچنین وقتی من توییتر فعالیت داشتم همیشه یه نقد وارد بود از جانب آشنایان که چرا آدمی که دوس داره تو محافل بزرگ قدم بزنه، لحن صحبتش مشابه افراد 16 ساله ای هست که رپ هم گوش میدن حتی!( هرچند که هنوزم رپ گوش میدم: )) ). اینارو گفتم که بگم قالب هارو دوس ندارم. من اینجوری صحبت نمی کنم که متفاوت باشم، یا من رسمی صحبت نمی کنم که مورد پسند عامه ی مردم باشه، لحن صحبت من اینجوریه چون من اینجوریم! من آدمیم که اقتصاد رو دنبال می کنه، آرزوهای بزرگ داره، رپ گوش میده، کتاب می خونه و می رقصه. معمولا اینا رو تفکیک می کنیم واسه آدم های مختلف ، شما یا باید مودب و کتابخون و باهوش باشی یا یه آدم لاتی که موسیقی زیرزمینی گوش میده می رقصه و نهایتا باید بره یه کافه تاسیس کنه. ولی خب میشه یک نفر مخلوطی از این ویژگی هارو داشته باشه و آسمون هم به زمین نیاد: ))
پ.ن 2: می خواستم عذرخواهی کنم که پی نوشت اولم طولانی شد: ))))))