ویرگول
ورودثبت نام
فاطمه نعمتی
فاطمه نعمتی
خواندن ۵ دقیقه·۹ ماه پیش

بالاخره همونی شد که میخواستم

تصمیم اینده ساز


سلام من فاطمه ام. البته میتونید فاطی ام صدام کنید راستشو بخواید چالش های من از جایی یا سالی شروع شد که من باید کلاس نهم انتخاب رشته میکردم اولش اصلا چالش به حساب نمیومد برام و خیلیم واسه انتخاب رشتم و رشته ای که میخواستم انتخاب کنم اماده بودم تازه کلیم فکر کرده بودمو خیالاتی داشتم ( ادمیم که اگه تصورات و فکرامو ازم بگیرن درجا مردم ) ولی خب همه فکرا و پیش بینی های ادم که درست از اب در نمیاد.

من و ریاضی از هم متنفریم

متاسفانه اون چیزی که فکر میکردم نشد و رشته ریاضی اصلا راحت نبود و من اولین و شاید بزرگترین اشتباه زندگیمو مرتکب شدم. اینکه میگفتن از رو علاقه انتخاب رشته کنید جمله ی کلیشه ای نبود اصلا ولی من خیلی منطقی طور و با اعتماد به نفس بسیاااااار به اضافه پز دادن جلو دوستام رفتم ریاضی یعنیییی سه سال فقط تلاش کردم تو این رشته دووم بیارم یادمه کلاس دهم که حس شاخ بازی داشتم ( ببخشید از این لفظ استفاده کردم اخه فقط همین کلمه حق مطلبو ادا میکنه ) کل سالو با نمره های تک و برگه های سفید دادن گزروندم. یه وقت فکر نکنید ادم درس خونی نبودماااا بودم ولی ریاضی و فیزیک تنها درسایی هستن که نمیخوام تو مغزم برن تازه یه حس مشترکیم بینمون هست حس نفرررررت هم من از ریاضی، هندسه و فیزیک متنفرم هم اونا از من.

سال یازدهم بخاطر معلمای عزیز و مهربونم درس خوندم و با نمره های بالای 15 پاس شدم و رسیدم به سال دوازدهم سالی که تازه فهمیدم یا ابلفضل منی که تو این سه سال هیچی نفهمیدم باید کنکورم بدم، من تو امتحانای کلاسی گیر داشتم منو چه به کنکور ریاضی اخه! حالا این سه سال کم بود یه چهار سال دیگه ام باید تحمل میکردم.

همیشه غیر قابل درک بودی برام :|
همیشه غیر قابل درک بودی برام :|



این قسمت بدبختی های کنکور

سال دوازدهم که رفتم پیش مشاور کنکور مخمو زد بمونم تو همین رشته و سعی کنم به خودم بقبولونم که باید درس بخونم. خندم میگیره وقتی یادم میفته بعد از 12 تا ازمون گاج و سمته دفترچه تخصصی نرفتن مشاورم به این نتیجه رسید نه داداش واقعا ریاضی تو مغز این بچه نمیره بماند که چقدر بنده خدا تشویقم میکرد تا یه نگاهی به دفترچه تخصصی ام بندازم.

خلاصه سرتونو درد نیارم همون سال همزمان با دیپلم ریاضی کنکور انسانی دادم تا فرهنگیان قبول داشتم. معلم شدنو دوست داشتم این شغلم همیشه تو تصوراتم بود یعنی خودمو تو جایگاه یه معلم میدیدم، سال اول نه ولی سال دوم موفق شدم فرهنگیان قبول شم. اینم بگم که متاسفانه دوسال کنکورم پر از حس ناامیدی و حس گیج شدنو سرخوردگی با چاشنی سرکوفت های مادر عزیزم که عاشقشم برام بود، قطعا کسایی که کنکور دادن این جملرو با تموم وجودشون میتونن درک کنن. ( موج اول ناامیدی)


موج دوم ناامیدی

درسته که گفتم قبولی تو فرهنگیانو دوست داشتم و سعی میکردم با این فکرم که شده منظم درسامو بخونم تستامو بزنم ولی اینو نگفتم که رشته اموزش ابتدائی رو اصلاااا دوست نداشتم و کل فکر من حول محور مشاور راهنمایی شدن میچرخید ولی خب رشته اموزش ابتدائی قبول شدم و چون فکر میکردم تا ابد باید با بچه های گر گرو سروکله بزنم با ادامه تحصیل و کنکور ارشد خداحافظی کرده بودم ( وی میخواست لیسانسو بگیره و تاماام ) اماااا اینجاش قشنگ بود که بعد دیدن دوباره مشاور سال کنکورم و طی مذاکراتی که باهم داشتیم به این نتیجه رسیدم میتونم با گرفتن ارشد روانشناسی تربیتی مشاوره مدرسه بشم ، بعد سه چهار سال بالاخره تونستم راهو پیدا کنم بعد اون روز خوشحال ترین ادم رو زمین من بودم ( خدافظ حس مضخرفه گنگ بودن )


پله به پله ی عزیزم

چند وقتی میشد به این فکر میکردم استارت کسب و کار خودمو بزنم یجورایی دوست دارم تو کارم اقای خودم باشم. تو همین فکرا غرق بودم که یه روز یکی از کسایی که تو اینستاگرام فالوش کردم و خیلیم دوستش دارم یه پستی از پله به پله رو استوری کرده بود و خودشم تو استوری گفته بود که قراره تو این دوره شرکت کنه منم رفتم کل پستای پیج پله به پله رو دید زدم و متوجه شدم که ارررررره این مجموعه همونیه که واسه عملی کردن نقشه هام دنبالش بودم.

بهترین مجموعه
بهترین مجموعه


دوره ی یه کوچولو سخته سئو

توی سایت پله به پله دوره سئو رو ثبت نام کردم بدون اینکه اصلا بدونم سئو دقیقا چی هست و کجا قراره به کارم بیاد ولی خداروشکر از همون جلسه افتتاحیه اقای علی بخشی و خانم مجیدی عزیز همه چی رو برامون روشن کردن. تکالیف و درک مفاهیم سئو یکم سخته یکم که چه عرض کنم یه کوچولو زیاااد سخته ولی می ارزه بنظرم.

جلسه اول اقای علی بخشی سخت بودن سئو رو خیلی رو نکردن :)

جلسه دوم هم همینطور، منم خیلی ذوق کنان تکالیفو سریع انجام میدادمو با خودم میگفتم فاطمه این دوره دیگه فرق میکنه باید خیلی زود تکالیفو انجام بدی و بفرستی باید از همینجا تنبلی رو بزاری کنارو بچسبی به یاد گرفتن سئو. تا اینجای داستانم خدایی همه چی شیرین و انگیزشی طور میرفت جلو تا رسید به روزی که فیلم جلسه سومو به اضافه تکالیفو بارگزاری کردن چشمتون روز بد نبینهههه اونجا بود که اون روی سئو رو هممون دیدیم، اونجا بود که به خودم گفتم بچه بیا پایین تو نمیتونی این همه تکلیفو سریع انجام بدی و ایمیل کنی، اونجا بود که فهمیدم نه بابااااا حرکت کردن به سمت اهداف و یادگیری و کسب و کار و سئو همچینم کار راحتی نیست ولی واقعاااا تو این یک ماه نه ناامید شدم نه غر زدم به جون خریدم چندساعت پای تکلیف بودنو نوشتن مقاله ها و از همه مهمتر تلاش میکنم تکلیف هر جلسه رو با عشق و علاقه انجام بدم. تا یادم نرفته بگم اشنایی با دوستای خفنی که تو این دوره کنارهم هستیم انگیزمو هزار برابر کرد و مطمعنم تک تکشون میترکونن.


سخن پایانی :

واقعا من به این جمله که میگن هیچ کار خدا بی حکمت نیست رسیدم.

همه اتفاق هایی که باید میفتاد دومینو وار برام افتاد، چه انتخاب رشته اشتباهی، چه پشت کنکور موندن، چه اشنایی خیلی اتفاقی با پله به پله حتی همون سختی کشیدنا و ناامید شدنا باید برام اتفاق میفتاد تا مسیر درستو بتونم پیدا کنم قطعا اگه این اتفاقا نبودن منم نه الان خوشحال بودم نه در حال تایپ این نوشته.

کسب کارادامه تحصیلکنکور ارشدسئوپله به پله
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید