به نام خدا
يخ هاي كينه سختند به سختي كوه و سردي سرد تر از يخ و تلخ تر از هر قهوه اصل بي شكري هر روز و هر لحظه بيشتر مي شود اگر باشد و اگر بها ببيند و توجه ،مي شود مثل گلوله ي برف غلتان در كوه پر برف و كم كمك زياد مي شود و بهمن مي شود و همه چيز را در سردي فرو مي برد زندگي را آبي مي كند و سفيد.
آبي و سفيد گرما و زيبايي نه سفيدي خالي بوددن صفحه زندگي از رنگ و حس و حسن است و از آبيش لحظه به لحظه نفس به نفس دم به دم سرم مي تراود و كينه به روي كينه و نفرت به نفرت مي نشاند.دست ها را مشت مي كند و برق چشمان را به سردي و داغي خاكستر مي كشاند.
آب شدنش گرم شدنش حرارت مهر مي طلبد و گرماي عفو نه به زبان و به جبر نه براي رفع تكليف و دل خوش كردن از اعماق دل بخشيدن كار هر كس نيست قلب گرم مي خواهد و سبزي فكر .
يخ هاي كينه روزي آب مي شوند كه گرماي لبخند جايگزين سرماشان شود و روزي كه دل شاد شود و لبريز از مهر و عشق ، نه به ديگري مهر و عشق به صاحب دل به خودم به خودت
كه بدانني يخ سرد مي كند اطرافش را و اطراف اطرافشان را و سرما ذره ذره وجودت را مي بلعد و ديگر مي شوي مرده از احساس مرده از شادي مرده از زندگي.
مي شوي موجودي كه نفس مي كشد كه نفس بكشد مي خورد كه نفس بكشد قدم بر نمي دارد كه قدم زده باشد و ماندن و مردن در هر لحظه مي شود زندگي ات
كينه سمي است كه درمان ندارد اگر نخندي اگر نبخشي اگر بزرگ نباشد دلت و سياه باشد روحت .
وقتي راحت مي شوي سبك از بار كينه اي كه به گناه ديگري به دوش مي كشي كه بداني انتقام درد است براي تو و آزار براي قلبت سياهي به وجودت و سرشاري از نفرت براي روحت روحي كه از خداست به همان زلالي و پاكي يخ هاي كينه آب مي شوند آب خواهند شد اگر خودت باشي خودي كه خدايي و زلال است خودي كه مي بخشد خودي كه مي خندد خودي كه با موهبت محبت آشنا است و مي شناسد مهر ورزي را و عشق را و دريغ نمي كند از همنوعش كه خطا مي كند و پشيمان مي شود.
يخ هاي كينه آب ميشوند آب خواهند شد اگر خودت باشي اگر خدايي باشي،اگر خودي خدايي باشي.
فاطِمه
اف.ميم