Marny
Marny
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

سلام بر ابراهیم

سلام بر ابراهیم. حدود دو ماه پیش قول و قرار هایی با ابراهیم هادی گذاشتم و یکی از این قرار ها این بود که 3 تا کتاب درموردش بخونم. و این دومین کتاب بود. راستش اصلا نگارش کتاب رو دوست نداشتم. فونت درشت و صفحه آرایی ضعیف. کتاب مجموعه خاطراتی بود که از اطرافیان شهید نقل شده بود. منکر این نیستم که ابراهیم هادی آدم پاک و درست کاری بوده اما خب معمولا در این طور خاطره نگاری ها شخصیت فرد مورد نظر، کامل و بی نقص به نظر میرسه به این دلیل که فقط خاطرات خوب ازش نقل میشه و حتی ممکنه بدی های اون شخص و بعضی کار های اشتباهش هم به شیوه ی خوبی بیان بشه به طوری که به نظر مخاطب خوب جلوه کنه. بی شک ابراهیم هم معصوم نبوده و اشتباهاتی داشته. هیچ وقت نمیتونم به طور کامل اون رو بشناسم وهمه ی ویژگی های خوب و بدش رو بدونم چون فقط خاطرات خوبی که ازش به جا مونده رو خوندم. چیزی که برام مسلمه اینه که همیشه باید دنبال حقیقت بود، جلوه های تبلیغاتی و رسانه ای رو کنار زد و واقعیت رو دید. من همیشه نمیتونم حقیقت رو ببینم. خیلی وقت ها اشتباه متوجه میشم به هر حال چیزی که من بعد از کنار زدن جلوه های تبلیغاتی و رسانه ای از این کتاب درمورد شخصیت ابراهیم متوجه شدم این بود که ابراهیم تو زمانه ای که خیلی ها فقط درک سطحی و ظاهری از دین و انقلاب و جنگ داشتند، مغز و مفهوم این چیزا رو درک کرده بود و همین هم باعث تفاوت در رفتارش بود. به نظر میرسه این یک اصله که اگر باور ها و افکار ما تغیر کنند، به دنبالش احساسات و رفتار ما هم تغییر میکنند. در ادامه چند مثال میزنم درمورد افکار متفاوت ابراهیم که در نتیجه باعث تفاوت در اخلاق و رفتارش شده بود.

نوشته ی روی مهر: تربت کانال کمیل و حنظله
نوشته ی روی مهر: تربت کانال کمیل و حنظله


معمولا نظر خوبی نسبت به ورزشکار ها ندارم. به نظرم آدم هایی هستند که به خاطر بدن قوی یا استایل بهتر نسبت به بقیه، به خودشون حق میدن که با دیگران خوب رفتار نکنند و حق دیگران رو زیر پا بگذارند. اینکه همه ی زمانشون رو صرف بدنی می کنند که نهایتا تا 40 50 سال دیگه قراره بره زیر خاک و چیزی ازش باقی نمونه به نظرم مسخره و احمقانه میاد. البته که این نظر من عمومیت نداره و این برداشتیه که من براساس مشاهده های محدودی که از ورزشکار ها داشتم، به دست آوردم، اما خب ابراهیم این طوری نبود. و اتفاقا ورزش و بدن قوی رو وسیله ای میدونست که با اون بتونه به خدا نزدیک بشه. این اخلاق ابراهیم، درسی که هیچ وقت نباید فراموش کنم رو دوباره بهم یاداوری کرد؛ اینکه فقط یک هدف و جود داره، اینکه به خدا نزدیک بشی و بقیه ی چیز ها، بدن سالم و قوی، پول، خانواده، درس و دانشگاه، مقام و... ، فقط وسیله ای هستند که بهت کمک کنند به اون هدف اصلی برسی. ابراهیم به خوبی متوجه این اصل شده بود. به همین دلیل هم بدن قوی و خوش فرمی که داشت هیچ وقت باعث نشد به بقیه زور بگه یا بخواد مخ دخترا رو بزنه. به این بدن قوی نه به عنوان یک هدف، بلکه به عنوان یک وسیله نگاه کرد.

با توجه به جو انقلابی و مذهبی ای که اوایل انقلاب و جنگ تو جامعه ایجاد شده بود، ابراهیم میتونست مثل خیلی از بسیجی های دیگه از قدرتش سوء استفاده کنه و به اصطلاح حال آدمای غیرمذهبی و ضدانقلاب رو بگیره. کاری که اون زمان خیلی از بسیجی ها انجام میدادن. اما ابراهیم هیچ وقت از این شرایطی که به وجود اومده بود سوءاستفاده نکرد. حتی خیلی جا ها که میتونست حالشون رو بگیره هم باز بزرگواری کرد و سعی کرد در نقش یک مربی با رفتارش و صحبتش کاری کنه که اونها هم اصلاح بشن. در واقع به جای اینکه مچشون رو بگیره سعی کرد دستشون رو بگیره.

ابراهیم همین رفتار رو با اسیر های عراقی هم داشت. خیلی جاها میتونست با اونها بد رفتاری کنه و انتقام بگیره، میتونست فراموش کنه که اونها هم بنده های خدا هستند و فقط راه رو اشتباه اومدن و درست هدایت نشدن اما باز هم در شرایط سختی که خودش نیاز به کمک داشت اما به اسیر های عراقی کمک کرد. خلاصه که ابراهیم چه اوایل انقلاب و چه در جنگ در مواجهه با اسیر های عراقی از قدرتی که داشت برای هدایت و پرورش آدم ها اون هم از هر قشر و ملیت و با هر عقیده ای استفاده کرد.

توجهی که ابراهیم به هدایت آدم ها داشت، خیلی برام جالب بود و البته روش هوشمندانه ای که برای این کار داشت از اون جالب تر. اینکه با آدم ها رفیق می شد خوب اون ها رو میشناخت و بعد با شناختی که ازشون پیدا کرده بود و میدونست باید چه حرفی بزنه و چی بگه که اونا قانع بشن، هدایتشون میکرد، به نظرم روش هوشمندانه ایه که در اون زمان که هنوز این دست مسائل خیلی رایج نشده بود، خیلی خوب بوده.

ابراهیم می گفت: اگر قرار است انقلاب پایدار بماند و نسل های بعدی هم انقلابی باشند، باید در مدارس فعالیت کنیم. چرا که آینده ی مملکت به دست کسانی سپرده می شود که شرایط دوران طاغوت را حس نکرده اند! وقتی می دید اشخاصی که اصلا انقلابی نیستند، به عنوان معلم به مدرسه می روند خیلی ناراحت می شد. می گفت: زبده ترین و بهترین نیروهای انقلابی باید در مدارس و خصوصا دبیرستان ها باشند! برای همین کاری کم دردسر را رها کرد و به سراغ کاری پردردسر رفت، با حقوقی کمتر. اما به تنها چیزی که فکر نمی کرد مادیات بود. می گفت: روزی را خدا می رساند. برکت پول مهم است. کاری هم که برای خدا باشد برکت دارد.

ابراهیم مدتی هم به عنوان معلم تو آموزش و پرورش کارکرده بود. الان که فکر میکنم شاید اگه افراد بیشتری با نگرشی مثل نگرش ابراهیم، معلم یا از مدیران آموزش و پرورش بودن، خیلی از ناهنجاری هایی که الان تو جامعه وجود داره، نبود. به شخصه معلمی رو تاثیر گذار ترین شغل تو جامعه میدونم و به نظرم بهترین افراد هر جامعه ای باید معلم بشن.

نظری که ابراهیم راجع به پول و مادیات داشت هم خیلی برام عبرت آموز بود. چیزی که خودم هم چند وقته تو جریان زندگی بهش رسیدم. اینکه خیلی وقتا مقدار پول مهم نیست بلکه برکتش مهمه. اینکه خدا روزی رسونه و ما فقط باید وظیفمون رو در قبال آدما انجام بدیم به خلق خدا کمک کنیم حالا در لباس معلم، پزشک، کارگر، بنا و...این خداست که دست ما رو خالی نمیذاره اگه تو مسیر درستی باشیم. اینکه هدف پول نیست و پول فقط وسیله ایه برای رسیدن به هدف های بزرگتر. درسی که امیدوارم هیچ وقت یادم نره.

قسمت پایانی کتاب که راجع به شهادت و مفقود شدن ابراهیم هادی از زبون دوستاش بود خیلی برام ناراحت کننده بود. بهار امسال به مناطق جنگی سفر کردم و کانال کمیل رو هم دیدم ، اطرافش پر از گل و سبزه بود، جایی که خون ابراهیم و دوستانش ریخته شده بود، حسابی سرسبز شده بود...از خون جوانان وطن لاله دمیده.

خب چند روزی طول کشید تا این کتاب رو بخونم و پریشب که تموم شده بود، ناگهان حس دلتنگی عجیبی سراغم اومد. دلتنگی برای همنشینی با ابراهیم. آدم مشتی، پهلوون و با صفایی که تونست تاثیر خوبی تو زندگی خیلی ها بذاره.

سلام بر ابراهیم

شهریور 1402

کانال کمیلسلام بر ابراهیمکتابشهداآموزش پرورش
من فقط تصمیم گرفتم که بیشتر بنویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید