به نام خدا
فرض کنید درون اتوبانی در شهر در حال حرکت هستید .
تعداد زیادی از ماشین ها مرتبا در حال عوض کردن خط هستند ، تعدادی از ماشین ها بدون راهنما زدن از اتوبان خارج می شوند ، برخی حرکات نمایشی انجام میدهند، برخی حداقل و حداکثر سرعت اتوبانی را رعایت نمیکنند ، بعضی از راست سبقت میگیرند و ...
حال در این بین شما تصمیم دارید که درست رانندگی کنید ؛
موقعی که راننده ای ناگهان خط عوض کرده و جلوی شما می پیچد یا ناگهانی سرعت خود را کم می کنید یا اینکه شما هم خط عوض کنید تا تصادفی پیش نیاید و مجموعا مجبور می شوید شما هم با کاری غیر قانونی رفع خطر کنید.
ساختار جامعه هم مانند همین اتوبان است .
ممکن است حتی هشتاد درصد راننده ها هم تصمیم به درست و قانونی رانندگی کردن داشته باشند اما هنگامی که ساختار رانندگی در اتوبان غیرقانونی و ناصحیح باشد شما ناچار هستید تا بعضی اوقات تصمیم خود را زیر پا گذاشته تا بتوانید سالم بمانید.
شاید اکنون در جامعه ما هشتاد درصد مردم تصمیم به زندگی پر تلاش با رعایت فرهنگ شهروندی ، بدون رانت ، بدون رشوه دادن و گرفتن ، بدون پارتی بازی و با وجدان کاری بالا و ... گرفته باشند . اما چون ساختار ها مشکل دارد ، برای پیشبرد کار خود مجبور به انجام یکی از این کارها می شوند .
راه حل چیست ؟
مثال اتوبان را در نظر بگیرید .
راه اول این است که ما کلا اتوبان را خراب کنیم ، اتوبان جدیدی بسازیم و قوانین جدیدی بر اتوبان حاکم کنیم.
راه دوم این است که خسته نشویم! سعی کنیم اگر اتوبان تغییرات زیر ساختی نیاز دارد انجام دهیم و بی قانونی را تبدیل به ناهنجاری کنیم! تا رانندگان خاطی حتی اگر بخواهند حرکات نمایشی انجام دهند ، خط عوض کنند و ... ساختار اجتماعی و هنجار اجتماعی این اجازه را به آنها ندهد .
برای درک بهتر مفهوم هنجار به این فکر کنید چرا امروزه افراد به عنوان مثال بدون شلوار و با فقط با شورت به خیابان ها نمی آیند ؟ درست است . چون با شورت بیرون آمدن یک ناهنجاری حساب می شود.
راه اول در اجتماع همان انقلاب است . راهی که شاید برای کوتاه مدت بتواند مردم را مجبور به کاری بکند اما به تدریج هنجارهای مردم بر ساختار غلبه پیدا می کند و همان آش و همان کاسه ...
راه دوم در اجتماع اصلاح است .اصلاحی که دو طرفه است . اصلاحی که هم ساختار در تلاش برای بسترسازی یک زندگی شرافتمندانه برای مردم است و هم مردم در جهت اصلاح خود قدم بر میدارند .
و این ، رابطه ای 2 طرفه است .
یعنی نه تنها تغییر و تحول ساختار به تنهایی نمی تواند راه حل مشکلات باشد بلکه اصلاح فردی مردم هم در یک ساختار فاسد اثری ندارد و باعث می شود هرشخصی که وارد ساختار شود به سمت فساد سوق داده شود ، حتی اگر نخواهد. ( مثال رانندگی را در نظر بگیرید)
لطفا این بار که در حال گذر از اتوبان هستید بیشتر به نقش دوطرفه ساختار و افراد دقت کنید .
در نوشته بعدی انشاءالله به این موضوع خواهم پرداخت که نقش ما به عنوان یک راننده در این اتوبان چیست ؟
اصلا یک راننده چقدر می تواند موثر باشد ؟
یا علی