یادداشتی پیرامون کتاب «عاشقانه واقعیت؛ جهان چگونه خود را برای ایجاد حیات، آگاهی و پیچیدگی کیهانی سازمان میدهد» نوشته: بابی آذریان/ترجمه: فرهاد دیرنگ
وقتی این پرسش را طرح میکنیم که حیات چگونه برای نخستینبار پدید آمد، در واقع از این میپرسیم که چگونه ماده بینظم به ناگهان سازمان یافت. در تجربه روزمرهمان، _سازماندهی_ عملی نیست که _خود به خود_ اتفاق بیافتد. ما میدانیم که پدیدههای فیزیکی خودشان سامان و نظم نمییابند، مثلاً بدون دخالت یک شخص، اتاقها نامرتبتر شده، ساختمانها رفتهرفته فرسودهتر گشته و سازههای پیچیده بهتدریج از هم میپاشند. خب، پس چگونه ممکن است قبل از اینکه کسی یا چیزی ما را ساخته یا پرداخته باشد، دارای نظم و سازمان شده باشیم؟ پاسخ خیلی ساده این است که آنچه که عناصر غیرجاندار را از طریق ماده به صورت «جاندار» پیکرهبندی و مرتب میکند در واقع چیزی نیست جز جریان متمرکز انرژی. همانطور که فرایند خویش-سامانی پیش میرود، شار انرژی مجموعهای از مولکولهای فاقد ذهن را بهتدریج به ماشینهای پردازش اطلاعات که دارای نیروی « _کنشگری_ » هستند، تبدیل میکند. کنشگری یعنی عمل خودبسنده و هدفمندی که موجودات را به حیات مرتبط میسازد. کنشگری خصوصیتی است که در دنیای موجودات غیرجاندار مانند صخرهها و صندلیها وجود ندارد. این موجودات فاقد نیروی کنشگری هستند بهگونهای که تا مادامیکه نیرویی از خارج آنها را به حرکت درنیاورد، از جای خود تکان نمیخورند. پیش از این، کنشگری به یک نیروی ماورایی که حیات را به سوی هدف و غایتی بزرگتر هدایت میکرد، نسبت داده میشد، اما همانطور که بابی آذریان در پایان بخش نخست کتاب خود نشان میدهد، این نیرو در واقع از طریق پردازش اطلاعات و توسط ماشینهای بیولوژیکی (موجودات جاندار) فعال میشود. از آنجا که انداموارههای زنده دارای اراده و اختیار هستند، از اینرو به عنوان کنشگر نیز شناخته میشوند. جریان انرژی از طریق سازماندهی سیستمهای شیمیایی در درون ماشینهای پردازشگر مستقلی که اطلاعات مربوط به جهان پیرامون خود را جمعآوری میکنند و از آن دانش برای تداوم و گسترش بیشتر حیات استفاده میکنند، میتواند از ماده بیجان، کنشگرانی که دارای اراده و اختیار هستند به وجود بیاورد. اگرچه ممکن است این فرآیند کاملاً پدیدهای ماورایی بهنظر برسد، ولی کاملاً مشخص است که منشأ آن همان انرژی است که در علم روزمره تعریف شده است. این انرژی کاملاً در طبیعت قابل شناسایی و اندازهگیری است. کیفیت نیروی نظمدهنده انرژی کاملاً امری طبیعی است، و از نظر مفهومی با «نیروی حیاتبخشی» که موجودات بیجان را جان میبخشد، تفاوتی ندارد. میتوان اینگونه خلاصه کرد که انرژی، ماده بیجان را به شکل موجودی جاندار سازمان میدهد و حیات هم اطلاعات را به شکل دانشی که برای استمرار خود به آن نیاز دارد سازمان میدهد. و بالاخره، این دانش است که جهان را برای حیات هوشمند قابل درک میکند. و یا از منظری که کمتر انسانمحورانه باشد میتوان گفت دانش به جهان این اجازه را میدهد خود را «از طریق» حیات هوشمند درک کند. نهایتاً اینکه باید بهخاطر داشته باشیم که ما موجودات جاندار و هوشمند پدیدههایی متمایز از طبیعت نیستیم، بلکه مظهر و تجلی کارکردی آن هستیم.