کوهی از آهن که اینک- در پی ریزش سقف- زیر دانههای برف، بوی مرگ گرفته است،بخوبی نشان میدهد که فاجعه چقدر دردناک و ناگهانی رخ داده است.»
این بخشی از گزارشی است که خبرنگار روزنامه اطلاعات درست ۴۵ سال پیش در روز ۱۶ آذر ۱۳۵۳ نوشت. گزارشی که خبر از فاجعهای کنار گوش تهران درست در #فرودگاه_مهرآباد رخ داده بود.
ساعت ۲ و ۵۰ دقیقه بعد از ظهر پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۵۳ کسانی که در فرودگاه مهرآباد تهران منتظر پرواز یا کسی بودند یا تازه رسیده بودند با صدای مهیبی از جا پریدند. صدای مهیبی که بیشتر از ۳۰ نفر آنها را در خود فرو برد. لحظهای بعد از شنیدن آن صدا سکوتی عجیب و مرگبار فضا را در خود گرفت تا فاجعهآی که رخ داده خودش را نشان دهد. بخشی از سقف سالن اصلی در ورودی برسر مسافران و همراهانش آوار شده بود. سقفی که ۱۶ نفر را به کام مرگ داد و ۱۱ نفر دیگر را روانه بیمارستان کرد. ماجرا از برف سنگینی که از دو روز پیش میل باریدن گرفته بود شروع شد. تهران مثل همیشه از برف غافلگیر شد و شهر قفل شده بود. اما قفل شدن شهر باعث تعطیلی فرودگاه مدرن و تازه ساخته شده مهرآباد نشد. برف سنگین روی سقف فرودگاه را سنگین کرده بود. قبل از فاجعه آن طور که خبرنگار روزنامه اطلاعات نوشته بود کسی متوجه نشده بود که بخشی از سقف فروریخته است و اعلام فاجعه را کرده است. اما بیتوجهی باعث شد تا در نهایت یک باره سقف فروریزد و آوار بیاید. به نوشته خبرنگار روزنامه اطلاعات:« آوار مرگ ناگهانی فرود آمده بود، چنان ناگهانی که کمتر کسی توانست از دایره هجوم آن فرار کند. قریب ۱۵۰۰ متر از سقف اصلی فرودگاه از دو متر پس از در ورودی تا آن قسمت از سقف که به دیوار انتهایی رسوران فرودگاه میرسید فرو ریخته بود و همه کسانی را که در این محدوده بودند از مسافرین و مستقبلین تا کارکنان فرودگاه - زیر تلی از سنگ و خاک و آهن گرفته بود..»
شراره لزگی دختر شش سالهای بود که در بیمارستان شهیاد بستری بود. به گزارش روزنامه اطلاعات در زمان فروریختن آوار داشت عروسکهای اسباببازی فروشی فرودگاه را میدید. او گفته بود:« من بودم و بابام، با یکی از خانمهای فامیل ما اومدیم مهرآباد آن خانم میخواست برود آبادان، ما اومده بودیم اونو راه بندازیم… بابام ماشین آبی رنگشو که من خیلی دوست دارم و جمعهها باهاش میریم گردش آورده بود…. اما من یه دفعه دیدم آسمون داره پایین میآد… آسمون اومد پایین و ریخت روی سرما…من و بابام و اون خانمه و چند خانم و آقای دیگه که اونجا بودن، همهمون شروع کردیم به فرار کردن…اما آسمون ریخت روی ما…آنقدر سنگین بود که نگو…
شراره نجات پیدا کرده بود و دنبال پدرش بود که قبل از فروریختن آوار به او قول داده بود برایش شیرینی بیاورد. شیرینی که هیچ وقت به او نرسید چرا که پدر او اسدالله لزگی یکی از قربانیان این حادثه بود.
مهدی جمالزاده مامور گمرگ که از بازماندگان این حادثه بود هم گفته بود:« همهجا پر از برف بود. برنامه پروازها به تاخیر افتاده بود، گروهی از مسافران و بدرقه کنندگان آنها، خسته و منتظر توی سالن اصلی فرودگاه نشسته بودند. ساعت ۲ بعد از اظهر عدهای به رستوران رفته بودند و عدهای در سالن نشسته بودند و کارکنان فرودگاه هم کارهای خود را میکردند. »
جمالزاده که از سمت در آن لحظه داشته با یکی از همکارانش حرف می زده اول صدای بلندگو اطلاعات را میشنود که آقای اخوان فریاد میزده:« سقف فرودگاه در حال فروریختن است، مردم از سالن فرار کنید…» اما او نمیرسد و کوه روی سرش میریزد.
دو نفر از مجروحان این حادثه یعنی علی نیکبین رییس باشگاه افسران و جلیل توحیدی از استادان زبانشناس و پژوهشگران ادبیات نیز در روزهای بعدی جان باختند. توحیدی که متولد اقلید فارس بود رتبه یک کنکور اعزام را داشت و بعد از پایان تحصیلاتش در انگلستان و آلمان به ایران آمده بود تا در دانشگاه تهران مشغول به کار شود. پایاننامه توحیدی پژوهشی در صوتشناسی فارسی جدید یکی از آثار قابل توجه بود و باعث شد تا به ایران دعوت شود تا استاد دانشگاه تهران شود. او نیز که به گفته دوستان علاقهزیادی به ایران داشت بازگشته بود. او همان شب از آلمان رسیده و قصد داشت قبل از آغاز به کار سری به اقلید بزند. برای همین همه شب در فرودگاه منتظر پرواز شیراز مانده بود. نکته دردناک درباره توحیدی این بود که در این حادثه فقط پایش شکسته بود. از آنجایی که در آن زمان هنوز اورژانس تهران کامل راه اندازی نشده بود مجروحان را با تاکسی جابهجا کردند. جابهجایی غیر اصولی باعث شد تا پای توحیدی آمبولی کند و در اثر سکته قلبی در بیمارستان پارس فوت کند.
این حادثه باعث شد تا مسئولان بهداشتی کشور به فکر راهاندازی سیستم فعال و ۲۴ ساعته اورژانس بیافتند. اورژانسی با الگو گرفتن از سیستم SOS آمریکا با شماره ابتدایی ۱۲۳ - بعدها ۱۱۵- با ماشینهای مجهز راهاندازی شد. سیستمی که بعدها جان بسیاری را نجات داد.
روزنامهها بعدها علت این حادثه را نشستن برف سنگین باعث ریزش سقف شده بود. قابل ذکر است که ستون نگهدارنده سقف سالن به دلیل انجام پارهای از عملیات عمرانی به صورت موقت برداشته شده بود. به گفته علی ملک از کارکنان شرکت آیبک-Ibac-(مجری بروزرسانی سیستم ناوبری برج مراقبت فرودگاه) که ساعتی قبل از حادثه در سالن حضور داشته، وی ابتدا منشی دفتر اطلاعات و سپس مدیر سالن را در جریان خطری که بر اثر برداشتن ستون و ریزش سنگین برف در حال شکلگیری است گذارده، اما مدیر سالن باذکر این موضوع که این عملیات کاملاً کنترل شده و مهندسی است ترتیب اثری به این هشدار به هنگام ندادهاست.»
براساس گزارش روزنامهها سقف سالن فرودگاه پیش از آن ۵ بار تجدید آسفالت شده بود. این آسفالتها بدون برداشتن آسفالت قبلی انجام شده بود و قطر آسفالت ۷۵ سانت شده بود و فشار مضاعفی را روی تیرآهنهای ساختمان گذاشته بود که بررسیها نشان میداد به صورت اصولی جوش نخورده است. بنا به گزارش بستهای فلزی هم زنگ زده بوده و ۱۶ ستون اصلی نگهدارنده ساختمان نقطه اتکایی نداشتند. در نهایت در این حادثه با محکوم شدن پیمانکار و ریاست وقت فرودگاه ابوالحسن ابتهاج به پایان رسید. محکومیتی که به پرونده ابتهاج افزود.
فرودگاه چند هفته بعد از این فاجعه کار خود را از سر گرفت و این اتفاق از یاد رفت حتی شاید از یاد کسانی که آن روز قربانیان فاجعه بودند.