farzane ebrahimzade
farzane ebrahimzade
خواندن ۱۵ دقیقه·۵ سال پیش

شازده آکسفورد دیده


By فرزانه ابراهیم زاده • December 26, 2019

«طرح موضوع عدالتخانه و مشروطه امروز صلاح نیست هنوز در ایران وقت تاسیس مجلس نیست

عدالتخانه منافی با این سلطنت است.» شاید برایتان عجیب باشد اما این جمله را در اردیبهشت ۱۲۸۵

شمسی در مجلس نخبگان قاجاری از زبان با سوادترین شاهزاده قاجار شنیده شد؛ شاهزاده‌ای که بعدها

نایب‌السلطنه مملکت مشروطه شد:« میرزا ابوالقاسم ناصرالملک»

۴ دی ماه سالروز درگذشت میرزا ابوالقاسم‌خان قراگوزلوی همدانی مقلب به ناصرالملک است؛ چهره‌ای که

با وجود نقش پررنگی که ایفا کرد کمتر به او توجه شده است. او یکی از غیرقابل پیش‌بینی‌ترین و

متفاوت‌ترین اعضای ایل قاجار و سیاستمداران ایرانی بود. 

میرزا ابوالقاسم قراگوزلو کبودرآهنگی متولد ۱۲۴۵ خورشیدی در شورین همدان بود. پدرش احمدخان فرزند

محمود خان قراگوزولو رییس خاندان قراگوزلو از خاندان‌های اصلی قاجار بود که در همدان ساکن بودند.

پدرش منصب نظامی داشت و برای همین تربیت ابوالقاسم به پدربزرگش سپرده شد.  ابوالقاسم درجوانی

به خاطر نفوذ پدربزرگش در دومین سفر اروپایی همراه ناصرالدین‌شاه به فرنگ رفت و در انگلستان ماند و از

دانشگاه‌های این کشور درخواست پذیریش کرد. سال ۱۹۷۸ میلادی درخواست پذیرشش در رشته اقتصاد

سیاسی در دانشگاه آکسفورد پذیرفته شد. اسناد تاریخی از نقش مهم میرزا ملکم‌خان در لندن برای پذیرش

ناصرالملک جوان در این دانشگاه خبر می‌دهند. او نخستین ایرانی و شاید نخستین مسلمانی است که وارد

این دانشگاه معتبر اروپایی شد و همکلاسی چهره‌های مشهوری چون لرد کرزن و سرادوارد گری وزیر

امورخارجه انگلستان در عصر مشروطه و سر سیسل اسپرینگ رایس وزیر مختار انگلستان شد و در میان این

جمع از نخبگان رشته خود شد. به طوری که اسپرینگ رایس در حالی که او را رقیب کرزن در سخنوری

می‌داند معتقد است این جوان ایرانی برجسته‌ترین شاگردان این دوره بوده است. او تاریخ و اقتصاد را به

خوبی می‌دانست و می‌توانست در بحث‌ها رقبا را از صحنه دور کند. اما نکته مهم این بود که او دوستی

خود را با این سه نفر که در آینده سیاسی جهان تاثیر زیادی داشتند نگه داشت. دوستی که بعدها به او

کمک‌های زیادی کرد و البته این شایبه را در مورد انگلوفیل‌ بودنش تایید می‌کرد. برخی از منابع معتقدند که

او در سالهای پایان زندگی کمتر به زبان فارسی صحبت می‌کرد و به زبان انگلیسی مسلط‌تر بود. 

ناصرالملک پس از تکمیل تحصیلاتش با سمت وابسته سفارت ایران در لندن مشغول کار شد و دو بار نیز به

عنوان سفیر فوق‌العاده به دربار هلند و بعد از آن آلمان رفت. او در حدود سال ۱۲۶۲ شمسی به ایران

بازگشت و در دربار حاضر می‌شد. او مدتی هم حاکم کردستان شد. اما به دلیل تسلطش به زبان انگلیسی

گاه‌گاهی به جای اعتمادالسلطنه برای شاه روزنامه می‌خواند و هطابه‌های سفرا را ترجمه می‌کرد. اماشاید

مهمترین کار او در بازگشت از فرنگ آشنایی ایرانیان با مهمترین نمایشنامه‌نویس انگلیس یعنی شکسپیر بود.

او در ابتدا نمایش تاجر ونیزی و بعد از آن اتللو را برای ناصرالدین‌شاه ترجمه کرد تا در تئاتر دارلفنون به

صحنه برود. 

مظفرالدین‌شاه مدتی بعد از تاجگذاری امین‌الدوله را به عنوان صدراعظم خود انتخاب کرد. او نیز که به

قصد اصلاحات وارد سیاست شده بود در نخستین قدم ناصرالملک را به عنوان وزیر دارایی انتخاب کرد.

تحصیلات ابوالقاسم‌خان در رشته اقتصاد سیاست این امکان را می‌داد تا او نظام اقتصادی کهنه ایران را

تغییر دهد. نظامی که سالها بود در سیطره مستوفی‌ها بود و به صورت موروثی اداره می‌شد. صورت کار در

وزارت استیفا یا مالیه این بود که شاه و اطرافیانش مبلغی را دریافت می‌کردند و در قبالش براتی را امضا

می‌کردند که مستوفی و مدیر مالیه موظف بود تا آن را از خزانه پرداخت کند. حجم این برات‌ها گاهی آن

قدر زیاد بود که گاهی خزانه خالی می‌شد و حتی برای دستمزد کارکنان هم پولی نمی‌ماند. مهمترین درآمد

خزانه هم مالیاتی بود که باید اخذ می‌شد و روی این موضوع هم هیچ نظارتی وجود نداشت و بسیاری از

مالکان صاحب نفوذ که اتفاقا جزو درباریان هم بودند از مالیات فرار می‌کردند. هیچ قانون و قاعده‌ای برای

نظارت بر این نهاد وجود نداشت. در این بین بساط زیر سیبیلی رد کردن و چرب کردن جیب مستوفی هم

چیزی عجیب به شمار نمی‌رفت. 

 امین‌الدوله می‌خواست به نظام مالیه سامانی بدهد و از نظر او میرزا ابوالقاسم شخص مناسبی بود.

عبدالله مستوفی هم که خودش جزو خاندان‌ مستوفیان بود، نیز معتقد بود نظام مالی ایران یادگار دوران

خواجه‌نظام‌الملک است و ناصرالملک با توجه به تحصیلات و تجربه فرد مناسبی برای ایجاد اصلاحات

بود:« ناصرالملک هم حکومت کردستان کرده و هم وزارت قورخانه را داشته و بنابراین به طرز عمل کاملا

آشنا بود. گذشته از این تحصیلات حقوقی و اقتصادی مدرسه‌ای او مستلزم آن بود که در هر کاری که وارد

می‌شود علت‌العلل را به دست آورد و به اصلاح بپردازد

 در خاطرات سیاسی امین‌الدوله آمده زمانی که او ناصرالملک را به عنوان وزیر به شاه معرفی کرد

اطرافیانش هیاهوی زیادی ایجاد کردند. ناصرالملک از سوی صدراعظم دستور داشت تا حساب مخارج

دربار و حوزه سلطنت را بررسی و از حیف و میل آن جلوگیری کند و برواتی را که بدون اجازه دولت صادر

می‌شود باطل کند. او به مستوفیان دستور داد تا این اصلاحات را هرچه زودتر انجام دهند. 

به اعتقاد عبدالله مستوفی او قدم‌های نخستین را برای اصلاح ساختار مالی صحیح برداشت:« تحصیلات

ناصرالملک به او می‌گفت باید تمام این کارها را اصلاح کرد و این حسابداری عهد خواجه‌نظام‌الملک را تغییر

داد و برای شروع این کار همچو صلاح دانست عجالتا در سال مالی ۱۳۱۵-۱۳۱۶ حقوق کلیه

مواجب‌بگیرهای غیر محلی را از خرج ولایات به مرکز تبدیل کند و در خزانه دولت صندوقی را برقرار نماید

که حقوق بگیرها مواجب خود را با ترتیب و اقساط معینی از آن جا دریافت نمایند تا بعدها به

سایر اصلاحات بپردازد. از اوایل زمستان ۱۳۱۴ یعنی سه ماه مانده به آخر سال مالی دستوراتی در این

زمینه‌ها به مستوفی‌ها داده و از آن‌ها مشغول اجرای آن شد.»

او همچنین از ناصرالملک خواست تا سر و سامانی به وضعیت گمرک ایران بدهد و خزانه‌ای را راه اندازی

کند که همه درآمدهای کشور از گمرک تا مالیات در آن جا متمرکز شود و هیچ کسی جز وزیر خزانه و

صدراعظم اجازه برداشت از آن را نداشته باشند. این اقدامات البته برای مردم و رجالی که سال‌ها بود به

سیستم بیمار قبلی عادت داشتند و مستوفیانی که دستشان از لفت و لیس کوتاه می‌شد، خوش نیامد و

مانند هر کار اصلاحی باعث شد تا اخلال در کارش به وجود آید. 

تغییرات ناصرالملک در زمینه گمرک البته در دوره بعدی باعث بروز زمینه‌های انقلاب مشروطه هم شد. او

برای تغییر نظام گمرک سه مستشار مالی را به ایران دعوت کرد که یکی از آن‌ها مسیونوز بلژیکی بود. فردی

که به پیشنهاد سعدالدوله به ایران آمد و در نهایت نیز رفتارهایش باعث ایجاد خشم عمومی در تهران و

سایر شهرهای دیگر شد. اعتراضاتی که در آذر ۱۲۸۴ به تحصن مردم و علما در زاویه مقدسه عبدالعظیم

حسنی منتهی شد. شاه برای آرام کردن مردم قول ایجاد عدالتخانه را داد. اما عین‌الدوله از دی ۱۲۸۴ تا

اردیبهشت ۱۲۸۵ تشکیل عدالتخانه را به تاخیر انداخت. اما بعد از شنیدن زمزمه‌هایی از مخالفان جلسه‌ای

از شاهزادگان قاجاری در باغشاه برگزار کرد. جلسه‌ای که برخلاف تصور او بحث و دعوای زیادی درباره لزوم

تشکیل عدالتخانه و حتی مجلس مشروطه درگرفت. برخلاف تصور کسی که اسمی از مشروطه آورد نه

ناصرالملک که محمودخان احتشام‌السلطنه بود و کسی که با نظر امیربهادر همراه شد ناصرالملک بود.البته

همراهی ناصرالملک از سر مخالفت با مشروطه نبود.

ناصرالملک که نویسنده اصلی قانون اساسی ایران بود معتقد بود که برای راه‌اندازی مشروطه زمان مناسبی

نیست. او معتقد بود که مردم ایران هنوز به آن درک از اگاهی نرسیدند که بتوانند دموکراسی و حکومت

قانون را به صورت دقیق غربی تجربه کنند و این پروسه باید به ارامی به ایران بیاید. این چهره اصلاح‌طلب و

باسواد که بعدها درباره‌اش بیشتر می خوانید آن قدر به این این ماجرا ایمان داشت که زمانی که بعد از مرگ

عضدالملک به عنوان نایب السلطنه احمدشاه انتخاب شد مجلس دوم را تعطیل کرد و تا زمانی که شاه

تاجگذاری کند اجازه انتخابات را نداد.

نام ناصرالملک در زمان نوشتن قانون اساسی و بعد از آن متمم قانون اساسی به عنوان نویسنده این قوانین

شنیده شد. او بعد از ترور اتابک گزینه اصلی برای تشکیل کابینه بود. اما او راضی نمی‌شد که صدر اعظمی

را بپذیرد. 

در دوره گذار یک ماهه بعد از مرگ اتابک هیچ‌کسی حاضر نمی‌شود تا دولت را بپذیرد. البته همه روی این

که ناصرالملک با تجربه‌ای که در این سالها به دست آورده این پست را قبول کند اتفاق نظر داشتند.

وضعیت بهم ریخته و آشفته‌ای بود. اگر به رشته تسبیح اتفاقاتی که تا این جا به آن‌ها اشاره کردیم

برگردیم از یک سو هنوز ترس ترور اتابک در دل بسیاری باقی مانده بود و از سوی دیگر انجمن‌های سیاسی

که هر روز بیشتر می‌شدند و از سوی دیگر با وجود آشکار شدن قرارداد ۱۹۰۷ هنوز همان طور که وزیر مختار

انگلستان به آن اشاره می کند کفه روس‌ها در نزد شاه سنگین‌تر بود و نیاز بود برای ایجاد موازنه چهره‌ای

متمایل به انگلیسی‌ها روی کار بیاید و چه کسی نزدیک‌تر از ناصرالملک که در آن زمان وزیر امورخارجه و وزیر

مختار بریتانیا از دوستان نزدیکش به شمار می رفتند. 

اما راضی کردن ناصرالملک به این پست کار بسیار سختی بود. بعد از ترور امین‌السلطان اعلامیه‌ای از سوی

گروهی به نام مجاهدین اسلام منتشر شد که گفته بود اگر این رویه وزرا و صدراعظم‌ها ادامه داشته باشد

همه را می‌کشیم. ناصرالملک بعد از انداختن این نامه به خانه‌اش در خیابان علاالدوله از وزارت مالیه هم

استعفا داده بود اما نظر مجلس این بود که او صدارت عظمی را بدست بگیرد. 

احتشام‌السلطنه بعد از آن درباره کابینه ناصرالملک نوشته است:« ناصرالملک از قبول صدارت نگران بود و

در نتیجه یک شب و روز اصرار بنده و گفتگو با ایشان در منزل برادرم علاالدوله پست ریاست وزرا را قبول

کرد. میرزا حسن مستوفی وزیر خارجه و آصف‌الدوله شاهسون وزیر داخله شدند. »

البته خود ناصرالملک در یادداشت‌هایش می‌‌نویسد احتشام‌السلطنه در ابتدای کار با او مخالفت کرد اما

اصرار باقی باعث شد تا او نیز راضی به پذیرش ناصرالملک شود. این بخش را ناصرالملک در خاطراتش با

بعض و دلخوری می‌نویسد هر چند که احتشام‌السلطنه خودش را قهرمان راضی کردن او می‌داند.

تا پیش از جلسه خانه علاالدوله چندین بار با ناصرالملک صحبت شده بود و او هر بار از پذیرش سر باز

می‌زد. به قول مخبرالسلطنه هدایت از مجلس اصرار و از ناصرالملک انکار:« بقیه رجب تا سه هفته از

رمضان هر شب ناصرالملک در مجلس حاضر می‌شد و در ریاست صحبت می‌کردند و سخن از محظورات

می‌رفت. حال طوری است که هر کس را مجلس معین کند شاه به او ظنین است و به رییسی که شاه معین

کند مجلس. ناصرالملک مردی جا افتاده، شاگرد مدرسه آکسفورد و طرف توجه انگلیس، نشان محترمی هم

از انگلیس دارد چون در آکسفرد تحصیل کرده است، نمی‌تواند تصمیم بگیرد از مجلس اصرار و از

ناصرالملک انکار. شب‌ها در این گفتگوها باحیا گذشت، شبی که ناصرالملک تن در داد کانه شب قدر بود.»

سوم آبان ۱۲۸۶ ناصرالملک از سوی مجلس مامور تشکیل دولت می‌شود. اما در قدم اول با انتخاب

آصف‌الدوله حاکم بد نام خراسان که نامش سر فروختن دختران قوچان بر سر زبان‌ها بود و مجلس با او

مشکل داشت به عنوان وزیر داخله نمایندگانی که برای انتخابش مردد کرد. ماجرا این است که ناصرالملک

در یادداشت‌‌هایش این انتخاب را به احتشام‌السلطنه نسبت می‌دهد و معتقد است این انتخاب او بود. اما

به نظر می‌رسد این نوعی فرار به سمت جلو است چرا که آصف‌الدوله از سوی شاه معرفی شده بود و او

راهی برای رد آن نداشت. 

او در جلسه معارفه کابینه‌اش در مجلس نطقی می‌کند که در وظایف رییس الوزرا را به لحاظ قانونی تبین

می‌کند. در این جلسه که مشروح آن در مذاکرات مجلس هم آمده است او خواستار اتفاق و اتحاد میان

مجلس و دولت می‌شود. 

در همین جلسه همچنین بحثی میان تقی‌زاده و ناصرالملک پیش آمد. تقی‌زاده به او گفت که به استناد

قانون اساسی که متمم آن هم اجرایی شده باید پیش بروند و برخی قوانین را یادآوری کرد. مثلا این

که دست‌خط‌هایی که شاه می‌فرستد بدون تصویب وزیر اجرایی نباید شود. حکم شفاهی هم قابل قبول

نیست و وزرا باید قلمشان را قدرتمندتر کنند. ناصرالملک هم تاکید کرد وظیفه دولت اجرای قوانین اساسی

است. به هر حال او خودش یکی از نویسندگان قانون اساسی و متمم آن بود و نمی‌توانست حالا که ریاست

قوه مجریه را دارد از آن تمکین نکند. 

صدراعظم در اولین قدم تلاش کرد تا بین شاه و نمایندگان آشتی برقرار شود. اولین اقدام ناصرالملک برای

ایجاد تفاهم بین شاه و مجلس این بود که شاه و شاهزادگان بلافاصله در مجلس حضور یابند و برای حفظ

مشروعیت و صیانت از قانون اساسی سوگند وفاداری به مشروطیت یاد کنند. محمدعلی از این پیشنهاد

ناصرالملک استقبال کرد و قرار شد مجلس روزی برای سوگند شاه و شاهزادگان تعیین نماید؛ لذا شاه و

شاهزادگان در روز ۱۹ آبان ۱۲۸۶ ه‍.ش در مجلس حضور یافتند و این سوگند را به جا آوردند.

ناصرالملک در کنار قبول پست رییس الوزرایی وزارت مالیه را در دست داشت. وضعیت مالیه ایران آن طور

که در همه اسناد هست بسیار آشفته بود و او باید کاری می‌کرد. پس دست به اصلاحات مالی زد. اصلاحاتی

که در آینده با مشکلاتی کارش را مواجه کرد. نخستین کار کم کردن حقوق کارکنان بیوتات سلطنتی و زنان

شاهان سابق بود. او مواجب ششصد تومانی همسر دکتر تولوزان که بیش از سی سال پرداخت می‌شد و

همسر ناتال تلگرافچی فرانسوی را با وجود اعتراض سفیر فرانسه قطع کرد. 

بنا به اسناد رسمی ناصرالملک مستمری‌های بعضی از شاهزادگان را کم کرد و حدود سیصد و هشتاد هزار

تومان نیز از دریافتی دربار زد. 

به دستور وزیر مالیه و صدراعظم مخارج ماهی هشتاد تومانی که به دستگاه ولیعهد در تبریز پرداخت

می‌شد قطع شد. ناصرالملک توجیهش برای قطع این مخارج این بود که وقتی ولیعهد در تهران است چرا

باید این هزینه از جیب دولت پرداخت شود. او شصت تومان هزینه ساخت خلعت را هم حذف کرد. البته در

این انقلاب مالی که انجام داد برخی کارها از جمله تلاش کاشف‌السلطنه برای کاشت چایی هم با مشکلاتی

رو به رو شد. 

با وجود این اقدامات که البته با اعتراض شاه و دربار رو به رو شد ایرادهای زیادی به کابینه ناصرالملک

است. یکی از این اعتراضات موضع‌گیری ضعیف دولت در برابر قرارداد ۱۹۰۷ بود. به نظر می‌رسد همان طور

که پیشتر هم گفته شد ناصرالملک خیلی هم از این قرارداد نگران نبود. او در جلسه‌ای که ابوالحسن بزرگ

امید هم حضور داشت حتی از آن دفاع می‌کند:« وقتی خبر قرارداد ۱۹۰۷ بین دولتین روس و انگلیس انتشار

یافت، شب در منزل ناصرالملک بودم؛ با جمعی دور اتاق روی فرش نشسته بودیم. از این قرارداد صحبت به

میان آمد. عقیده ناصرالملک این بود که تمامیت ارضی و استقلال ایران به وسیله این قرارداد تامین گردیده

و این خدمتی است که دولت انگلیس انجام نموده…»

اما کار دولت ناصرالملک نگرفت. او با سخت‌گیری‌های مالی شاه را با خود رو به رو می‌کند. شاه می‌خواست

که حقوقش را بیشتر کنند. زمانی که مجلس دویست و چندهزار تومان خزانه را برای تنخواه خواست اما با

توجه این که هنوز خزانه دست شاه بوده تنخواهی دست مجلسی‌ها را نگرفت. 

احتشام‌السلطنه شاه با سختی تمام این پول را از شاه گرفت. 

تندروی برخی روزنامه‌ها و انجمن‌ها نیز به آتش اختلاف دامن می‌زد و شاه ناصرالملک و کابینه را مقصر

می‌دانست ا شاه به صورت آشکار به مقابله با کابینه برخاست و دستور تعطیل آن را داد. اختلاف‌های زیادی

وجود داشت. مهمترین موضوع پیش روی آن‌ها نبودن مهمترین مشکل همچنین کمبود نقدینگی

بود. مجلس در صدد راه اندازی بانک ملی بود و ناصرالملک بدنبال کمک گرفتن از انگلیسی‌ها. اما بانک

شاهنشاهی کمک زیادی به او نمی‌کرد و شاه نیز زمینه استعفای او را فراهم آورد. او فکر می‌کرد با توجه به

اقداماتی که در جریان است احتمال یک کودتا بعید نیست؛ کودتایی که از سوی فوج قزاق هم صورت

خواهد گرفت. شاه هم می‌خواست که کابینه سقوط کند. او حتی یک بار هم برای عزل دولت دست به

استخاره شد اما بد آمد. با این همه سرانجام شاه اقداماتش را شروع کرد. مخبرالسلطنه هدایت می

نویسد:« مانند همه کابینه ها چله که طی شد تا ۱۴ ذیقعده نزدیک غروب شاه وزرا را احضار فرمودند در

صحن گلستان جمع شدیم و در یکی از خیابان‌ها نزدیک نارنجستان شریاب و مورد عتاب و خطاب فرمودند

حالا من خوابیده‌ام برای من وزرا را معین می‌کنند و صورتا هم حق داشت. دیدیم گلستان خارستان است

مجال زبان نبود گوش شدیم. حمله آخر این بود که که بروید در اطاق امیر بهادر توقیف معلوم شد علاالدوله

هم در آبدارخانه توقیف شد و محکوم به اعدام عضدالملک هم برای حفظ او در آبدارخانه منتظر عفو

ملوکانه است. به امیر بهادر گفتم؛ ناصرالملک نشان‌هایی از دولت انگلیس دارد و به سراغ او خواهند آمد.

خوب است کار به آن‌جا نکشد. گفت صنیع‌الدوله هم به من گفت. معطل کار علاالدوله و در محظور

عضدالملکیم. برای ناصرالملک خطری نیست. چیزی از شب نگذشته بو که چرچیل تشریف آوردند. »

احتشام‌السلطنه هم می‌نویسد :« در این زمان فشار انجمن‌ها برای تبعید امیربهادر و سعدالدوله به شاه بالا

گرفت. شاه ناصرالملک را خواست و گفت انجمن‌ها حق ندارند که مستقیم به او نامه بدهند. اگر کاری

دارند به مجلس بگویند. عزل و نصب امیربهادر هم چون کشیک‌چی خودش است به کسی ربط ندارد.

ناصرالملک می‌گوید که این را نمی‌تواند بگوید و شاه عصبانی می‌شود و ناصرالملک استعفا می‌دهد….»

استعفای ناصرالملک شاه را البته غافلگیر کرد. محمدعلی شاه قصد دستگیری ناصرالملک را هم داشت، ام

نزدیکان شاه به او توصیه کردند با توجه به نشان‌ها و حمایت‌هایی که انگلیسی‌ها از ناصرالملک می‌کنند

بهتر است وزیر مختار انگلستان در جریان باشد. مسیو چرچیل که می‌آید به شاه می‌گوید:« ما باید تقصیر

ناصرالملک را بدانیم، اگر خیانتی کرده است نشان‌های خودمان را از او پس بگیریم.»

به این اعتبار شاه به ناصرالملک فرصت داد تا تصمیم بگیرند. او به همراه علاالدوله و وزرا به خانه‌اش در

خیابان علاالدوله رفتند و سحر آن روز در حالی که تهران آبستن حوادث تازه‌ای است به سمت اروپا این شهر

را ترک کرد. 

ناصرالملک تا زمان فتح تهران به ایران بازنگشت و در انگلستان ماند. او بعد از فوت علی‌رضاخان

عضدالملک که ریاست ایل قاجار را داشت یکی از گزینه‌های فرعی در دست گرفتن نیابت سلطنت بود. شاه

هنوز سه سال تا سن بلوغ داشت و کشور در شرایط نارامی بود. پس با تلاش ذکالملک ناصرالملک به عنوان

گزینه اصلی در مجلس مطرح و با رای ضعیفی به عنوان نیابت سلطنت انتخاب شد. ناصرالملک برای قبول

چنین پستی شرایط سنگینی قائل شد که از جمله ماهیانه یکصد هزار ریال حقوق بود. در اسفند ۱۲۸۹

ناصرالملک با تشریفات زیادی وارد شد و درباری برای خود تدارک دید.

او در مهمترین اقدامش مجلس دوم را منحل و اجازه تشکیل مجلس سوم را نداد. بسیاری از منابع مقاومت

مجلس دربرابر اولتیماتوم روسیه برای استخدام شوستر را دلیل این کار می‌دانند. اما سابقه و نوشته‌های

ناصرالملک نشان می‌دهد که او معتقد بود که هنوز مشروطه برای ایران زود است. او در طول دوران

نایب‌السلطنگی چندین بار به لندن رفت. او بعد از به سلطنت رسیدن احمدشاه همزمان با آغاز جنگ جهانی

اول به لندن رفت و تا ۱۳۰۴ به ایران بازنگشت. در سال ۱۳۰۶ درخانه‌اش در خیابان فردوسی میان کوچه

برلن و بلژیک درگذشت و در حرم عبدالعظیم به خاک سپرده شد. 

ناصرالملکتاریختاریخ معاصرمشروطه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید