سریال وایکینگها (Vikings) درامی تاریخی و زیبا است که در طول مدت پخش طرفداران زیادی پیدا کرد. خالق این سریال مایکل هرست (Michael Hirst) بوده که ساخت فیلم مشهور Elizabeth 1998 را نیز در کارنامه خود دارد. البته پخش این سریال با سریالهای دیگری مثل بازی تاجوتخت همزمان شد و نتوانست آنطور که باید دیده شود. هرچند که این سریال توانست توجه بسیاری از محاطبین را به خود جلب کند. سریال وایکینگها توانست در جشنوارههای مختلف ۱۳۴ نامزدی کسب کند و در ۴۴ مورد برنده جایزه شود. با ما همراه باشید تا در این مطلب به معرفی و بررسی سریال وایکینگ ها بپردازیم.
سریال وایکینگ ها درباره یک قهرمان بسیار معروف در قبیله وایکینگها به نام رگنار لاثبروک و خاندان او است. داستان این سریال حماسی از دوران نوجوانی جوانی رگنار شروع میشود و در طول سریال مسیری که رگنار برای رسیدن به قدرت، ماجراجوییها و نبردهای خود طی میکند، نمایش داده میشود. رگنار در ابتدا یک کشاورز ساده بوده و در ادامه به یک جنگجوی بزرگ تبدلی شده و به انگلستان و فرانسه حمله میکند. او با این کار کل اروپا را به وحشت میاندازد. این سریال به زندگی دیگر قهرمانان قبیله وایکینگها از جمله پسرهای رگنار و نبردهای آنها نیز میپردازد.
وایکینگها اقوامی بودند که در سرزمینهای شبهجزیره اسکاندیناوی زندگی میکردند. سرزمین اسکاندیناوی امروزه شامل کشورهای دانمارک، نروژ، فنلاند و سوئد میشود. وایکینگها جنگجویان دلیری بودند که در دریانوردی مهارت زیادی داشتند. این اقوام در قرونهای هشتم تا یازدم میلادی با حملات سریع و بیرحمانه خود به فرانسه و بریتانیا وحشت زیادی برای کشورهای اروپایی به وجود آوردند. وایکینگها مردمانی آزاده با عقاید مذهبی مخصوص به خود بودند که بیشتر کشاورز بوده و به دادوستد مشغول میشدند.
این اقوام برای پیدا کردن سرزمینهای جدید و زیمنهای حاصلخیز برای کشاورزی به سفرهای پرخطری میرفتند و در بعضی مواقع هیچوقت از این سفر برنمیگشتند. کشف سرزمینهای ایسلند و گرینلند از جمله دستاوردهای وایکینگها بود. دوران طلایی وایکینگها بعد از حمله شاه هارالد نروژی، رهبر وقت وایکینگها و شکست شاه هارولد دوم، پادشاه وقت انگلیس، به پایان رسید. چرا که دیگر وایکینگها به هیچ سرزمین دیگری حمله نکرده و داستانهای حماسی آنان تمام شد.
داستان سریال وایکینگ ها در خلال دوران طلایی این اقوام اتفاق میافتد و زندگی رگنار لاثبروک و پسران او را دنبال میکند. با اینکه به نظر میآید داستان سریال بر اساس واقعیت باشد اما مرجع معتبر تاریخی نداشته و وجود شخصیتهای آن از جمله رگنار هنوز ثابت نشده است. البته دیدن این سریال، بیننده را به شکل جالبی با زندگی و عقاید وایکینگها آشنا میکند. بررسی مفصل سریال زمانبر و خستهکننده خواهد بود. بنابراین به طور خلاصه فصلبهفصل این سریال را بررسی خواهیم کرد.
سه فصل اول سریال داستان زندگی رگنار لاثبروک را دنبال میکند. این سه فصل نسبت به سه فصل بعدی از نظر محتوا و کیفیت سطح بسیار بالاتری دارد. روند پیشروی داستان سریال بهگونهای است که بیننده بهراحتی میتوانند تکبهتک شخصیتهای سریال را بشناسد. در این سه فصل روی تمام اتفاقات دراماتیک آن، جنگهای بزرگی و کوچکی که در سریال شکل میگیرد، بهدقت و ظرافت زیادی کار شده است. به همین دلیل داستان ریتم مناسبی دارد؛ یعنی اتفاقات نه خیلی سریع و بدون پیشزمینه شکل میگیرند و نه بهشدت کند و حوصله سر بر پیش میرود.
روند داستان در فصل چهارم سریال وایکینگ ها کمی متفاوتتر دنبال میشود. اول اینکه تعداد قسمتهای این فصل سریال نسبت فصلهای قبلی دوبرابر شده و شخصیتهای متعددی به سریال اضافه میشوند. تغییر ریتم داستان سریال یک حرکت بهشدت ریسکی است و احتمال دارد که دچار ریزش بیننده شود. البته مایکل هرست اتفاقات را به شکل بسیار زیبا و خلاقانه کنار هم قرار میدهد؛ به طوری که شاهد دیالوگها و بازیهای بینظیر بازیگران سریال در این فصل بودیم. گل سرسبد بازیگران این سریال تراویس فیمل بود که در نقش رگنار لاثبروک به ایفای نقش پرداخت.
در فصل پنجم سریال وایکینگ ها که فصل ماقبل پایانی سریال به شمار میرود، داستان پسرهای رگنار روایت میشود. همچنین به روایت داستان دوست قدیمی و وفادار رگنار که فلوکی نام دارد، پرداخته شده است. در این فصل به یک سری مفاهیم معنوی پرداخته میشود که بسیار پربار و عمیق هستند. به همین دلیل این فصل از سریال هم به شکلی دیگر برای بینندگان آن جذاب بوده است.
مایکل هرست از فرمول جورج آر آر مارتین نویسنده نغمه یخ و آتش، در این سریال استفاده کرده و داستان آن را بر پایه شخصیتها تعریف نکرده است. در واقع این داستان نیست که در خدمت شخصیتها است، بلکه شخصیتها هستند که در مسیر داستان قرار دارند. بنابراین داستان به یک یا چند شخصیت خاص وابسته نبوده و روایت آن قویتر و آسانتر خواهد بود.
در فصل ششم سریال وایکینگ ها بهوضوح حس میشد که شخصیتی قدرتمند و باابهت مثل رگنار حضور میداشت. البته خلق شخصیتی مثل رگنار که کاریزماتیک بوده و ابهت زیادی دارد، در یک مدتزمان کوتاه کار بسیار دشواری است. در این فصل بیشتر به مفاهیم عمیقتر و بزرگتر زندگی اشاره میشود. شخصیتهای سریال با بزرگتر شدن از نظر سنی، پختهتر میشوند و درنهایت مشاهده میکنیم که با وجود یاغیگری و درندهخویی ظاهری وایکینگها، این مردمان بیشتر به دنبال زنده ماند و زندگی کردن هستند. همچنین به دنبال زمینهای حاصلخیز برای کشاورزی و دادوستد میگردند. البته قدرتطلب و خونخواهی برخی از وایکینگها را به نابودی کشاند.
اگر سریال وایکینگ ها را با سریالهایی مثل بازی تاجوتخت مقایسه نکنیم، میتوان گفت که این سریال در نوع خود یک اثر فاخر و ارزشمند به شمار میرود. ساخت چنین سریالهایی که به این اندازه وسیع هستند بسیار دشوار، زمانبر و هزینهبر است. چنین سریالهای حماسی که به مفاهیم عمیق میپردازند بهشدت میان مخاطبین محبوبیت پیدا میکنند. به دلیل محبوبیت زیاد در اوایل تولید سریال، هزینههای آن بالاتر رفته و درنتیجه ممکن است سطح کیفی آن کمی پایینتر بیاید. البته در تولید سریال واکینگ ها دقت زیادی به خرج داده شد و خالق این اثر سعی کرد که سطح کیفی آن را تا پایان سریال بهخوبی حفظ کند.