ویرگول
ورودثبت نام
فرید فرجی
فرید فرجی
خواندن ۳ دقیقه·۴ ماه پیش

آینه چون عیب تو بنمود راست...

یکی از بدترین و خطرناک ترین مسائلی که اول در خودم و بعد بین دوستانم دیدم Ego Centric Pivot هست. یک ایده که فکر می‌کنیم پول ساز و آسونه برمی داریم و جلو میریم، بعدش میبینیم مسائل به اون سادگی ای که فکر می‌کردیم نیست و ایده هم اونقدری که فکر می‌کردیم خوب و پولساز نیست.

در همون لحظه، در دنیایی که پر از مشکل و فرصت و ایده است یک ایده ی دیگه میبینیم که فکر می‌کنیم اجراش از ایده ی قبلی ساده تره اما بجاش پولسازتره. میشینیم یک حجم بازار هم حساب می‌کنیم یا چند تا بنچ مارک می کنیم تا خودمون و دیگران رو راضی کنیم که کارمون عاقلانه است. و اینطوری Pivot می‌کنیم و اجرای ایده ی بعدی شروع میشه. آیا آروم میگیریم؟ مینویسم و امضا میکنم که آروم نمیگیریم. وقتی ایده ای رو اینطوری انتخاب کردیم یکمی میریم جلو و دقیقا همون مراحل قبلی تکرار میشه. میبینیم مسائل به اون سادگی ای که فکر می‌کردیم نیست و ایده هم اونقدری که فکر می‌کردیم خوب و پولساز نیست. در همون لحظه یک ایده ی دیگه... و همین لوپ هزاران بار تکرار میشه و ماه ها میگذره و ما ناامیدتر و سرگشته تر از همیشه ایم.

من میتونم بگم بالای ده، بیست تا ایده ی مختلف رو برداشتم و استارت زدم و این لوپ رو تجربه کردم و آروم نگرفتم تا اینکه بالاخره یک روز اینو فهمیدم:

اگر قراره Pivot ی انجام بگیره، در صورتی انجام میگیره که بفهمی مشکل اشتباهی رو نشونه گرفته بودی و مشکل درستی رو پیدا میکنی و شروع به حلش میکنی. یا اینکه حالت با مشکلی که داری حل میکنی خوب نیست و توی مسیر زندگیت نیست و برخلاف فلسفه و جهان بینیت هست. چندتا مثال از مواردی که میگم نباید بخاطرش Pivot کرد این هاست:
۱. ایده ی قبلی مشکل درستی رو نشونه می‌گرفته و اون هایی که از پروداکت فعلی استفاده میکنن راضی ان اما حجم بازارش کوچیکه و پول کافی ازش درنمیاد.

۲. ایده ی فعلی خوب نیست اما ایده ی جدیدمون با اینکه ترنده و سرمایه گذارها براش صف کشیدن اما مشکل واقعی کسی رو حل نمیکنه.

۳. ایده ی فعلی مون مشکل درستی رو حل میکنه و نمونه ی اولیه مون هم کار میکنه اما به یک دلیلی اجراش سخته. مثلا دولت جلوش ایستاده یا تکنولوژی مون بهش نمیرسه یا ...

نقدم رو گفتم. حالا ادعام چیه؟

ادعام اینه که تقریبا همیشه این بیت برقراره:
"الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها، که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها"

ما فارغ از اینکه ایده مون چیه همیشه به مشکلات جدی خواهیم خورد و زمانی موفق میشیم که خودمون بزرگتر از مشکلات باشیم و بتونیم حل شون کنیم. فرض کنید دو کارافرین داریم که هردو یک ایده ی ساده و پولساز اما شبیه به هم رو انتخاب کردن و دارن اجراش میکنن. در راه توسعه ی یک پروداکت هزاران هزار دوراهی و چندراهی وجود داره که در طول هر یک روز باید یک یا چندتا از این راه ها حذف و یا انتخاب بشن. همین جزئیات تصمیم ها در میان مدت این دوتا محصول که در ابتدا ایده ی مشابه داشتند رو میتونه فرسنگ ها از هم متفاوت کنه. پس ایده ی اولیه مهم نیست و این مسیر حل مشکله که یک پروداکت رو پروداکت میکنه. ایده ی اولیه فقط یک نقطه است اما پروداکت شکلیه که از وصل کردن نقاط بسیار زیاد به هم شکل میگیره و مهم اینه که کدوم نقاط به کدوم ها وصل شدن و کدوم ها از توجه ما حذف شدن.

حرفم اینه که اگر میبینیم محصول مون کار و رشد نمیکنه علتش رو درون خودمون جست و جو کنیم.

پروداکت آینه ی ماست.
آینه چون عیب تو بنمود راست، خود شکن آینه شکستن خطاست..‌



آینه عیبعیب بنمودمشکل درستی
پزشکی که از پنج سال پیش حس کرد اگر به حوزه ی طراحی محصول ورود کنه تعداد بیمار خیلی بیشتری رو میتونه درمان کنه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید