شاید اهداف، یک حقیقت سخت در کسب و کار باشند اما اهداف توسط انسانهایی که احساسات دارند به واقعیت میرسند. داشتن احساسات، ضعف نیست.
Bel littlejohn کتابی دارد با عنوان “مرا در آغوش بگیر هنگامی که اشک میریزم، به خاطر اشکی که برای این دنیا میریزم”.
او مقالهنویس روزنامه گاردین بود که در ژانر تخیلی مینوشت. هدف او بیش از حد احساساتی، عاطفی و وسواسی بود. کسیکه همه چیز را عمیقا احساساتی میدید. شاید نوشتههایش یک جوک خوب بودند که در برابر هوش عاطفی قد علم کرده بودند. نوشتهها و مفاهیم او در سال ۱۹۹۰ مشهور گردید.
بسیاری از روسا تمایل دارند احساساتشان را با کسی در میان نگذارند. به طور سنتی بروز ندادن احساسات در محل کار با احترام نگریسته شدهاست . و اگر رئیسی احساساتش را بروز دهد عملی غیر حرفهای و خارج از عرف کسب و کار همراه با سوءظن تلقی میشود. روسا هر روز و به طور بیرحمانهای با اسناد، شمارهها، پول، و سود و زیان که سخت و بیاحساس هستند سرو کار دارند. در یک محیط مردانه، مردانگی معنایش این است که احساسات لطیفتان را نشان ندهید. یکی از فاکتورهایی که زنان همیشه در محیط کار همیشه مورد اتهام قرار گرفتهاند، همین احساساتی و عاطفی بودن ایشان در کسب و کار است. ( و اگر زنان رئیس با اعتماد به نفس و کاربلد باشند به آنها برچسبی میزنند تحت عنوان ادای رئیسها را در نیار)
نتیجه چیست؟ همانگونه که میدانید تعداد زنان رئیس انگشتشمار است.
هنگامی که پول میتواند به عنوان معیاری قابل لمس در نظر گرفته شود.، احساسات، اخلاق، انگیزه و فرهنگ به عناوین غیرقابل لمس تبدیل میشوند و دقیق شدن در مورد این معیارها مشکلتر میشود. و این، زبان اقتصاد یا چیزی نبود که رهبران اقتصاد دنبالش بودند. نقل قولی برجسته از پیتر دراکر که البته سند یا نوشتهای از آن در دست نیست، میگوید: فرهنگ، استراتژی را برای صبحانه میخورد. خیلی از افراد با این گفته موافق هستند. یک فاصله بین تطبیق اهمیت احساسات در کار و کاری در مورد احساسات انجام دادن وجود دارد.
کمبود همدلی
در سال ۲۰۱۶ در مراسم فارغالتحصیلی که برای دانشآموزان در دانشگاه نورت وسترن شهر شیکاگو گرفته شده بود ، سناتور جوانی در آن مراسم سخنرانی کرد. باراک اوباما. او یک آدرس از یک آغاز را داد. او درسهای زیادی در سخنانش به آن دانشآموزان آموخت اما برجستهترین درسی که آنها یاد گرفتند مفهوم همدلی بود.
اوباما گفت، چیزهای زیادی هست که میتوان درباره کسری بودجه فدرالها گفت. اما من فکر میکنم ما بیشتر باید در مورد کمبود همدلی بین خودمان صحبت کنیم. توانایی قرار دادن خویش در جای دیگران، و نگاه کردن دنیا از چشمان انسانهایی که با ما تفاوت دارند.
او در ادامه از فرهنگی انتقاد کرد که ارزش پول و ثروت را بالا میدانند، فرهنگی که ظاهر فیزیکی را مهم میدانند و دانستن کامل زندگی ستارهها را هر روز پیگیری میکنند . او با انتقاد از این فرهنگ که باعث دلسردی حس همدلی میگردد آن را محکوم کرد. او سخنانش را با تشویق دانشآموزان جوان برای گسترده کردن افق فکریشان و دلواپس و نگران بودن برای دیگران ادامه داد. استدلال کرد که با نگران بودن نسبت به شرایط دیگران،آنها از لحاظ شخصیتی رشد خواهند کرد و به انسان بهتری تبدیل خواهند شد.
این یک روش عالی است. مفهوم همدلی به وسیله نامزدی پشتیبانی میشد که خود را آماده شرکت در بزرگترین انتخابات دنیا میکرد. دیگر زمان آن گذشته است که حس همدلی نادیده گرفته شود یا سعی در بیاثر بودن آن نشان داده شود. همدلی در محیط کار باید نقش مهمی داشته باشد. نه تنها در محیط کار بلکه در همه جا.
خجالت نکشید، احساس همدلی کنید
وقتی شما میتوانید یک گفتگوی مشکل را به حد افراط ادامه دهید، پس میتوانید حس همدلی را نیز به حد افراط نشان دهید. کار یعنی انضباط و ضربالعجل. کار یک معالجه نیست. مدیران باید بتوانند که حس همدلی را نشان دهند، اما در مواقع لازم آنها باید به قاطع و محکم باشند.
پرفسور Paul Bloom استاد روانشناسی دانشگاه Yaleدر کتاب “بر ضد همدلی و محبت منطقی “، به روشن شدن این نکته کمک کرده است. او به درستی دست روی خطر این موضوع میگذارد. برای مثال، دکتری که بیش از حد با بیمارش همدردی کند، و نتواند تجویز و انتخاب لازم و خشن دارویی برای معالجه بیمارش را ارائه دهد یقینا نمیتواند بیمارش را معالجه کند. خطوط موازی در مدیریت واضح هستند. مکان کار یک مکان اجتماعی است که همه تصمیمگیریها باید به اتفاقآرا صورت بگیرد. بعضی وقتها به ما کاری گفته میشود که ما دوست نداریم آن را انجام دهیم و احساس بدی به آن داریم. یک رئیس میتواند بدون این که ما را برنجاند موضوع را درک کند . همدلی هوشمندانه باعث متمدنتر شدن محیط کار میشود و همدلی محدود محیط کار را به عقب میراند.
تحقیقاتی که توسط آکادمی مدرسه کسب و کار نورویچ صورت گرفته است نشان میدهد که پشتیبانی مدیران یک شمشیر دو لبه است. در یک لبه از بروز خستگی عاطفی در کارمندان پیشگیری میکند و در لبه دیگر باعث سرخوردگی و ناامید شدن کارمندان از محیط کار میشود.
دنیا را با احساستان ببینید
واکنش معقول در برابر همدردی مفرط و بیمزه ، نباید منجر به جلوگیری از بروز احساسات در محل کار شود. یکی از دلایلی که مردم فطرتا دوست ندارند رباتها وظایف را بر عهده بگیرند، این است که ما میخواهیم زندگیکردن، نفس کشیدن و احساس کردن یک انسان را در کنارمان ببینیم نه یک ربات فاقد احساس را.
ایدههای با ارزشی مانند برند، سرمایه انسانی، فرهنگ، به طور فزایندهای رو به افزایش هستند چیزی که وجه تمایز بین کسب و کارهای موفق و رقبای ضعیف آنها است. شاید یک مدیر مالی نتواند این معیارها را اندازهگیری کند، یا چگونه روی آنها سرمایه گذاری کردن را نداند. مدیران زیادی ماشینها را به کار میاندازند اما نمیدانند که چگونه با انسانها باید رفتار کنند.
رهبران معقول از مدیران خود خواهند خواست که توانایی نشان دادن همدلی هوشمند را در محیط کار داشته باشند. به همان اندازه که از آنها میخواهند کارکرد مناسب در همه سطوح ثابت باقی بماند. مدیریت ،هنر برقرار کردن توازن بین قلب و مغز است. ما باید نسبت به مدیران احساس خوبی داشته باشیم تا کارمان را درست انجام دهیم.