شش ساله بودم که یه شب تابستانی بچه های فامیل اومدند خونمون و پیشنهاد فوتبال در پارک را دادند و دقیقا در همین لحظه دنیای خاطرات من متوقف شد. دقیقا فردا صبح حدود ساعت 10 دنیای من و خاطراتم باز شروع میشه.
در این توقف چند ساعته مادرم تعریف می کنه که در یه بازی فوتبال 6 نفره، برادرم به جای اینکه توپ را مورد هدف قرار بده پای من هدف اشتباهی میشه و به پای من زدن همان و زمین خوردن من همان. از انجایی که هیچ تکانی نمی خوردم و واکنشی نداشتم من رو به کناری می برند و با انواع روش های آب قند و سیلی و .. من به هوش میام. آن شب را من در کمال سلامت در کنار خانواده به صبح می رسانم.
شروع دنیای من و خاطراتم: درست یادمه که صبح سوالات عجیب غریب از مادرم می پرسیدم و هیچ خاطره ای از دیشب و اتفاقات دیشب نداشتم و اونجا بود که نگران من را به دکتر مغز و اعصاب می برند و پس از بررسی های تصویربرداری متوجه می شوند که ضربه به ناحیه تمپورال مغز من، اون توقف خاطرات و فراموشی را به وجود آورد. سال ها گذشت من کامپیوتر خوندم و مشغول به کار بودم اما رابطه و همبستگی بین ناحیه های مختلف مغز و نوع رفتار سوال اصلی ذهن من باقی موند. بالاخره شروع دوباره در زندگی را شروع کردم و علوم اعصاب خوندم. الان خیلی از همبستگی ها بین مغز و رفتار را درک کردم و می توانم بگم که مغز ادم ها را می شه توسط نقشه مغزی ارزیابی کنیم و به خوب کردن حال مغز آدم ها و در نتیجه خوب شدن نوع رفتارهای روزمره آنها کمک کنیم.