ویرگول
ورودثبت نام
فخری حسینی
فخری حسینی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

بافتن روزگار

تمام دنیا پوچ است و فانی، ما هستیم که معنا میدهیم به تار و پودش. گاهی ظریف میبافیم انقدر ظریف که درخشان است و تلالو دارد و هر چیز دقیق سر جای خودش هست و می‌تراود و تازگی دارد. گاهی انقدر شلخته میبافیم که گره‌هایی وسط طرح‌مان میفتد گره‌هایی که در طرح کلی یک ناموزونی و ناهماهنگی ایجاد میکند. اما هر چه بیشتر ببافیم و طرح‌مان بزرگ و بزرگ‌تر شود، دیگر آن گره‌ها به چشم نمی‌آیند. باید تجربه‌ها را از سر گذراند تا جلوی این تکرار ناموزون گرفته شود. زندگی بافتن است و نخ‌های این طرح و بافت، تصمیم‌های ما در قبال اتفاقات و پیشامدهای روزگار ماست.

در بین این بافتن‌هاست که از جایی نامعلوم و یکباره به مانند شهاب سنگ ضربه‌هایی به بافتمان وارد میشود که غیر قابل مهار و کنترل هستند. ولی میدانیم که ما بافنده‌ایم و حالا حالا ها خواهیم بافت. زندگی جریان دارد و نخ‌های زیادی از راه میرسند و منتظر نمی‌مانند برای توقف ما. ما در جریان زندگی قرار داریم و چاره ای نداریم جز ادامه دادن. شهاب‌سنگ‌ها غافلگیر کننده‌اند و سهمناک. آنقدر ناگهانی که فکرش را هم نمی‌کردی که بیایند و بیفتند مانند بختک روی بساط روزگارت. گاهی اگر خیلی شانس بیاوریم مدت ماندنشان طولی نمی‌کشد ولی بعضی وقت‌ها مهمان همیشگی و عضو ثابت می‌شوند که مدارا می‌طلبند و صبوری. با این اوضوع، راه چاره نخ‌های رنگی شادتری است که این بدقوارگی و بیرنگی ضربه‌ها را جبران ‌کنند. نخ‌های خوشرنگ و لطیف‌تر با حجم زیاد که بافتی درخشان و متراکم بسازند و حفره‌های شهاب‌سنگی را به حاشیه برانند و رنگ فراموشی به آنها بزنند. سختی کار همینجاست، دقیقا همین نقطه که به دنبال رنگ هستی آن هم از نوع روشنش. مجبور می‌شوی از بین کلاف پیچیده زندگی، سر نخ بیابی و آنرا با قدرت برای خودت جدا کنی و بیرون بکشی تا باز هم بتوانی ادامه دهی.

روزگارزندگیاتفاقتداوم
کارشناس ارشد مدیریت کارآفرینی دانشگاه تهران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید