افسانه‌جویان
افسانه‌جویان
خواندن ۹ دقیقه·۵ روز پیش

فاتحه‌ای بر فیلم «مرثیه‌ای بر یک رؤیا»

هفت هشت سال پیش که ترامپ برای دور اول رأی آورده بود، یه مقاله‌ای (که هر چی می‌گردم پیداش نمی‌کنم) رو خوندم که می‌گفت چند دهه‌ پیش، کارتون‌ها چیزهایی مثل همدردی و خویشتن‌داری و برابری رو ارزشمند نشون می‌دادند؛ مثلاً کارتون «بچه‌های کوه آلپ» یا «باخانمان». اما در یکی دو دهه‌ی گذشته خیلی از کارتون‌ها موضوعاتی مثل «تو [لابد به‌تنهایی] می‌تونی!» و خودمحوری و موفقیت فردی و مالی رو برجسته می‌کنند و چیزهایی مثل فقر و آسیب‌پذیری رو مورد تمسخر قرار میدن. و اون مقاله می‌گفت که انتخاب شدن ترامپ اصلاً عجیب نیست، چون خصلت‌ها و اخلاق‌هایی که ترامپ داره رو ما پیش از این در سینما و زندگی‌مون انتخاب کرده‌ایم.

در سایت‌های فیلم و سایر فضاهای مرتبط با سینما و فیلم، یه لیستی وجود داره به نام ۲۵۰ فیلم‌ محبوبِ تاریخ سینما. خیلی‌ها به این لیست مراجعه می‌کنند. بعضی از سایت‌ها هم‌ هستند که به فیلم‌ها نمره میدن؛ مثلاً از یک تا ده. یکی از این فیلم‌های اون لیست برترین‌ها، فیلم «مرثیه‌ای بر یک رؤیا» هست که بینندگان بهش نمره‌ی ۸/۵ داده‌اند از ده. فیلم با موضوعاتی مثل اعتیاد کلنجار میره. این فیلم، و خیلی‌ فیلم‌های دیگه‌ی اون لیست، به نظر من نه فقط برتر یا خوب نیستند، بلکه بسیار هم دوزاری، سطحی و مخرّب اند.

توی این متن، که چند وقت پیش توی کانال دیگه‌ای هم گذاشته بودم، طی یه گفتگو، سعی کردم بگم که چرا این فیلم، به معنی دقیق کلمه، آشغال ه.


- حوزه های مورد علاقه ت رو دیدم و به نظرم جالب اومدند (به جز دارن آرنوفسکی البته)!

- از فیلمای آرنوفسکی می‌ترسی؟

- از فیلم‌های آرنوفسکی می‌ترسم؟ نمی‌دونم... بهش فکر میکنم اما بعید می‌دونم. نه اینکه از ترسیدن خجالت بکشم، نه. از خیلی چیزها می‌ترسم. فقط بعید می‌دونم. مسأله‌ام بیشتر اینه که به نظرم فیلم‌هاش سطحی می‌رسند. من فقط اون فیلم «مرثیه‌ای برای یک رؤیا» رو دیده ام البته. و به نظرم یه جور سوداگریِ تباهی میرسه. حالا شاید بگید چرا از روی یه فیلمش فقط قضاوت می‌کنی؟ که در جواب باید بگم چون بعضی خبط و خطاها، ساختاری اند؛ یعنی مربوط به زیرساختِ شخصیت یه آدم‌ اند و این چیزی که من از آرنوفسکی دیدم، بعید میدونم دیگه به این راحتی‌ها زدوده بشه از شخصیت یه کارگردان. حالا تو از چی آرنوفسکی خوشت میاد؟

- سطحی؟! چه فیلمی در نظر تو غیر سطحی ه؟ آرنوفسکی... فیلم‌هاش بی‌نظیرند... موسیقی و معنا... خیلی ژانر روانی و دارای سکانس‌های هنری... سوداگری تباه؟! به نظرم حقیقت‌گویی رُکی داشت این فیلم... و جلوی ورود آدم رو به راه دراگ و مواد مخدر رو میگیره... آرنوفسکی چیزایی رو بیان میکنه که کسی دوست نداره بهش بپردازه... حقیقت تاریک!

- اون کلمه‌ای که گفتم «سوداگریِ تباهی» بود. تباهی اسم مصدره و «ی» آخرش، «ی» مصدری ه، نه «ی» نکره؛ یعنی اینکه آدم با تباهی و سیاهی شروع به جلب توجه و داد و ستد کنه... یعنی خودِ اون تباهی برات واجد اهمیت و معنی نیست، بلکه صرفا میخوای باهاش معرکه بگیری. و حالا من باید دلیل‌هام برای حرفی که می‌زنم رو بیارم.

خب خیلی ساده اول از هر چیز باید از خودمون بپرسیم پدیده‌ی اعتیاد چیه اصلا؟ چه طور تجربه‌ای ه؟ چرا رخ میده؟ خواهان چیه؟ به یه معنا سعی کنیم «پدیدارشناسی» کنیم اعتیاد رو... یعنی تجربه‌ی اعتیاد رو از پنجره‌ی ذهن و روان یه معتاد بررسی کنیم. من به این میگم پرداختن به حقیقت تاریک... به اینکه سعی کنیم نفوذ کنیم توی قضیه و چرایی معنا و خواسته‌های نهفته در اون رو درک کنیم.

راستش تجربه‌ی اعتیاد برام خیلی تجربه‌ی قابل‌احترامی ه و سیاهی‌ش نه فقط من رو نمی‌ترسونه، بلکه اتفاقا به نظرم خیلی هم راه-نما هست... یعنی داره آدرس میده به آدم. بشخصه مدت‌ها در انجمن معتادان گمنام (NA) شرکت می‌کردم. از نظر من اعتیاد راهی هست برای فرار از واقعیتی که دلخواه نیست. یعنی یه معتاد، بر خلاف خیلی از افراد ظاهرا سالم، درک کرده که این واقعیتی که جلوی من هست، دلخواه و خواستنی و مطبوع نیست؛ رنج آوره؛ نمیشه باهاش احساس یگانگی کرد و اون معتاد برای همین، پناه می‌بره به یه مخدر تا بتونه این واقعیتِ ناخوشایندِ موجود رو فراموش کنه و اون احساسِ یگانگیِ گمشده‌ی انسان رو، لااقل در ذهن خودش، تجربه کنه.

«یه معتاد، بر خلاف خیلی از افراد ظاهرا سالم، درک کرده که این واقعیتی که جلوی من هست، دلخواه و خواستنی و مطبوع نیست؛ رنج آوره؛ نمیشه باهاش احساس یگانگی کرد.»

مشکل یه معتاد به نظر من اینه که به عوض تلاش برای تغییر اون واقعیت ازش فرار میکنه و به عوض کشف و آفرینش یه واقعیت دلپسند، همه چی رو می‌بره توی ذهن خودش و میخواد با یه لذت ذهنی همه چیز رو حل کنه. ولی اینکه از واقعیت ناراضی ه و اینکه دلتنگِ یه زندگی دیگرگون هست، بسیار ارزشمنده. معتادها از این جهت، از خیلی از آدمهای «سالم»، سالم تر اند، چون حساس بوده‌اند که تونسته‌اند تلخیِ وضعیت رو بفهمند و به عوض سنگ‌شدن و تن دادن به وضع موجود، در جستجوی تجربه‌ی یگانگی با جهان اند.

ولی جناب آرنوفسکی چی کار می‌کنه؟ در فیلمِ ایشون، اعتیاد نه دلیل داره نه معنا داره. هیچ خواسته‌ای در پشت اعتیادِ یه معتاد دیده نیمشه. فیلم معتادها رو افرادی بدبخت، بیچاره، تن‌داده به هر نوع حقارت و در یک کلام پوچ نشون میده. به جای نفوذ در ماجرای اعتیاد و در «وجود» معتاد، فقط احساس‌های سطحی اون رو توصیف می‌کنه. هیچ علت‌یابی و تبیینی در کار نیست. هیچ درک عمیقی از اعتیاد وجود نداره.

«ولی جناب آرنوفسکی چی کار می‌کنه؟ در فیلمِ ایشون، اعتیاد نه دلیل داره نه معنا داره. هیچ خواسته‌ای در پشت اعتیادِ یه معتاد دیده نیمشه.»

ولی کثیف ترین وجه قضیه اینه که سعی میکنه با نوعی اگزوتیسم، خودش رو نزدیک به پدیده‌ی اعتیاد نشون بدهد. اگزوتیسم تقریباً یعنی علاقه به چیزهای عجیب و غریب؛ درست همون کاری که سعید روستایی با فیلم‌هایی مث ابد و یه روز و متری شیش و نیم انجام میده... اینکه بیای و با نشون دادن چند تا تصاویر وحشتناک مثل ناچار شدن به تن‌فروشی به خاطر مواد یا اینکه مجبور بشی نمایش جنسی بدی و پول بذارند دهنت یا دستت قانقاریا کنه و این جور چیزا، سعی کنی توهمِ شناخت ایجاد کنی برای آدم‌ها. آدم‌ها هم فکر کنند که صِرفِ احساس‌مند شدن در برابر یک پدیده، یعنی ما اون پدیده رو درک کرده‌ایم. در حالی که اونها صرفاً یک سری هیجان رو تجربه کرده اند و بس... اون هم با نگاهی از بالا به پایین و متکبرانه... انگار که معتادها موجوداتی عجیب الخلقه هستند که یکسره با ما متفاوت اند و تمام این تفاوت و شکاف صرفا از یه چیز میاد: مصرف ماده‌ی مخدر؛ در حالی که تجربه مواد مخدر اصلا تجربه‌ی یونیک و خیلی منحصربه‌فردی نیست. کثیری از آدم‌ها اعتیاد دارند اعتیاد به همخوابگی، به خرید، به نشست‌های روشنفکرانه‌ی کافه‌ای، به وابستگی عاطفی، به درس خوندن در دانشگاه، به بازی کامپیوتری، به شغل‌شون و... .

«آدم‌ها هم فکر کنند که صِرفِ احساس‌مند شدن در برابر یک پدیده، یعنی ما اون پدیده رو درک کرده‌ایم. در حالی که اونها صرفاً یک سری هیجان رو تجربه کرده اند و بس... اون هم با نگاهی از بالا به پایین و متکبرانه...»

ما وقتی یه تصویر خیلی عجیب و غریب از اعتیاد خلق می‌کنیم، عملا باعث میشیم که فرد فقط از علائمِ ظاهریِ خیلی تابلو و ضایعِ مسأله بترسه و ازش فرار کنه. اما آیا اصل بیماری اعتیاد شناخته و درمان شده؟ آیا ریشه‌های گرایش به اعتیاد مشخص شده و براش تدبیری اندیشیده شده؟ نه!

تو خودت پزشک هستی و دیگه خودت اینا رو بهتر بلدی توی دیاگنوز کردن (تشخیص بیماری). کسی که تب داره رو که آب یخ نمی‌ریزند روش تا تبش بیاد پایین! تب یه ریشه‌ای داره و اون هم عفونت ه به عنوان مثال. باید رفت سراغ ریشه‌ها. ریشه‌ی قضیه اعتیاد یکی هم اینه که ناخوشایندی واقعیت‌های اطراف ما و نیاز ما به یگانگی با جهان، گاهی ما رو سوق میده سمتِ کارهایی که انجام شون میدیم صرفاً برای اینکه فراموش کنیم و نخوایم جستجو و مبارزه کنیم... حالا یکی با مواد مخدر این فراموشی رو دنبال میکنه؛ یکی هم با یه رابطه‌ی عاطفی داغون.

ثمره‌ی اجتماعیِ این روشِ پرداختن آقای آرنوفسکی به اعتیاد چیه؟ اینکه یه سری بچه مثبت خط‌کشی شده‌ی طبقه متوسطی رو بترسونی و هیجان زده کنی و بگی ببین عبرت بگیر: «اگه درس نخونی میشی دستمال توالت. اون وقت باید گُه بخوری گُه!» (امیدوارم این شوخی رو شنیده باشی) راستش رو بخوای این فیلم به نظرم شبیه سریال «آینه عبرت»ه که دوره بچگی ما پخش می‌شد... یا مث سریال «خط قرمز»؛ یعنی اصلا نمیخواد از خودش بپرسه توی اون سیستم فرهنگی و آموزشی و اقتصادی ایران یا آمریکا یا هر جای دیگه چه چیزایی هستند که باعث میشن آدمها فرار کنند از واقعیت و پناه بیارند به مخدر؟ چرا اون آدم‌ها اعتیاد پیدا کرده اند؟ خواسته‌شون چیه؟

«ثمره‌ی اجتماعیِ این روشِ پرداختن آقای آرنوفسکی به اعتیاد چیه؟ اینکه یه سری بچه مثبت خط‌کشی شده‌ی طبقه متوسطی رو بترسونی و بگی ببین! عبرت بگیر! مثل تبلیغات جمهوری اسلامی که با نشون دادن اخبار بمب‌گذاری و ناامنی در گوشه و کنار جهان، میخواد بگه قدر امنیت و چیزای دیگه‌تون رو بدونید و دنبال چیز بیشتری نباشید و مبارزه‌ی سیاسی رو بذارید کنار.»

به نظر من ثمره‌ی این روشِ طرح و حل مساله مخاطبی خواهد بود ترس‌خورده، رام‌شده و محافظه کار. وقتی ما به این شکل به یه آدم میگیم که به وضع رِقّت‌بارِ معتادها نگاه کن، عملا کاری می‌کنیم که اون آدم وضع موجود خودش رو خیلی به اصطلاح «قدر بدونه» و سعی می‌کنه هر طوری هست همون رو حفظ کنه. مثل تبلیغات جمهوری اسلامی که با نشون دادن اخبار بمب‌گذاری و ناامنی در گوشه و کنار جهان، میخواد بگه قدر امنیت و چیزای دیگه‌تون رو بدونید و دنبال چیز بیشتری نباشید و مبارزه‌ی سیاسی رو بذارید کنار.

سوژه یا انسانی که به این شکل بر اساس ترسِ از قطع شدن دست یا جنون یا تن‌فروشی نره به سمت اعتیاد، فردا چه جور انسانی خواهد شد؟ به نظر من یه انسان محافظه‌کار.

ضمن اینکه اصلا روش موفقیت آمیزی هم نخواهد بود چون فرایندِ کشیده شدن آدمها به سمتِ اعتیاد، بالکل یه چیز دیگه است. وقتی مدرسهْ رقابت و اضطراب و بیهودگی بدهد به بچه‌ها، وقتی رسانه ها مخاطب رو تنبل و سطحی بار بیارند، وقتی ملت نمی‌دونند صبر و خویشتنداری خوردنی ه یا پوشیدنی، وقتی آدمها درک عاطفی‌شون اندازه‌ی آمیب باشه، وقتی روابط بین‌شون سطحی باشه و همه توی جمع احساس تنهایی کنند... وقتی این‌ها وجود داشته باشه، آدمها قدم به قدم به اعتیاد نزدیک میشن و صرف اینکه از مرحله ی آخر قضیه (اینکه می‌افتی توی جوب و می‌میری) ہتر‌سونی‌شون، جلوی این فرایندِ تدریجی رو نمی‌گیره که.

در کل من هم حقیقت های تاریک رو دوست دارم اما به نظرم آرنوفسکی این کاره نیست. :) باز هم اگه خواستی نقد و نظرت رو بگو. می‌شنوم با کمال میل. من در بحث آتیشی ممکنه بشم اما این رو بخشی از تئاتر ایده‌ها می‌دونم و مقصودم این نیست که حاضر نیستم بشنوم.

اعتیادفیلممعرفی فیلمآرنوفسکیسینما
اینجا فیلم‌هایی رو معرفی می‌کنم که به‌نظرم برای زندگی بهتر، حرفی برای گفتن دارند. t.me/film_andishe
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید