
1- «در زندگی، انسان در عجیبترین مکانها دوستانی پیدا میکند.»
(گوروبی خطاب به کامبی)

2- «تنها چیزی که دهقانان میشناسند، ترس است.»
(پدربزرگ خطاب به جمع ساموراییها)

3- «هیچ چیز مثل یک نبرد، شما را به دویدن وانمیدارد. وقتی که دیگر نمیتوانی بدوی، میمیری.»
(همرزم سابق کامبی خطاب به مردم)

4- «حالا گوش کنید. دشمن ترسناک است. همه ترسیدهاند. اما طرفِ مقابل هم از ما ترسیده است.»
(هیائاچی خطاب به گروه خودش)

5- «اینجا خیلی ساکت ه. در روزهایی مثل این، به سختی میشه تصور کرد که روی این کوه، راهزنها هستند.»
(گروبی خطاب به دیگر ساموراییها)

6- (در سکانس دیدار از پیرزن فرتوت و مستمند)
[کیکوچیو] - از آدمهای ضعیف متنفرم. کِرمهایی مثل این، آدم رو مریض میکنند. آزردگی و نالیدن دربارهی همه چیز! لعنت! من دلم میخواد کاری وحشیانه انجام بدم!
[کامبی] – بیزاری و آتش خودت را نگه دار برای راهزنها.[1]

7- «اما چه کسی؟»
(کامبی در حال طرح نقشه برای حمله به پایگاه راهزنها)
پ.ن:
[1] ) "Save your spit and fire for the bandits!"