ویرگول
ورودثبت نام
محمدرضا فیروزجنگ
محمدرضا فیروزجنگ
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

به عشق ایران

به نام یزدان

اقتصاد، پول، رفاه، آرامش و امنیت اقتصادی، آینده من و تو، شغل، تولید و... شده دغدغه ما. انگار که زنجیر شده ایم به فکر و خیال مشتی حسرت و امروزمان گم شده در آینده ای مبهم.

امروز تصمیم میگیریم فردا صبح یک جفت کفش بخریم از حقوق یک ماه پیش. فردا که آمد دیدیم حقوق ماه بعد را هم خرج نان و پنیر دیشب کردیم.

کفشها را تمیز کردیم از ترس آنکه اگر فردا نباشند پابرهنه چه کنیم!؟!؟

بعضی وقتها امیدی که به تلاش هر روزمان گره زدیم هم به ما میخندد.

امیدش امید نیست یا تلاشمان تلاش نیست!!!؟

من هم مثل شما گفتم نه.... یک جای کار میلنگد!

رفتم سراغ آبادی های پولدار و خوش آب و هوا که ببینم از کدام قنات، آب به درخت اقتصادشان میدهند که میوه اش خودشان را که سیر میکند هیچ،،،، در و همسایه را هم بی نصیب نمیگذارد.

دیدم قناتشان که مثل قنات ماست، حتی کم آب تر، درختشان هم مثل درخت ماست، پس چرا نمیلنگیدند!؟

تماشا کردم و دیدم آب را دست به دست میکردند، باغشان هم مرز ندارد،

هر کس برای خود سبدی داشت، سبد همه یک شکل بود و اما یک اندازه نبود،

شب که شد هر کس سبد خودش را پر میکرد و میرفت، هیچ کاری هم به سبد نفر قبل و بعد خود نداشت.

سبد بزرگی جلوی در باغ گذاشته بودند که هر کسی چندتا از میوه های خودش را داخل آن می انداخت و میرفت، کم زیاد بود ولی همه گذاشتند و سبد بزرگ پر شد از میوه ها و رفتند.

صبح که آمدم دیدم سبد بزرگ به شهر کناری فروخته شده و با پول آن درخت خریدند و نهال پشت نهال میکارند و بچه هایشان قد میکشند با نهال فردایی بهتر.


همراه شو عزیز

تنها نمان به در،

کین درد مشترک

هرگز جدا جدا

درمان نمیشود.....


ارادتمند؛
محمدرضا فیروزجنگ

۹۸/۱۱/۱۲


ایراناقتصاد مردم نهاد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید