بین خواندن، دانستن، باور داشتن و لمس کردن فاصله زیاد است!
این روزها از نزدیک چندتا نکته رو لمس کردم که میخواهم از سر بدیهی بودن، تکرارشون کنم.
آدمها خودآگاه و ناخودآگاه، مدام در حال ارزیابی و مشاهده اند، خصوصا وقتی تازهتر وارد یک جمع شدند، در مجموعههای کم سن و سال باید حواسمون خیلی بیشتر به رفتارها و پیامهایی که این رفتارها مخابره میکند باشد.
آدمها ارزیابیها و مشاهداتشون رو باور میکنند و تغییر این باورها خیلی سخته! اما نشدنی نیست. پس اگر به یک باور غلط تو مجموعه پی بردیم، سریع در صدد اصلاحش بربیایم.
آدمها مدام در حال مقایسه هستند اونم بر اساس ارزیابیها و مشاهداتشون!
تغییرات تو مجموعه باید خیلی با دقت و در نظر گرفتن همه ابعاد و اثراتش اتفاق بیفته، اگر ذینفعان خوب مطلع و درگیر نشن، احتمال موفقیت تغییر به همون اندازه کم و هزینه تغییر بیشتر میشه.
آدمها در مجموعهها (خصوصا محیطهای تیمی) به هم علقه و وابستگی پیدا میکنند، حتی اگر تیم رو به هر دلیل ترک کنند، حسها بینشان باقی می مونه و یه خاطره بد برای همتیمی، شاید مدتها بعد رفتنش هم تو ذهن همکاراش بمونه، باهاش همزاد پنداری کنند و روی تعهد و تعامل شون با مجموعه اثر منفی بذارد.
اگر بخواهم لمسشدههای این هفته مو کوتاه بگم، باید بگم:
"لطفا تعامل کنیم با هم تا ارزیابیهامون صحیحتر، باورهامون واقعیتر، مقایسههامون منصفانهتر، تغییراتمون اثربخشتر و حال خودمون و همتیمیهامون و مجموعه مون بهتر باشه"