یکی از واژههای پرکاربرد سالیان اخیر در ادبیات کسبوکاری و کارآفرینی کشورمان استارتآپ (Start-Up) بوده است؛ "کسبوکار نوپا" پرکاربردترین معادل برای این واژه جهانی است. هرچند نوپا بودن از جمله اصلیترین ویژگیهای یک استارتآپ است، اما شاید معنای دقیقی برای آن نباشد؛ چه بسا نوخیز بودن معادل با مصماتر و روشنتری برای این مفهوم باشد. اما اگر بخواهیم از سطح واژگان فراتر رفته و به ماهیت آن بپردازیم، میتوان مفهوم کاملتری از استارتآپ تعریف و تبیین کرد.
اگر یک کسبوکار سازمانیافته (سازمان) را به یک درخت تشبیه کنیم، یک استارتآپ به مثابه دانهی در حال جوانهزدن و خیز برای تبدیل شدن به درختی تنومند و حتی بستری برای تشکیل یک جنگل خواهد بود. با این تعبیر، استارتآپ مقطعی از عمر یک سازمان بالقوه (یک درخت احتمالی)، مبتنی بر یک ایدهی نوآورانه کسبوکاری (یک دانه) است.
تکرارپذیری (محصول و یا خدمت قابلیت تولید انبوه را دارد) و مقیاسپذیری (با افزایش منابع، قابلیت رشد تصاعدی در ارائه محصول و خدمت وجود دارد) ایده و مدل کسبوکار بالقوه، اصلیترین ویژگی استارتآپها است؛ اصلیترین هدف یک استارتآپ یافتن مدل کسبوکار تثبیت شده، برای خلق ارزش در سریعترین و گستردهترین حالت ممکن است.
با توجه به ویژگی های یادشده -یعنی تکرارپذیری و مقیاس پذیری ایده و مدل کسبوکار- اینترنت و یا در مفهومی جامعتر فناوری اطلاعات با واژه استارت آپ عجین شده است؛ به همین دلیل، همزمان با توسعه و افزایش عمومیت اینترنت (حدودا پس از سال 2000 میلادی)، کسب وکارهای استارت آپی آوازه پیدا کرده و توجهات زیادی را به خود جلب نمودند.
در حقیقت کسبوکارهای استارتآپی پیشرو و بنیانگذارهایشان، به مفهوم استارتآپ با تعریف یاد شده هویت دادند و این هویت خلق شده روز به روز بالغتر و شکل یافتهتر شد. طبیعتا برای فهم بهتر این هویت، که طرز تفکر خاص خود را داشته و دارد، باید به هویت استارت آپ های پیشرو همانند گوگل، علی بابا، آمازون، فیس بوک و به تبع آنها افرادی همچون لری پیج، جک ما، جف بزوس، مارک زاکربرگ رجوع کرد.
باید توجه داشت، وقتی در مورد هویت استارتآپی صحبت به میان میآید، این هویت صرفاً منحصر به کسبوکارها و افراد یاد شده نیست! دلیل بیان این نمونهها، آشنا بودن مخاطب با این اسامی است، حال آنکه مفهوم و هویت امروزی استارتآپ حاصل نقشآفرینی خیلیها بوده است. شاید به تعبیری بتوان گفت: نیمی از هویت امروزی استارتآپها متاثر از افراد ناموفق و کسبوکارهایی است که هیچ موقع شکل نگرفته و در همان مرحله نوخیزی خشکیده و ناکام ماندهاند.
تا اینجا مفهوم استارتآپ تعریف و بیان شد که استارتآپ یک هویت است؛ این هویت منطق، بنمایه و طرز نگاه منحصر به خود را که برگرفته از بازیگران این محیط است، دارد؛ چه آنان که در خلق این محیط پیشرو بوده و چه آنان که هماکنون نقشآفرینی میکنند. در طول سالیان شکلگیری این هویت، طبیعتا فرهنگ منحصر به آن نیز خلق شده و رشد و نمو یافتهاست. اگر فرهنگ را بایدها و نبایدها، رفتارها و یا به عبارت دیگر روحیهی مشابه مجموعهای از افراد بدانیم، فرهنگ استارتآپی نیز قابل تبیین خواهد بود.
پیش از تشریح فرهنگ استارتآپی، بیان سه نکته در رابطه با کلیات فرهنگ خالی از لطف نیست:
1) محتوای هر فرهنگ در دو بعد درونمایه و پوسته، قابل بررسی است. 2) هر فرهنگ، کارکردهایی دارد. 3) با فهم درست از یک فرهنگ و کارکردهای آن، میتوان از آن در راستای اهداف از پیش تعیین شده بهره برد.
فرهنگی که استارتآپها آن را پدید آورده و پرورش دادند، تاثیرات معناداری بر قواعد کاری در سرتاسر جهان گذاشت؛ به گونهای که استانداردهای جدید و بعضاً کاملاً متفاوتی را بنا نهاده و روحیه نوین کاری را به ادبیات کسبوکاری ارائه داد. شاید بتوان گفت: "تلاش مستمر امیدوارانه برای خلق ارزش افزوده ملموس با حداقل داشتهها در جهت حرکت از وضعیت موجود به وضعیت بهتر" اصلیترین درونمایه آن است. درونمایهای که ابعاد قابل تامل بسیاری دارد؛ در ادامه برخی از مهمترین ابعاد آن تشریح گردیده است:
1) مساله محوری و ایدهپردازی؛ اصالت را در مساله میداند نه راهحل؛ دنبال سوال درست است، نه الزاماً یافتن پاسخ به سوالات از قبل موجود؛ برای یافتن پاسخ میداند شاید بعضاً مدتها بایستی ایدهپردازی کند. بازگشت از مسیر طی شده بر اساس فهم درستتر از مسئله و انتخاب مسیر جدید در کسب موفقیت اجتنابناپذیر است.
2) ارزش آفرینی و تاثیرگذاری مشترک؛ به دنبال خلق ارزش است و خلق کردن صرف را درست نمیداند؛ ملاک حرکت خود را تاثیرگذاری کار و نه الزاما انجام آن، قرار میدهد. دنبال انجام کارهایی با تاثیر گسترده است. میداند تیمی از افراد، برای رسیدن به نتیجه بزرگ و خلق ارزش، حیاتی است.
3) خلاقیت، نوآوری و خودباوری؛ به دریچههای جدید مینگرد؛ خارج از چارچوبهای تعریف شده گام برمیدارد؛ ترس از بیان حرفها و انجام اقدامات جدید ندارد؛ جسارت در بیان چارچوبهای نو دارد. میداند باید به باورهای خود فرصت جولان بدهد؛ میداند که جهان امروز حاصل جولان باورهای افرادی در گذشته بوده است؛ میداند اغلب افراد در دایره امن خود زندگی میکنند و اگر به انتخاب آنها باشد، نباید از دایره امن خارج شد.
4) ریسکپذیری و ماجراجویی؛ میداند که به ازای ریسک بیشتر است که میتواند انتظار بازده بیشتر داشته باشد؛ ماجراجویی را روحیه لازم برای ریسکپذیری و به تبع آن کسب بهره بیشتر، میداند؛ خودش را مسئول انتخابهای خود دانسته و میداند باید بهترین ممکن را از وضعیت موجود محیط پیرامون خود، خلق کند.
5) ساختن و بهبود مستمر؛ میداند ساختن سخت و زمانبر است؛ برای ساختن چیزی که وجود نداشته است باید در طول مسیر یاد گرفت؛ تجربههایی که به بهای صرف وقت بهدست آمده است را باید محترم شمرد؛ به تدریج و مستمر باید ساخت و از سختی مسیر خسته نشد.
6) سختکوشی و جنگندگی؛ میداند جنگ دو سر دارد، برد یا باخت؛ از طرفی میداند جنگیدن راندهای مختلفی دارد؛ شکست در یک نوبت به معنای شکست در جنگ نیست؛ باید از شکستها برای جنگهای بعدی درس گرفت؛ سخت تلاش میکند و ناامید نمیشود. میداند دست کشیدن از تلاش، بزرگترین شکست است و نباید از ترس شکست، شکست خورد.
7) نتیجهگرائی و هدفمندی؛ میداند که هدف و نتیجه مهم است و فرآیندی که به صورت بهینه به هدف منجر نشود، فاقد ارزش پیروی کردن است؛ هدف چیست و چگونه به نحو بهتر و بی قیدتری محقق میشود را ملاک پایبندی و یا عدم پاینبدی به فرآیندها و چارچوبهای تعریف شده میداند.
8) محتواگرائی و ارزشگرائی؛ به رئیس یا مرئوس بها داده نمیشود؛ ارزش هر فرد، بدون درنظر گرفتن سن، تجربه و جایگاه، در نحوه خلق ارزش و انجام کار او تعیین میگردد؛ هر فردی میتواند تعیینکننده باشد، اگر در راستای تحقق هدف خلق ارزش بهتری کند.
9) قناعت و بهرهوری؛ میداند برای رسیدن به زیاد باید از کم آغاز کرد؛ باید داشتههای کم خود را بهینه استفاده کرد؛ بهرهوری را نه تنها عامل گذر از ایام نوخیزی ایده میداند، بلکه از اصلیترین الزامات باروری و حفظ حیات کسبوکار خلق شده در نظر میگیرد.
10) رویاپردازی و بلندپروازی؛ به کم قانع نیست و رویاپردازی را عامل محرکه میداند؛ چشمانداز گرایی را لازمه حرکت دانسته و به عشق ساختن رویاهای بلند پروازانهاش زندگی میکند.
11) عملگرائی و تجربهگرایی؛ در تئوری و نظر متوقف نمانده و آزمون و تجربه را ترجیح میدهد؛ راهکارها و اقدامات بنظر درست را در بوته آزمایش قرار میدهد. از حلقه آزمون و تجربه برای یادگیری و حرکت رو به جلو به طرز بهینهای استفاده میکند.
12) انعطاف پذیری و صبوری؛ میداند مسیر ساختن، ابهامهای فراوانی دارد؛ میداند مسیر طی نشده و جدید، موانع و سختیهای زیادی دارد؛ انعطاف در این مسیر را عامل بقا دانسته و میداند برای کسب موفقیتهای بزرگ، باید دید بلند مدت را در خود تقویت کند و کوتاه مدت نگری را درست نمیداند.
13) اولویتبندی و انتخاب؛ میداند اهمیت و ضرورت کارها در لحظات مختلف، متفاوت است؛ بسته به هدف خود، از برخی انتخابها برای توفیق انتخابهای دیگر خواهد گذشت.
14) برنامهریزی و برنامه ریزی؛ برنامه دارد و داشتن آن را از نداشتنش به مراتب بهتر میداند؛ بلندمدت فکر میکند، میانمدت برنامه میریزد و کوتاهمدت اجرا میکند. همانقدر که به برنامه پایبند است، از پایبندی غیر هدفمند به آن اجتناب میکند و میداند اصالت در هدف است، نه برنامه.
آنچه بیان شد ابعاد اصلی درنمایه فرهنگ و روحیه استارتآپی بود، که جاری شدن آنها در محیط کاری استارتآپهای جهان، داستانهای موفقیت بسیار بزرگی در دهه گذشته را رقم زده است. از طرفی هر درونمایهای، پوسته و ظاهری نیز دارد؛ با وجودیکه اهمیت پوسته بارها و بارها از درونمایه آن کمتر است؛ اما نمیتوان از کنار آن به راحتی گذشت؛ چرا که در اغلب موارد، پوستهها و ظواهر بیشتر در نظر کسانی که به یک مفهوم و فرهنگ جدید گرایش مییابند، جلوه میکنند. پوستهی فرهنگ استارتآپی را در مواردی همچون موضوعات زیر میتوان نمایان دید:
1) پوشش غیر رسمی؛ به لباس رسمی برای کار (معمولا کت و شلوار) کمتر گرایش داشته و به لباسی که در آن احساس راحتی کنند، بها میدهد؛ اصالت در راحتی لباس (معمولا غیر رسمی) است، نه روتینهای موجود.
2) گفتمان غیر رسمی؛ از کلمات و عبارات محاورهای و غیر رسمی در صحبتها استفاده میکند؛ اصالت را در انتقال بهینه مفاهیم میداند نه در نحوه بیان رسمی ارائه آن.
3) محیط کاری راحت؛ کار و برگزاری جلسهها در محیطهای خلاقانه و غیر رسمی اولویت دارد. ممکن است در حالت ایستاده جلسه بگذارند؛ دفتر کار را با دفتر بازی و زندگی یکی ببینند.
4) عدم پایبندی به استاندارهای رفتاری موجود؛ ساعات و روزهای کاری، نحوه ارائه انجام کارها و سایر استاندارهای روتین محیطهای کاری، لزومی برای رعایت کامل ندارد.
آشکار است، منطق، بنمایه، طرز نگاه و یا به عبارت دیگر، فرهنگ و روحیهی استارت آپی بوده است که استارتآپها را به الگویی جهت تقلید تبدیل کرده است؛ در حالیکه بسیار مشاهده میشود افراد و سازمانهای مختلف بدون داشتن درک درستی از این مفهوم، صرفا به کسبوکارهای استارتآپی گرایش بسیار زیاد دارند.
در سالیان اخیر موضوعات مرتبط با استارتآپها در کشورمان مورد اقبال بوده و فعالیتهای مختلفی در رابطه با آن انجام شده است. آنچه سعی در تبیین آن شد، این است که فرهنگ و روحیه استارتآپی لزوماً مختص به استارتآپ نبوده و میتوان شاهد بروز فرهنگ استارت آپی در یک -کسب وکار سازمان یافته و یا حتی سازمان های خصوصی و دولتی بود. اینکه اغلب افراد خواهان داشتن یک استارت آپ بوده و یا بیشتر سازمان های خصوصی و دولتی، بدون درک درستی از این مفهوم، خواستار ایفای نقشی در این محیط باشند، خروجی ملموس و تاثیرگذاری را دربر نخواهد داشت. گرایش به پوسته و ظاهر کسبوکارهای استارت آپی بدون در نظر گرفتن درونمایه آن، اثرات و نتایج مورد انتظار را پدید نیاورده و موجب دور افتادن استارت آپ از رسالت اصلی خود، یعنی خلق ارزش معنادار خواهد شد.
دلیل بررسی و تبیین فرهنگ استارت آپی در کنار مفهوم استارت آپ، بیان این مهم است که الزاماً همه نمیتوانند یک استارت آپ داشته باشند، اما همه میتوانند فرهنگ و روحیه استارتآپی را در محیط کار خود توسعه و ترویج دهند. باید تلاش شود تا افراد و سازمان ها تفاوت بین استارت آپ داشتن و فرهنگ استارت آپی داشتن را درک کنند، چه بسا از این طریق استارت آپها را برای بهبود شرایط محیط کسب وکاری خود نیز به خدمت بگیرند و صرف داغ بودن بازار استارت آپ ها بدان ها گرایش نداشته باشند.
شاید نتوان به همه جوانان و سازمانهای ایرانی نسخه ی استارت آپ داشتن را جهت انجام فعالیت کسب وکاری و یا حل برخی از مشکلات از قبیل بیکاری در کشور تجویز کرد، ولی یقیناً میتوان به همه ایرانیهای مشغول به کار و یا در جستوجوی کار، فرهنگ و روحیه استارتآپی را به عنوان یک روحیهی ارزش آفرین معرفی کرده و ترویج داد.