فاطمه رسولی
فاطمه رسولی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

محدوده راحتی، ما را مومیایی می‌کند

اول: دانش‌آموز که بودم، گاهی اوقات در کوچه‌مان چشم بسته راه می‌رفتم. کوچه طولانی بود. از سر کوچه تا خانه ما هم راه زیادی بود، اما من سال‌های زیادی آن کوچه را گز کرده بودم. آنقدر برایم آشنا و راحت بود که کمی چشم بسته در آن راه بروم.

دوم: مدتی پیش بعد از حدود چهار سال گوشی تلفن همراهم را عوض کردم. وقتی گوشی قبلی‌ام را کنار گذاشتم تازه فهمیدم چقدر به او عادت داشتم. اما مسئله این نبود. موضوع اصلی گوشی «جدید» بود. همه چیزش جدید و متفاوت بود. وزن متفاوت. اندازه متفاوت. رنگ متفاوت. نسخه سیستم عامل متفاوت و البته شرکت سازنده متفاوت.

وقتی شرکت سازنده متفاوت است، خیلی چیزها متفاوت می‌شود. حساب ابری، ابزارها، قلق‌ها و... .

آن روزها خیلی شلوغ بودم. نمی‌توانستم بنشینم و گوشه و کنار سرزمین گوشی جدید را جستجو کنم. تنها سیم‌کارت را منتقل کردم. دو سه روز بعدش با همان گوشی جدید رفتم برای پوشش خبری یک رویداد. نتیجه کمی متفاوت بود. چرا؟

برای اینکه تمام حس‌های من چندین سال با گوشی قدیمی‌ام خو گرفته بود. چشم بسته هم می‌توانستم از آن استفاده کنم.

آن روز هنگام کار، انگشتانم برای پیدا کردن حروف روی صفحه کلید، مکث می‌کردند. برای عکس گرفتن باید کمی با دوربین و ابزارهایش سر و کله می‌زدم و البته دستم به اندازه متفاوت گوشی عادت نداشت. همه اینها کمی اضطراب به همراه داشت. البته هیجان هم به عنوان چاشنی موجود بود.

چند روز بعد که برنامه‌ها و اطلاعاتم را در گوشی جدید طبقه‌بندی کردم، ماجرا سخت‌تر شد. هنگام مراجعه به منو برنامه مورد نظرم را پیدا نمی‌کردم و نیاز بود چند ثانیه‌ای در صفحه چشم بگردانم تا پیدایش کنم. وقتی از گوشی قبلی استفاده می‌کردم اصلا نیاز به نگاه کردن به صفحه هم نبود. انگشتانم خودکار به سمت برنامه مورد نظرم می‌رفتند. تمام وجودم با گوشی قدیمی انس گرفته بود و همه چیز به قدری آشنا بود که حتی نیازی به چشم باز هم نبود.

این همان «محدوده راحتی» است. همان comfort zone. همان که می‌گویند در آن احساس اضطراب و استرس نمی‌کنیم. عین یک خانه که چندین دهه است نه وسایلش تازه شده و نه دکورش متفاوت. چرا که صاحبش با همان وسایل و همان چیدمان راحت است. اگر وسایل یا چیدمان را تغییر دهد. همه‌ چیز متفاوت خواهد شد. فرو رفتگی روی کاناپه جلوی تلویزیون که جای نشستن او بود، محو می‌شود. رنگ‌آمیزی خانه تغییر می‌کند. جای میز نهارخوری عوض می‌شود و ممکن است هربار که از کنارش عبور می‌کند، حواسش نباشد که آن آنجاست و به یکی از دردناک‌ترین دردهای عالم که همان ضربه خوردن انگشت کوچک پاست، مبتلا شود. و چه مصیبتی می‌شود اگر کابینت‌های قابلمه‌ها، ظروف غذاخوری و ادویه‌ها متفاوت شود. چرا؟ برای اینکه در چنین حالتی مجبور بود مغزش را از حالت «خودکار» دربیاورد و برای پیدا کردن هر چیزی کمی فکر کند. این یعنی ناراحتی و بیرون آمدن از محدوده راحتی.

می‌دانید زندگی پر از محدوده‌های راحتی است که باید از آنها بیرون بزنیم. اگر این کار را نکنیم، آن راحتی ما را مومیایی می‌کند. پاگیرمان می‌کند و حرکت کردنمان را از ما می‌گیرد. رشد را از ما می‌گیرد. پس شایسته‌تر است که کمی به خودمان سختی دهیم تا زندگی را با حرکت سپری کنیم نه با لم دادن.

البته که بیرون آمدن از محدوده راحتی یعنی مواجه با مقداری استرس، اضطراب، چالش، ترس، تلاش، احتمالا شکست و رنج و... . کسی می‌تواند از عهده پیامدهای بیرون زدن از محدوده راحتی برآید که از لحاظ روحی شکننده، خسته یا بیمار نباشد. قدم اول، بررسی سلامت روحی و در صورت لزوم، بهبود آن است.

دانش‌آموخته ارتباطات و رسانه. نوشتن رو دوست دارم و می‌نویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید